BAGHAREH079.mp358580.mp3
1.49M
🌸🍃حریم یاس
#تفسیر
#استاد_قرائتی
#سوره_بقره
تفسیر: ✨ فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هَٰذَا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَنًا قَلِيلًا ۖ فَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا يَكْسِبُونَ✨
سوره بقره ، آیه ۷۹
#واحد_خواهران
#هیئت_مکتب_الزهرا_سلام_الله_علیها_دارالعباده_یزد
•┈•✨✿🌸✿✨•┈•
🆔 @harimeyas
🌸🍃حریم یاس
#همسرانه
امام حسین علیه السلام:
💔هر یڪ از دو نفری که میانشان نزاعی
واقع شود وَ یکی ازآنها رضایت دیگری را بجوید،
سبقتگیرنده اهل بهشت است.
📝خاطره
💞تا وقتی امین بود، به محض اینکه ناراحت میشدم کنارم می آمد و آرام میکرد☺️ حالا هم واقعاً انگار چیزی تغییر نکرده، وقتی بعد از ناراحتی و بیتابی زیاد ناگهان آرام میشوم، مطمئنم امین کنارم حضور دارد. من آدمی نیستم که به سادگی آرام شوم.😔
ناراحتی امین کلاً 10 دقیقه هم طول نمیکشید و اصلاً آدم کینهای نبود. نهایت 5 دقیقه پیادهروی آراماش میکرد و بعد کلاً موضوع را فراموش میکرد.👌
بعضی ازپیامکهایش را حتی همان زمان نامزدی و محرمیت برای خودم یادداشت میکردم💍😌 حرفهایش برایم شیرین و جالب بود یادم میآید پیامک طنزی برایش فرستادم که میگفت مردها اگر همسرشان در دوران نامزدی زمین بخورند، قربان و صدقه همسرشان میروند❤️
یک ماه که میگذرد رفتارشان عوض میشود😏 و آنقدر ادامه پیدا میکند که در نهایت بعد از چند سال راضی میشوند که از زمین زنده بلند نشود!😅 به امین گفتم واقعاً مردها همینطورند⁉️ گفت بگذار اگر خدایی نکرده، زبانم لال، یک زمانی زمین خوردی و من جلوی همه خم شدم و دستهایت را بوسیدم متوجه میشوی که من مثل آنها نیستم😉
خیلی احساساتی و مهربان بود. با خودم فکر میکردم این پسر چقدر با شعور است، چقدر فهمیده و آقاست! از همنشینی با چنین مردی لذت میبردم.❤️✨
✍راوی: همسر شهید
🌹#شهید_مدافع_حرم_امین_کریمی
#واحد_خواهران
#هیئت_مکتب_الزهرا_سلام_الله_علیها_دارالعباده_یزد
•┈•✨✿🌸✿✨•┈•
🆔 @harimeyas
🌸🍃حریم یاس
#آقای_خونه_بدونه
⭕️ زنها وقتی دلگيرن، اگه علّتشو پرسیدین و گفتن: "هیچی؛ مهم نيست، میگذره." يعنی:
•°| هيچ جا نرو؛ كنارم بشين و دوباره بپرس. دوباره پرسيدنهات حالمو خوب میكنه! |°•
👈 اصلِ توجّه شماست که حال زن رو بهتر میکنه حتّی اگه راهحل ندید.
همانطور که مرد از قدردانی ذوقزده میشه، (چون بطور مستقیم از بُعد مردانهاش حمایت میشه.)
🎶❣زن هم از "گفتگو" به هیجان میاد و این عمل از بُعد زنانهاش حمایت میکنه.
#واحد_خواهران
#هیئت_مکتب_الزهرا_سلام_الله_علیها_دارالعباده_یزد
•┈•✨✿🌸✿✨•┈•
🆔 @harimeyas
حریم یاس
🌸🍃حریم یاس #داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته #قسمتــــ_هفتاد🔻 👈این داستان⇦《 دشتی پر از جواهر 》 ــــــ
داستان واقعی
قسمت 71 و 72
نسل سوخته 👇
🌸🍃حریم یاس
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته
#قسمتــــ_هفتاد_و_یکم🔻
👈این داستان⇦《 نگاه عبوس 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎با همون نگاه عبوس همیشه بهم زل زد و نشست سر میز... صداش رو بلند کرد ...👀🗣
سعید بابا ... بیا سر میز ... می خوایم غذا رو بکشیم پسرم ...
و سعید با ژست خاصی از اتاق اومد بیرون ...🚶
خیلی دلم سوخت ❤️🔥... سوزوندن دل من ... برنامه هر روز بود ... چیزی که بهش عادت نمی کردم ... نفس عمیقی کشیدم ...
- خدایا ... به امید تو ...✨
هنوز غذا رو نکشیده بودیم که تلفن☎️ زنگ زد ... الهام یه بسم الله بلند گفت و دوید سمت تلفن ... وسط اون حال جگر سوزم ... ناخودآگاه خنده ام گرفت ... و باز نگاه تلخ پدرم ...😒
بابا ... یه آقایی زنگ زده☎️ با شما کار داره ... گفت اسمش صمدیه ...
🔸با شنیدن فامیلیه آقا محمد مهدی ... اخم های پدر دوباره رفت توی هم ... اومدم پاشم که با همون غیض بهم نگاه کرد...😖😳
لازم نکرده تو پاشی ... بتمرگ سر جات ...
و رفت پای تلفن☎️ ... دیگه دل توی دلم نبود ... نه فقط اینکه با همه وجود دلم می خواست باهاشون برم ...
▫️از این بهم ریخته بودم که حالا با این شر جدید چی کار کنم؟... یه شر تازه به همه مشکلاتم اضافه شده بود ... و حالا...
- خدایا ... به دادم برس ...🍀
دلم می لرزید💔 ... و با چشم های ملتهب ... منتظر عواقب بعد از تلفن بودم ... هر ثانیه به چشمم ... هزار سال می اومد ... به حدی حالم منقلب شده بود که مادرم هم از دیدن من نگران شد ...😳
گوشی رو که قطع کرد ... دلم ریخت ...
یا حسین ...😲😱
دیگه نفسم در نمی اومد ...😑
نویسنده
🌹#شهید_سید_طاها_ایمانی
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ ✨🍃✨
#واحد_خواهران
#هیئت_مکتب_الزهرا_سلام_الله_علیها_دارالعباده_یزد
•┈•✨✿🌸✿✨•┈•
🆔 @harimeyas
🌸🍃حریم یاس
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته
#قسمتــــ_هفتاد_و_دوم🔻
👈این داستان⇦《 پایان یک کابوس 》
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📎اومد نشست سر میز ... قیافه اش تو هم بود ... اما نه بیشتر از همیشه ... و آرام تر از زمانی که از سر میز بلند شد ... نمی تونستم چشم ازش بردارم ...😶
- غذات رو بخور ...
سریع سرم رو انداختم پایین ...😔
چشم ...
🔸اما دل توی دلم نبود ... هر چی بود فعلا همه چیز آروم بود ... یا آرامش قبل از طوفان ... یا ...🌪
هر چند اون حس بهم می گفت ...
- نگران نباش ... اتفاقی نمی افته ...
🔹یهو سرش رو آورد بالا ...
- اجازه میدم با آقای صمدی بری ... فردا هم واست بلیط قطار می گیرم ... از اون طرفم خودش میاد راه آهن دنبالت ...🚉
نمی تونستم کلماتی رو که می شنوم باور کنم ... خشکم زده بود ... به خودم که اومدم ... چشم هام، خیس از اشک شادی بود ...😭😁
خدایا ... شکرت ... شکرت ...🙏
بغضم رو به زحمت کنترل کردم ... و سریع گوشه چشمم رو پاک کردم ...
- ممنون که اجازه دادی ... خیلی خیلی متشکرم ...🙏🙏
نمی دونستم آقا مهدی به پدرم چی گفته بود ... یا چطور باهاش حرف زده بود ... که با اون اخلاق بابا ... تونسته بود رضایتش رو بگیره ... اونم بدون اینکه عصبانی بشه و تاوانش رو من پس بدم ...🍃
🌺شب از شدت خوشحالی خوابم نمی برد ... هنوز باورم نمی شد که قرار بود باهاشون برم جنوب ... و کابوس اون چند روز و اون لحظات ... هنوز توی وجودم بود ... بی خیال دنیا ... چشم هام پر از اشک شادی ...😍
خدایا شکرت ... همه اش به خاطر توئه ... همه اش لطف توئه ... همه اش ...
بغض راه گلوم رو بست ... بلند شدم و رفتم سجده ...
الحمدلله ... الحمدلله رب العالمین ...🍃✨
نویسنده
🌹#شهید_سید_طاها_ایمانی
#ادامــــــہ_داردـ ـ ـ ✨🍃✨
#واحد_خواهران
#هیئت_مکتب_الزهرا_سلام_الله_علیها_دارالعباده_یزد
•┈•✨✿🌸✿✨•┈•
🆔 @harimeyas
1_386260500.mp3
1.83M
🌸🍃حریم یاس
#تفسیر
#استاد_قرائتی
#سوره_بقره
تفسیر: ✨ وَقَالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَيَّامًا مَعْدُودَةً ۚ قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِنْدَ اللَّهِ عَهْدًا فَلَنْ يُخْلِفَ اللَّهُ عَهْدَهُ ۖ أَمْ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ(۸۰)
بَلَىٰ مَنْ كَسَبَ سَيِّئَةً وَأَحَاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُهُ فَأُولَٰئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ ۖ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ(۸۱)✨
سوره بقره ، آیات ۸۰ و ۸۱
#واحد_خواهران
#هیئت_مکتب_الزهرا_سلام_الله_علیها_دارالعباده_یزد
•┈•✨✿🌸✿✨•┈•
🆔 @harimeyas