🔥😡دومی:
«نه به خدا، ما هيچكدام با وجود شما اين كار را نميكنيم. دستت را پيش بياور تا با تو بيعت كنيم»
✥
راوی✍️:
اولی دستش را جلو اورد و بعد عمر و ابوعبیده و سالم، غلام حذیفه، بیعت کردند و به سمت مسجد رفتند.
مردم در مسجد بودند.🕌
✥
🔥😡دومی:
«جانشین را مردم انتخاب میکنند.
مردم هم علی را قبول دارند و هم این بنده خدا را.
فرقی نمیکند...
هرجا لازم بود از علی کمک میگیرد.
حال بیایید، تا دیر نشده با خلیفه بیعت کنید. ✋
بسم الله ایها الناس...»
✥
راوی✍️:
کسی شبیه به پیرمردی قد خمیده از گوشه مسجد به سمت منبر میرود و دست در دستان ابوبکر می نهد و میگوید:
✥
✥علے؏✥
🍃امیرالمومنین، علیه السلام :
«سلام سلمان جان، 🍃
چه شده؟ چرا اینقدر آشفته ای؟؟»
✥
🌿سلمان:
«مولای من!
مردم در مسجد جمع شده اند، و ردای خلافت بر دوش دیگری انداخته اند.
برای جانشینی رسول خدا با دیگری بیعت کرده اند.
خلیفه اکنون بر منبر پیامبر است و مردم با هر دو دست با او بیعت میکنند...»
✥علے؏✥
🍃امیرالمومنین علیه السلام :
«میدانی اول کسی که با او بر منبر پیامبر بیعت کرد، که بود؟»
✥
🌿سلمان:
«نه، ولی او را در سقیفه بنی ساعده هم دیده ام.
هنگامی که انصار محکوم شدند...»
✥علے؏✥
🍃امیرالمومنین علیه السلام :
«نه سلمان جان.
سقیفه را نمیگویم.
وقتی بر منبر پیامبر بود، فهمیدی اولین نفر چه کسی با او بیعت کرد؟»
✥
🌿سلمان:
«نه، ولی پیرمرد سالخورده ای بود، بر عصایش تکیه کرده بود و بین چشمانش جای سجده پینه بسته بود...
آری او اولین نفر بود، که از منبر بالا رفت، تعظیم کرد و بیعت نمود...»
✥علے؏✥
🍃امیرالمومنین علیه السلام:
«پیامبر به من از این ماجرا خبر داد و فرمود او ابلیس است.
خدا او را لعنت کند...»
✥
🔥😡دومی(عمر) :
«تو چقدر بزدلی.
به این مردم بگویی شیرِ شتر خوب است، میگویند خوب است؛
بگویی شیر بز خوب است، میگویند خوب است.
علی را چه به سیاست؟!!؟» 😡
🔥😡دومی:
«ایها الناس!
دیروز حکومت دست محمد بود و امروز در دست خلیفه مسلمین است.
عده ای بیعت کرده اند...
هر کسی هم که بیعت نکرده برای بیعت جلو بیاید...»