راستش، برا اوردن این شهید عزیز پای این گفتگو خیلی تلاش کردیم تا بالاخره موفق شدیم براشون از بهشت چند ساعتی مرخصی🕘 😃 بگیریم.
خب معرفی کنم🤗، و اون کسی نیست جز ....... نه نمی گیم😷،
بذارید خودش، خودشو معرفی کنه.
فقط بگم که در عین گمنامی،
خیلی بچه دوست داشتنی و با حالی بوده و هست.
خنده هاش که هیچ وقت از یاد من یکی نمیره، با اون چال رو گونه های خوشکلش.😊
❣۲👇
#دختران_حریم_حوراء🌸
@harime_hawra✨
فرهاد جان بسم الله.
دوستان سلام👋
ممنون از دعوتتون🙏، و محبتتون
اسمم که فرهاده و فامیلم شیرالی،..... الانم که منو صدا می کنن شهید ❣ 😍
❣۳👇
#دختران_حریم_حوراء🌸
@harime_hawra✨
قبل از هر چیزی اینو 👆بگم که قدر این جمع ها رو بدونید و زیاد از این حلقه ها دور🏃🏃 نشید که ....
خدای نکرده جاتون رو تو بهشت 🌿🌸 از دست ندید. 😌
❣۴👇
#دختران_حریم_حوراء🌸
@harime_hawra✨
سال 43 بود که تو دنیای 🌎 شما و تو شهر اهواز 🌇 چشم باز کردم👶 .
خونواده پولداری نبودیم،
ولی شکر خدا می کردیم و اتفاقا خدا هم در عوض هوش خوبی به من داده بود.
یه احساسی بهم می گفت "فرهاد سعی کن پاک زندگی کن و خوب درس بخون و به چپ و راست نگاه نکن و مستقیییییم، همین فرمون بیا"👼
❣۵👇
#دختران_حریم_حوراء🌸
@harime_hawra✨
خب، منم که آدمی حرف گوش کن😊 مستقیم اومدم تو فضاهای خداپسند.
دوران شاه 👸 رو تا حدودی درک کردم. سعیم این بود قاطی بازی ها اون دور و زمونه نشم.
نه پای تلویزیون و سینما 📽 و نه اهل آهنگ، ماهنگ 🎺🎷 و این چیزا. ☺️
❣۶👇
#دختران_حریم_حوراء🌸
@harime_hawra✨
دوره ابتدایی رو مثل برق⚡️و باد🌬 به پایان بردم و اوایل انقلاب به مدرسه جعفری رفتم. اونجا یکی دو تا دبیر کمونیست 😖 سبیل از بناگوش دررفته داشتیم که خیلی سربسرشون می ذاشتیم و ..... البته دبیر انقلابی✊هم داشتیم که باشون خیلی نزدیک شده بودیم.
دوره دبیرستان رو تو دبیرستان شهید🌹 مصطفی خمینی رفتم. اونجا به اصرار منو گذاشتند مسئول انجمن اسلامی.😌 خب مدرسه مهمی بود و باید به وظیفه ای که بمن داده بودند حسابی 👌عمل می کردم. اونم تو دوران انقلاب و روزهای پرجریان که قصهش مفصله
❣۷👇
#دختران_حریم_حوراء🌸
@harime_hawra✨
یادم رفت☝️اینو بگم که در همون ابتدای نوجوونی مادرم عمرش رو داد به شما 😭 و با پدرم اینا تنها شدیم. ...........
ببخشید نمی خوام خاطرات اون موقع رو یادآوری کنم😔.......بگذریم.
سرم گرم شده بودم با بچه های قد و نیم قد 👶👦👦 که به مسجد صاحب الزمان 🕌می اومدن.
در کنار دو دوست خوبم که الان هم تو بهشت همسایهم هستند کار فرهنگی خوبی رو شروع کردیم.
اون دو نفر یکی آقا احمد قنادان زاده بود و یکی آقا محمود یاسین.
دو نازنینی که در کنار هم، بچه های زیادی رو تو حلقه های قرآنی جمع کردیم و هدایت این نسل رو واسه ادامه انقلاب بعهده گرفتیم.
❣۸👇
#دختران_حریم_حوراء🌸
@harime_hawra✨
اوناهام ☝️
آرپی جی تو دستمه، نفر اول ایستادم
اون روزها از خرمشهر عقب رفته بودیم و تو کوت شیخ بودیم، بین این گلبرگ های دوست داشتنی که خیلیهاشون الان تو بهشتن ✨🍂✨
#دختران_حریم_حوراء🌸
@harime_hawra✨
بذارید از جبهه و جنگ 💥💣براتون بگم .
همزمان با شروع جنگ بود که پام تو مسجد جزایری 🕌باز شد. اولش سعی می کردم تو شهر و پایگاه خدمت کنم ولی این برا من کافی نبود و به جبهه هویزه رفتم و از اونجا راهی خرمشهر و بعد از یه ماه به اهواز اومدم.
خب جنگ بود و وظیفه اون روز ما دفاع از انقلاب در شکل جدیدش بود.
وای.... 😟اسم جبهه هویزه اومد و دلم برا حال و روز بچه های اون ایام به درد اومد. خدا می دونه در اون مظلومیت چقدر خدایی 👼بودند.
چهره ها خاکی ولی نورانی.
روزاش یه جور بودند و شبا تو خلوت خودشون با خدا جوری دیگه.
چی بگم... که تا نبنید باورش سخته 😔
❣۹👇
#دختران_حریم_حوراء🌸
@harime_hawra✨
خلاصه.....
یه هویی شدیم رزمنده و آرپی جی به دست گرفتیم 😄 و با شرایط انقلاب لباس عوض کردیم و رفتیم تو قالب جدید خدمت😁
❣۱۰👇
#دختران_حریم_حوراء🌸
@harime_hawra✨
کمی با تجربه شدم تو ماموریت جدید جهت شناسایی 🔍، رفتم جبهه فارسیات.
به قول امروزی ها اطلاعات – عملیات شده بودم. 😎 اونم زمانیکه هنوز مد نشده بود.
یه بار هم یه مین 💣💥جلوی پام سبز شد و بعد شکفته شد و بله دیگه، از ناحیه شکم مجروح شدم و تا مدتی زمین گیرم 😴کرد.
❣۱۱👇
#دختران_حریم_حوراء🌸
@harime_hawra✨
خیلی برام سخت بود که بمونم تو خونه تا زخم هام خوب بشن .😔
خب.. حق بدید هر روز خبر شهادت❣ یکی از دوستام رو میوردن و اشک ما هم در میومد.
نتونستم طاقت بیارم، با همون وضع راهی شدم تا کارمو ادامه بدم. خب دوباره رفتم و شدم سرگروه شناسایی منطقه.
با برادران ارتشی 👮و سپاهی👲 جلسه می گرفتیم و برای عملیات آینده که طریق القدس بود و می خواستیم شهر بستان رو آزاد کنیم نقشه 〽️ 😉می کشیدیم.
❣۱۲👇