#حتما_بخون 👇💫
❣خیلی از خانومها از رابطه جنسی با شوهرشون و بیان نیازهاشون خجالت
میکشند🤨❤️
بانوی نازنین بی حیا باش برای همسرت❗️🌱
مردها دوس ندارن همسرشون تو رابطه شرم و حیا کنه❣😍
❣پس شرم و حیا و عفت رو بذار واسه کوچه و خیابون و نامحرم 🚫
در آغوش همسرت طنازی کن بدون هیچ شرم و حیایی و اعجازش رو در همسرت ببین😍❣
#عشق_بازی
#محبت
#همسرداری
حریم مهرورزی زناشویی اسلامی بپیوندید 👇
@harimemehrvaarzy
#سوال_اعضا
سلام خدمت ادمین عزیز و اعضای کانال❤️
خیلی فکرم درگیره توروخدا کمکم کنید
من وقتی ۱۶ سالم بود با ی پسره ۲۳ ساله از طریق مجازی اشنا شدم و بعدها فهمیدم همسایمون هستن. خیلی باهم خوب بودیم شب و روز کنار هم بودیم خیلی هوامو داشت .۷ ماه باهم در ارتباط بودیم بعدش خانوادم فهمیدن و پسره هم سریع اومد خاستگاریم.خانوادش خیلی منو دوس داشتن و قبولم داشتن.بعدش خانواده من راضی نشدن و گفتن نه و بدجور با لحن خیلی بدی اونارو جواب کردن و اوناهم بهشون برخورد و دیگ برنگشتن.و ما مجبور شدیم ازهم جداشیم.خیلی سخت بود برام واقعا نابود شدم.
تا پارسال اسفند ماه بود ک شنیدم پسره نامزد کرده با دختردایی خودش و قبلا همیشه بهم میگفت اون دخترداییش بهش علاقه داره اما این نه.حالا ک من ۱۹ سالم شده و پسره ۲۶ سالشه و نامزد هم داره برگشته میگه بیا باهمدیگه ی بهانه جور کنیم ب نامزدش تهمت بزنیم ک مثلا خیانت کرده یا هرچی ک خانوادها قبول کنن ازهم جدابشن و دوباره بیاد با من.
الان خیلی سردرگمم نمیدونم چی درسته چی غلط یاد اون شبای حال خرابی میفتم ک درکنارم نبود نمیتونم اینو قبول کنم از ی طرف اون دختره گناه داره از ی طرف دیگ پسره رو دوس دارم واقعا دارم دیونه میشم بنظرتون چیکارکنم لطفا کمکم کنید😞
و اینم بگم پسره از همه لحاظ عالیه هم خانواده هم شغل هم اخلاق فقد ی مشکل داره کمی قدش کوتاس ینی هم قد خودمه و خانوادم بخاطر این نه گفتن
حریم مهرورزی زناشویی اسلامی بپیوندید 👇
@harimemehrvaarzy
مردی پس از طلاق همسر خود
با او تماس گرفت و گفت :
☎️خانم ببخشید! اشتباه کردم! لطفا مرا ببخش! و بهخانه برگرد!!
زن در جواب گفت :
آیا در کنارت یک لیوان داری؟!
مرد گفت : بله دارم!!😕
زن گفت : اکنون آن را محکم بر زمین بکوب!
مرد چنان کرد که زن گفته بود.
سپس زن گفت :
حالا که دیدی آن لیوان شکسته و هزار تکه شده، آیا میتوانی تکههایشرا جمعکنی و دوباره بسازی؟!😒
مرد در پاسخ گفت :
نه نشكسته! ليوان استیل بود :)
و زن پاسخ داد :
خدا نکشتت... عصر بیا دنبالم😂😅
#طنز_خنده_جدی_نگیرید
@harimemehrvaarzy
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این کلیپ "خانوم خونه" رو ببرید با خانومتون باهم گوش بدید.💏
معجزه میکنه👌😍😁
خواننده: حسین حقیقی
#کلیپ🌱
#عاشقانه_برای_همسرم 😍
@harimemehrvaarzy
حریم مهرورزی زناشویی اسلامی ❤
#سوال_اعضا سلام خدمت ادمین عزیز و اعضای کانال❤️ خیلی فکرم درگیره توروخدا کمکم کنید من وقتی ۱۶ سا
#پاسخ_اعضا
م
سلام
در جواب دختر۱۶ ساله ای که با پسر همسایشون مجازی اشنا شده و قرار ازدواج داشتن
دختر خوب . شما خودتو بزار جای اون دختر ایا دوس داشتی نامزدت یه همچی کاری باهات بکنه حرفای اون پسر اصلا درست نیست حتی فکر کردن در موردش اشتباهه
حالا فکر کن یه همچین کاری هم کردی به نظرت خدای این دختر میزاره زندگی خوبی داشته باشی
بعدش اگه خیلی همدیگه رو دوس داشتین چرا سریع کوتاه اومدین چرا پافشاری نکردین
حالا هم دیگه همه چیز تموم شده
میدونم سخته ولی خدا جواب صبوریت رو میده دلتو بسپار به خدا به خودش توکل کن
انشاءالله که موفق باشی گلم
@harimemehrvaarzy
"امان از تربیت دختران!!!"
🔹 بسیاری از مادران ایرانی دخترانشان را برای خانهداری تربیت میکنند نه برای یار و همسر شدن!
🔸 این مادران غافلند از اینکه دامادشان اول همدل و همسر میخواهد نه آشپز! غذا را میتوان از بیرون خرید ولی دلدار را نه!
🔹 بعضی قوری و فنجان برای نمایش دیگران تو دکور گذاشتند غافل از اینکه یکبار تو اونها برای همسرش دمنوشی دم کنند و کنار هم لذت ببرند.
✅ وقتی در خانهاید، تلفن همراه را کنار بگذارید و زندگی کنید، به خودتان برسید، به خاطر خودتان و همسرتان. ما نباید برای خودمان زندگی کنیم، بلکه باید برای همدیگر زندگی کنیم و همدیگر را شاد کنیم.
#عاشقانه
@harimemehrvaarzy
#تجربه_اعضا
من الآن حدود 20ساله که ازدواج کردم..
همسر من تو خونه ی مادرش جوری بار اومده بود که خیلی تو کارای خونه کمک میکرد،
ولی من یه اشتباهی کردم،
روزای اول ازدواجمون
یه بار شوهرم رفته بود حمام
بعد که اومد بیرون دیدم جوراب ها و لباس زیرهاشو خودش شسته و داره میره پهن کنه...
من هم که تو خونه ی خودمون این جور چیزها را ندیده بودم و این مادرم بود که همممه ی کارهای خونه را انجام میداد و پدرم دست به سیاه و سفید نمیزد،خیلی تعجب کردم و یه دفعه گفتم:
ا چرا شما شستیشون من خودم میشورمشون...
خانوما شاید باورتون نشه؛بعد بیست سال زندگی دیگه حتی یک بار هم شوهرم لباس هاشو خودش نشست😁😁😁
خطاب من به نو عروس ها هست که اگر از همون اول شوهرتون یه کارایی را خواست کمکتون کنه،جلوشو نگیرید...
از همون اول هرجوری عادت کنه تا آخر همون جوری میشه...
موفق باشید
@harimemehrvaarzy
#توجه
زنی عاشق گل رز بود و همسرش آخر هفتهها اغلب برایش گل میگرفت.
مواقعی که همسرش فراموش میکرد برایش گل بگیرد او با خود فکر میکرد، همسرم به من توجه ندارد چون برایم گل نخریده است. غافل از اینکه همسرش به این دلیل گاهی گل نمیخرد که این پیام را به او بدهد که :
«توهم بدون اینکه من بخواهم باید برایم هدیهای بگیری، منصفانه نیست».
نتیجه
خواستههای همسرت رو برآورده کن تا خواسته هات برآورده بشه..
@harimemehrvaarzy
هر بار قیافه پسره رو نگاه میکنم خندم میگیره 😂😂😂
@harimemehrvaarzy
✅ همراهان عزیز کانال
برای ایران
و برای ملت ایران
هرکس را که می توانید، به صرفه جویی در مصرف گاز و برق تشویق و توصیه کنید!
✅ #مهم #فوری
آنها که #ایران را دوست دارند
آنها که #مردم را دوست دارند
آنها که #اجر_معنوی می خواهند..
امروز وقت #جهاد_صرفه_جویی است!
با #کاهش_مصرف_گاز ایران را یاری کنیم..
اروپایی ها برای ایستادن مقابل روسیه، تمام قد وارد کاهش مصرف انرژی شده اند؛ کاهش دمای خانه ها، کاهش تعداد و مدت زمان حمام، پوشیدن لباسهای گرم، کاهش مصرف آب گرم و.. راهکارهای اروپا است.
من و شما مسلمان و ایران دوست هم امروز برای حفظ پایداری شبکه گاز و کمک به تامین انرژی گرمایشی برای سایر هم وطنان مان باید #جهاد_صرفه_جویی مصرف گاز را بیندازیم.
#یاعلی آستین ها را بالا بزنیم..
♻️یه ضرب المثلی هست که میگه:
"قایق رو الکی تکون نده؛ یهو دیدی چپ شد!!!!"
تو زندگی مشترک، اگر بخوای به هر موضوع کوچکی واکنش نشون بدی و یه درگیری ایجاد کنی، یه وقت زبونم لال ممکنه با همین تکونها قایق رو چپ کنی!
اگه می خوای همسرت عاشقت باشه، بدون که " #گذشت " اولین بنیان هر ارتباط سالمه...
#همسرانه #همسر_داری
@harimemehrvaarzy
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خانم ها توجه توجه 📣📣📣
هوای همسران خود را اینطوری نگهدارید☺️
نه اینکه مهریه خود را به اجراء بگذارید، او را زندانی کنید، یا پیشنهاد کنید وسیله نقلیه یا منزل مسکونی خود را بفروشید، تا مهریه شما پرداخت شود و بعد هم مدعی شوید، من که همسرت هستم😖😔
#زن #روز_زن #خنده
@harimemehrvaarzy
💑 با همسر لجباز چطوری رفتار کنیم؟
💞هرگز با لجبازی رفتارش رو تلافی نکنید.
💞در موقعیت مناسب از همسرتون انتقاد کنید.
💞وقتی همسرتون عصبانیه باهاش صحبت نکنید.
💞وقتی کار مثبتی میکنه تحسینش کنین.
🔸همسرانی که با کوچکترین مشکل لجبازی میکنن احتمالا از اعتماد به نفس کمی برخوردارند. در این مواقع سکوت کنید و شدت لجبازیش رو افزایش ندین.
🔸یکی دیگر از عواملی که میتونه باعث لجبازی بشه لحن صحبت کردن و گفتگوی طرفینه چون در برخی مواقع لحن صحبت خانم و یا آقا بسیار تند و با کنایه هست که ممکنه طرف مقابل رو سر لج بندازه.
#همسرداری #تربیتی #اخلاقی
@harimemehrvaarzy
🌸
زن بام نیست تا برای هوا خوری به سراغش بروی آسمان است پرواز بیاموز
سیگارنیست کهبکشی وتمامش کنی اکسیژن است او را نفس بکش او یک
زن است. اگر میتونی مرد باش.
#عاشقانه
@harimemehrvaarzy
#تجربه من متفاوته و بخصوص برای تازه عروس ها مفیده.من اوایل عروسی، چون تو خونه مامانم اصلا کار نمیکردم کار کردن برام خیلی سخت بود.
ازاون طرف برا شوهرم تمیزی خیلی مهم بود. الان با ازمون و خطا، نظافت دستم اومده.
🏠 قبلا موقع پخت غذا، 100 تا ظرف کثیف میکردم و بعد با یه عالمه ظرف مواجه میشدم! ولی الان تا میتونم ظرف کمتر کثیف کنم و این خیلی تاثیر داشته.
🏠 سعی میکنم حتی الامکان ظاهر خونه و اشپزخونه را تمیز نگه دارم. مثلا بعد از پخت غذا تمام ظرفای کثیف رو داخل سینک ظرفشور میذارم و روی کابینتا رو خلوت میکنم و دستمال میکشم. اینم خیلی تاثیر داشته.
🏠 هرچیزی که برمیدارم و استفاده میکنم بلافاصله سرجاش میگذارم. مثلا ادویه ها و...
🏠 سعی میکنم زود به زود ظرفا رو بشورم تا رو هم جمع نشه.
🏠 مرتب جارو برقی بزنم چون وقتی اشغال زیر پای کسی بره، خیلی حس بدی براش ایجاد میکنه.
🏠 روی میزهای کنار مبل رو همیشه دستمال میکشم.
🏠 قبل اینکه شوهرم بیاد روی مبل و زمین چیز اضافه ای باشه برمیدارم و سرجاش میذارم.
🏠 روی تخت خواب رو حتما مرتب میکنم و روتختی میندازم. دور وبر تختو تمیز میکنم. اولا چون اتاق شلوغ بود شوهرم گاهی نمیومد تو اتاق بخوابه و رو مبل میخوابید ولی الان اتاق خواب شده محل #ارامش
🏠 قوانین فنگ شویی رو هم تو اینترنت سرچ کردم و خیلی جالب بود. بیشترشو انجام دادم. شمام مطالعه کنید.
کلا فهمیدم نظافت چقدر تو ارامش خودم و شوهرم تاثیر داره و دیگه بهم غر نمیزنه. خودمم ارامش دارم و نگران مهمون سرزده نیستم که آبروم بره.
اینا خیلی تاثیر داشت تو زندگی من
#مراقب_دل_همسر_تون_باشید
@harimemehrvaarzy
چگونه با مادر شوهرم کنار بیایم...
👠همدلانه به حرف های مادرشوهرتان گوش دهید؛ خانم ها از اینکه به حرف هایشان توجه می کنید لذت می برند.
👠اگر بر عملکرد مادرشوهرتان نقدی دارید، مستقیم آن را مطرح نکنید بلکه ابتدا از چند ویژگی مثبت او را مورد تحسین قرار دهید سپس در قالب یکی دوجمله و به صورت سؤال یا پیشنهاد انتقاد خود را مطرح کنید. توجه داشته باشید نباید بین حرف و عملتان فرقی باشد و تعریف شما باید صادقانه صورت بگیرد.
👠هر از چندی هدیه ای تهیه کنید و به دیدار مادر شوهرتان بروید. این کار را در ساعاتی که خسته است یا سرش شلوغ است انجام ندهید.
👠در حضور مادرشوهر به همسرتان احترام بگذارید و اگر اختلافی دارید هرگز آن را مطرح نکنید.
👠به همسرتان اجازه ندهید از خانواده اش بدگویی کند.
👠در حضور مادرشوهر به همسرتان رسیدگی کنید.
👠هر چند روز یک بار به ایشان تلفن کرده یا سرکشی کنید.
👠هرگز در مسائل خانوادگی آن ها دخالت نکنید.
👠همواره مادر شوهر را احترام کنید و در حضور همسرتان همواره ایشان را مقدم بدارید.
👠هرگز نزد همسرتان از مادرش بدگویی نکنید.
👠اگر به شما محبتی کرد به همسرتان بگویید. این کار باعث خشنودی همسرتان می شود.
👠لازم نیست ریز هزینه های خود را با مادرشوهرتان درمیان بگذارید.
👠اگر حس کردید احترامتان کم شده سعی کنید رفت و آمد ها را محدود کنید ولی هرگز آن را قطع نکنید.
👠سعی کنید خویشتن دار باشید و در موقع مقتضی احساستان را بیان کنید.این کار باید بدون توهین و با احترام صورت گیرد.
@harimemehrvaarzy
#سوال_اعضا
ناشناس
سلام خیلی ممنون از کانال خوبتون
یکی از دوستانم میگفت شوهرم و جاریم عاشق هم شدن الان هم مدرک دا ره باهم ارتباط دارن به نظرتون بشینه شرط بزار درست میشن دست از هم میکشن البته که یک بار هم قسم خوردن دور باشن اما تکرار کردن به نظرتون تکرار میشه
ممنون میشم بگید زود راهنمایی کنید البته هر دو دو تا بچه دارن و در یک ساختمان زندگی میکنن
@harimemehrvaarzy
#سوال_اعضا
سلام دوستان خوبم میخوام از همتون خداحافظي کنم و خودم رو بکشم ولی میترسم آلان این متن ها با گریه نوشته شده من ۱۸ سالمه تواین ۱۸ سال یه نفس راحت نکشیدم دوستای من خونه زندگی دارن خواستگار خوب دارن تحصیل میکنن و من بخاطر قیافه زشتم میدونین چرا بخاطر قیافه و شکلی که خدا بهم داده بود یعنی چرا من چرا باید فقط و فقط و فقط شکل و قیافه من بد باشه من از خودم خجالت میکشم دیگه نمیتونم تحمل کنم چرا باید بخاطر چیزی که در بودنش نقشی ندارم این همه طعنه و حرف بشنوم چرا خدا چراااااا چرا اینکارو باهام کردی از خدا هم متنفرم شاید بگین داره کفر میکنه نههههه خدا باید بین بنده هاش فرق نمیزاشت باید قیافه منم خوب درست میکرد دیگه بریدددددم نمیتونم ادامه بدم فرق من با همه بنده های خدا چیهههههه که باید اونا زیبا باشن و من زشت تقصیر من چیه😢😞😞حسرت زیبایی رو دیگه نمیتونم تحمل کنم
واقعا خیلی خیلی خیلی سخته چرا خدا من رو بدبخت کرد چهره بد شکل بهم داد چرا باید بین منو بنده هاش فرق بذاره
از خداهم شانس نداشتم😓
منم باشم بی کس🖤
مواظب خودتون باشین امیدوارم دوستای خوب و مهربونم هیچکدومتون این عذابی رو که من کشیدم رو حتی تجربه هم نکنین 😔
@harimemehrvaarzy
حریم مهرورزی زناشویی اسلامی ❤
#سوال_اعضا ناشناس سلام خیلی ممنون از کانال خوبتون یکی از دوستانم میگفت شوهرم و جاریم عاشق هم
#پاسخ_اعضا
R
بنظر من که باید دوستتون تا میتونی این رابطه بهم بزنه تا از هم دورباشن خانواده ها رو در جریان بزار اگه این کار نکن خودش آسیب میبینه یه هم سایه ما داریم شوهر زن ۶ سال یه دوست دختر داشت بود زن همسایه مون تعریف میکرد میگفت که میدونستم پیام بهم میدن ولی چیزی بهشون نمیگفتم فکر میکردم تموم بشه میگفت وقتی خبر شدم شوهرم اومد وسایل هاش جمع کرد برد گفت میخام برم با زنه عقد کنم هیچ دیگه دست زن نیومد تا به جاهای بد نکشید اگه میتونه خونشون عوض کن پیش هم نباشن
@harimemehrvaarzy
حریم مهرورزی زناشویی اسلامی ❤
#سوال_اعضا سلام دوستان خوبم میخوام از همتون خداحافظي کنم و خودم رو بکشم ولی میترسم آلان این متن ها
#پاسخ_اعضا
M
سلام خسته نباشید ممنون بابت کانال خوبتون درجواب خانمی که میخواد به خاطر قیافه خودکشی کنه بگم در عوض این فکرای بیخودی اعتماد بنفست رو بالا ببر به استعدادهات فکر کن وبه حرف بقیه اهمیت نده با امیدواری و گذر زمان مشکلات درست میشه توکلت بخدا باشه مهترین چیز تو این دنیا سلامتیه و تو اون دنیا باطنه با انتخاب راه غلط نابودش نکن
@harimemehrvaarzy
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
#پاسخ_اعضا
مهران
سلام در جواب اون دوستی که میگه من زشتم عزیزم سرنوشت یه آدم رو زشت یا زیبا بودن مشخص نمیکنه اولا این رو بهت بگم که تو ۱۸ سالته تازه اول راهی قرار نیست اگر کسی تو سن تو رود ازدواج کرد تو بگی خوب چون من زشتم خواستگار ندارم همه مثل تو فک نمیکنن خیلی از دخترا بودن که مث تو فک میکردم ظاهر خوبی ندارن ولی سرنوشتشون عالی شده خیلیا هستن خوشگلن ولی بدترین زندگی رو دارن بهتر به جا شکایت از خدا صبور باشی تو نمیدونی که سرنوشت چی برات رقم خواهد زد
@harimemehrvaarzy
حریم مهرورزی زناشویی اسلامی ❤
#سوال_اعضا سلام دوستان خوبم میخوام از همتون خداحافظي کنم و خودم رو بکشم ولی میترسم آلان این متن ها
#پاسخ_اعضا
آرزو
سلام، من ا لین بار هست که پیام میدم و مخاطبم دختر خانمی هست که از چهرشون بیزار هستم
اولا با توجه به سنتون اصلا شنیدن این حرف ها تعجب برانگیز نیست،و تقریبا همه ما او رده سنی شما بارها و بارها از قیافه خودمون بدمون اومده و هزاران ایراد گرفتیم،پس انتظار میره و امیدوارم که چند سال بعد به این حالت خودت یه لبخند بزنی و به عنوان خاطره ازش تعریف کنی چون با بالا رفتن سن متوجه میشی که انقدر مسائل مهم تری هست که با تکیه به اون ها میشه یه انسان باارزش و مهم و توی چشم و دل همه باشه که قیافه این درصد اهمیت رو نداره
دوما چند وقت پیش از یه مرد عالمی شنیدم که تاکید میکرد به شکرگزاری از خدا که باعث میشه نعمت هاش زیاد بشن و در آرامش باشیم
حتی تعریف کردن از مردی که همسرش هر چند اخلاق های خوبی داشت ولی به نظر مرد زشت بود و این عالم که نقش مشاور رو داشت ازش میخواد یه مدت به خاطر سایر خوبی های همسرش از خدا تشکر کنه و میبینه که حتی چهره خانم هم براش زیباتر میشه و واقعا این اتفاق میفته
پس خدارو رو به خاطر خیلی نعمت های دیگه تشکر کن و از خودش کمک بخواه که این سن و این حالات رو به بهترین نحو بگذرونی
حتما خودت هم متوجه شدی که هستن کسایی که با چهره ظاهری خیلی زیبا ولی به خاطر بداخلاق بودن یا بی ادب صحبت کردن آدم هیچ وقت دوست نداره ببینتشون و برعکس اخلاق و رفتار خوب فردی باعث میشه اصلا به قیافه معمولی طرف توجه نکنی ولی عاشقش باشی و از ته دل دوسش داشته باشی
منظورم اینه اولویت های دیگه ای وجود داره که باید به اون ها توجه کنی
@harimemehrvaarzy
حریم مهرورزی زناشویی اسلامی ❤
#سوال_اعضا سلام دوستان خوبم میخوام از همتون خداحافظي کنم و خودم رو بکشم ولی میترسم آلان این متن ها
#پاسخ_اعضا
سلام عزیزم من تا الان وقت خوانده بودم
به دخترعزیز یه چیز بگم که شاید به خودش بیاد عزیزم منم اصلا خوشگلی ندارم حتی چشمم یه کوچولوانحرافی داره همه دوستام ازدواج کرده بودن ولی من 21ساله شده بودم ولی یه دونه خواستارهم نداشتم من شروع کردم به خدا نزدیک شدم نمازمو اول وقت می خوندم با خدا رازونیازمی کردم اخه من پدرهم نداشتم همش به خدامیگفتم امیدمن توی منو نامید نکن من نمی تونم تو منت زن داداشم باشم تااینکه شوهرم خودش اول اومد بامامانم حرف زد گفت دختر تومن می خوام بااینکه منو اصلا ندیده بود بعد پدرمادرش اومدن مانامزد شدیم اینم بگم شوهرم خیلی خوشگه بعد نامزدی شوهرم یه دل نه صددل عاشق من شد مالان یه دخترویه پسرخیلی زیبا داریم عزیزم هیچ موقع نامیدنباش با خدادرددل کن نمازبخون به خدا ارامش پیدامیکنی مطمعنم بهترین چیزهادرانتظارتوهست منم
مامان دوتاگل❤❤
@harimemehrvaarzy
وزير علوم:
"ازدواجهای دانشجویی بیش از ۹۴ درصد پایداری دارند"
خلاصه اینکه جزوههاتون رو سفت نگیرید که اگه کسی بهتون خورد، بریزه زمین :))
@harimemehrvaarzy
داستان زندگی اعضا
سلام
از وقتی که یادم میاد خونوادم اوضاع مالی درست و حسابی نداشتن بابام آدم سالمی بود سرهنگ سپاه بود اما انقد ضامن این و اون شده بود که چیزی از حقوقش باقی نمی موند خیلی روزای سختی توی زندگیمون داشتیم چه شبا که گرسنه نخابیدیم چه روزا که با حسرت نگذروندیم.من تک دختر بودم و سه تا داداش از خودم بزرگتر داشتم سوم ابتدایی بودم که از خونوادم میشندیم که میخان عروس بیارن من اما تو اون دنیای بچگی خودم ذوق داشتم که میخایم عروس بیاریم.داداشم فقط شونزده سالش بود که نامزد کرد.دختره با مادرشو دوتا داداشش زندگی میکرد و مادرش از پدرش جدا شده بود.دائم خونه ی ما بودن البته با خونوادش.مادرش خیلیییی با بابام گرم رفتار میکرد انگار که چن ساله همو میشناسن.یه روز ظهر که از مدرسه برگشتم دیدم همه ناراحتن از این که مامانم غیبش زده همه جارو گشتیم خونه دوست آشنا فامیل....بیمارستانا...نبود که نبود.من دیوانه وار مامانی بودم و دنیا برام تیره و تار شده بود.همه گریه میکردیم نامزد داداشم و خونوادشم طبق معمول خونه ما بودن.اونام ابراز همدردی میکردن.فردا صبحش داییم از شهرستان زنگ زد و گفت که مامانم اونجاست.مامان مهربون و زجرکشیده ی من قهر کرده بود و رفته بود و من تو دنیای بچگونه ی خودم از هیچی خبر نداشتم.فقط چن روز ی بار بهش زنگ میزدم و گریه میکردم.خونواده نامزد داداشم همچنان خونه ما بودن دم عید بودو برامون خونه تکونی میکردن.من اما بی خبر از همه چیز....تو غم نبودن مامانم به سر می بردم عید شد و مامانم نیومد.دلم براش پر میکشید دلم مامان خوب و مهربونمو میخاست حتی یه خواهر نداشتم که باهاش حرف بزنم.عید شد و مامان خوبم نیومد .بعد سال تحویل رفتیم خونه نامزد داداشم و چن روزی اونجا بودیم.بدترین عید زندگیم بود چون مامانم کنارم نبود.مامان زن داداشم زن خوبی بود مهربون بود خیلی سعی میکرد بامن که مامانم کنارم نیس خوب باشه...بابام و مامان زن داداشم همچنان باهم روابط گرمی داشتن و من بی خبر از دنیا...بعد چهل روز مادربزرگ(مامان بابام)مامانمو آورد خونه.انگار تمام خوشیای دنیا مال من بود چهل روز مامانمو ندیده بودم دلم حتی برای غر زدناشم تنگ شده بود درد نبودنش برا من به مراتب سخت تر از داداشام بود...گذشت و گذشت...ما توی خونه سازمانی که از طرف سپاه بهمون داده بودن زندگی میکردیم و یه روز که من رفته بودم اردو وقتی که برگشتم دیدم خونوادم بیرون ایستادن و تمام وسایلمونو یه سری سرباز داشتن میبردن داخل انباری من اما هاج و واج مونده بودم حکم تخلیه ی منزل رو داده بودن و ما باید از اونجا میرفتیم از دار دنیا یه ماشین ۲۰۶داشتیم نه خونه ای نه سرپناهی.رفتیم خونه ی نامزد داداشم.دو یه روزی اونجا بودیم.یه روز من حوصلم سر رفته بود به مامانم گفتم بریم آلبوم عکساشونو نگاه کنیم و رفتم آلبوماشونو آوردیم.ورق زدیم و ورق زدیم تا به یه عکس رسیدیم.شوکه شدم انگار قلبم داشت وایمیساد نفسم تو سینه حبس شده بود انگار که مقصر من بودم چون من آلبومو آورده بودم.عکس بابام بود و مامان زن داداشم کنارهم دست تو دست...مامانم اما خیلی صبور بود...بابام اما خیلی بی معرفت.مامانم از زیبایی هیچی کم نداشت با تمام خوب و بد زندگی بابام ساخته بود با نداریش.با گرسنگیش.با سالی یه بار لباس نخریدنش.مامانم خیلییی بساز بود.داداش زن داداشم هول کرده بچه بود دیگه به مامانم میگفت این شوهر شما نیس این دوقلوی اونه.واااای تا شب شد و بابام برگشت مردم من.مامانم یه دونه زد تو گوش بابام و عکسو بهش نشون داد...بابام هیچی نگفت چی داشت که بگه...داداشمم میدونست.اما گفت که بابام مجبورش کرده که چیزی نگه...بله بابام اون زنو صیغه کرده بود زنی که انگشت کوچیکه ی مامانمم نمیشد از هر لحاظ.اون زن تا دیروقت سرکار بود.آخرشب برگشت با مامانم رفتن تو اتاق تا صب حرف زدن.من و زن داداشم که هنوز عقدم نکرده بودن با داداشن فقط محرمیت خونده بودن کنار هم بودیم نمیدونستم خواهرمه یا زن داداش ولی خیلی دختر خوبی بود داشت به گناه مادرش میسوخت.صب که شد مامانم از اتاق اومد بیدون گفت جمع کنید بریم رفتیم بابامم با ما اومد مامانم چقدر خانومانه رفتار کرد دو دستی شوهرشو چسبید ولش نکرد دو دستی بچه هاشو چسبید بچه های بی سرپناهشو ما خونه و سرپناهی نداشتیم بابامونم که پی خوش گذرونی خودش انصاف نبود اگه مادرمونم ولمون میکرد...مامانم نرفت.از بابام قول گرفت که دیگه دور اون زنو خط بکشه.اونم قول داد.رفتیم خونه پسرعموی بابام یه ماه اونجا بودیم به امید اینکه بابام بره و مشکل خونه رو حل کنه و ما برگردیم خونمون اما حل شدنی نبود بابام دیگه سرکار نمیرفت...از خونه پسرعموی بابامم رفتیم دیگه روی موندن نداشتیم.رفتیم خیلی دنبال خونه گشتیم اما پولمون کم بود خونه پیدا نمیشد.یه چادر مسافرتی خریدیم رفتیم مرقد امام خمینی تو حیاطش چادر زدیم
شبا اونجا میخابیدیم
#ادامه_دارد
@harimemehrvaarzy