eitaa logo
حرکت در مه
195 دنبال‌کننده
443 عکس
75 ویدیو
58 فایل
دربارۀ داستان و زندگی
مشاهده در ایتا
دانلود
زل آفتاب . . تکه‎چوب می‎پرسید: «من از کجا رسیده‎ام به این برهوت!» و برهوت نبود، شاه‎نشین کوه بود با آب و علف‎هایی فصلی و هوهوی باد و تنهایی و کسی که جوابش را نمی‎داد. تکه‎چوب گاه با باد کمی جابه‎جا می‎شد و می‎گریست و می‎پرسید: «راه فرار کجاست؟» و برهوت برهوت نبود... .. آخر حوصله‎اش سررفت. تکیه‎داده به تخته‎سنگی زل زد به آسمان. تخته‎سنگ پیر صبور و کم‎حرف بود. تکه‎چوب مدام با خود حرف می‎زد: «من کجایم... ریشه‎ام کجاست! درخت توت کجاست... درخت سنجد... » درست چهارماه و سه روز شده بود اما چاره‎ای نداشت. تخته‎سنگ انگار درست هزارسال باشد که حرف نزده باشد گفت: «باید منتظر باشی تا آسمان ببارد» و تکه‎چوب خیره می‎شد به آسمان، به نجواهای باد گوش می‎کرد که از ناز و عشوۀ ابرها می‎گفت. ابرها زود راضی نمی‎شدند تا بیایند و ببارند. . . اما عاقبت باد ابرها را راضی کرد. عاقبت یک روز ابرهای بارور آمدند. ابر متوجهِ نگاهِ امیدوار چوب شد. لب‎خند زد و شرشر ریخت پایین. آسمان سرد شد و از یکی از تکه‎سنگ‎ها ناله‎ای برخاست. برهوت جوشیدن گرفته بود. آب قوت گرفت. چوب تکانی خورد و خود را به آب رساند. برای ابرهای آسمانی بوسی فرستاد. آب آب‎شار شد از کوه سرید پایین و چوب شده بود خیس آب، نفس گرفته بود. انگار همۀ دنیا را بهش داده بودند. . . او به رودی پیوست و رود رفت و رفت و از زیر پل‎ها رد شد، به پرنده‎ها سلام می‎کرد، به گنجشک‎ها... از کنار درخت‎زاری داشتند رد می‎شدند. بوی قدیم توی دماغش پیچید. درخت بهش سلام کرد. تکه‎چوب کناره گرفت. ریشۀ درخت را سفت چسبید. گریه کرد اما چون خیس بود درخت نفهمید. بعد خندید و همان‎جا میان ریشه‎های درخت نشست. درخت سرش را پایین آورد و به چوب نگاه کرد. چوب به درخت. یاد روزی که از درخت جدا شده بود افتاد. تکه‎چوب دیگر نمی‎توانست به درخت بازگردد اما می‎توانست که نگاهش کند. کنارش آرام گرفت. به تنۀ درخت تکیه می‎داد و ... و بود و بود و بود.
4_5986716199059194120.mp3
13.13M
جیجو احسان عبدی پور
پیرزن مثل همیشه شش چای برای‌مان ریخت. شش تا. زل زدیم توی چشم‌های هم. بغضم را قورت دادم. این بار نوبت من بود بگویم یکی اضافه ریخته.
از عشق همیشه مست مستم من حیدری‌ام قلم به دستم
هنر درد دارد، ولی از این بین نوشتن پاره‌ت می‌کند. قبلا گفته‌م هیچ چیز اندازه‌ی نوشتن به خدا بودن نزدیک‌ نیست .. آن‌هم آن‌گاه که یک کاراکتر می‌آفرینی و بزرگش می‌کنی و زیرِ بغلش را می‌گیری تا از آب و گل دربیاید و بعدمجبوری یک میزانسنی کنی و در بن‌بست بیاندازیش و پیستول را بگذاری رو شقيقه‌ش و یکی را بگذاری ماشه بکشد. نوشتن خداوندگاریِ مینیمال‌ست؛ مجبوری خیلی کارها کنی و صبور باشی. مجبوری کاراکتر بسازی، موقعیت بسازی، دیالوگ بسازی، اسلحه بسازی، خون بسازی و شلیک بسازی و بعد، با همه‌ش بسازی .. بسازی و قلبت بگیرد. خدا باشی شاعر می‌شوی، شاعر می‌شوی و شعری می‌نویسی که از آن خون چکه کند. حسین خون شعرِ خدا بود، خون خود خدا بود، چه صبری داشت الحق. ننوشتن صد دلیل می‌خواهد، هزار دلیل می‌خواهد، ولی نوشتن تنها یک دلیل می‌خواهد: تو. جناب لیا وطندوست از کانال تلگرام‌شان.
📖معروفترین پدرهای دنیای ادبیات @ehsanname برخلاف شخصیت مادرها، تصویر پدرها در دنیای ادبیات تنوع زیادی دارد و نویسندگان نگاه‌های متفاوتی به رابطه پدر و فرزندی دارند. این، فهرستی است که من (احسان رضایی) از پدرهای خیالی در داستان‌هایی که خوانده‌ام، در ذهن داشتم و آنها را طبق الگوهای متفاوت رابطه با فرزندان، در چند دسته تقسیم کردم. قاعدتا به این سیاهه می‌شود اسم‌های دیگر هم اضافه کرد و آن فهرست کاملتر را برای مطالعات بعدی استفاده کرد. فعلا همین را داشته باشید: @ehsanname 😵پدرهای کشته به دست پسر ادیپ، پدرش (لایوس) را می‌کشد/ ضحاک پدرش (مرداس) را می‌کشد/ «برادران کارامازوف» (جز آلیوشا) پدرشان را می‌کشند/ در «آتش بدون دود» یک مورد پدرکشی هست/ ولدمورت «هری پاتر» پدر ماگلش را کشته 😰پدرهایی که پسرشان را کشتند اودیسه و تلگونوس/ رستم و سهراب (داستان دنباله‌هایی در مورد برزو، پسر سهراب و شهریار، پسر برزو هم دارد که با رستم می‌جنگند)/ گشتاسپ، اسفندیار را به جنگ رستم می‌فرستد و عملاً او را به کشتن می‌دهد/ پدر نیل در «انجمن شاعران مرده» (ن. اچ. کلاین‌بام) آن‌قدر فشار می‌آورد که نیل خودکشی می‌کند @ehsanname 😔پدرهای ناکام و خیرندیده از فرزند پریام، پادشاه تروا/ فریدون در «شاهنامه»/ «شاه لیر» و دخترهایش (شکسپیر)/ پدر مقتولِ «هملت» (شکسپیر)/ «باباگوریو» و دو دخترش (بالزاک)/ «پدر خانواده» (دنیس دیدرو)/ بابای بازاروفِ جوان در «پدران و پسران» (تورگنیف)/ پدر رمان «ماهی بزرگ» (دانیل والاس) که بچه‌ها هیچوقت حرفهایش را باور نمی‌کنند/ اغلب پدرهای «آتش بدون دود» (نادر ابراهیمی) 😎پدرهای قدرتمند «پدرخوانده»های ماریو پوزو/ پدر سارا کرو (فرانسیس هادسن بارنت) که خیلی خرپول است/ بابای جسی در «خداحافظ گری کوپر» (رومن گاری)/ لرد عزریل در «نیروی اهریمنی اش» (فیلیپ پولمن) @ehsanname 😡پدرهای زیادی گیر پدر تام (گدا) در «شاهزاده و گدا» (مارک تواین)/ دنتور و پسرهایش در «ارباب حلقه‌ها» (تالکین)/ پدر «خانواده تیبو» (روژه مارتن دوگار) 😴پدرهای بی‌مسئولیت تناردیه پدر در «بینوایان» (ویکتور هوگو)/ بابای اسکارلت «بربادرفته» (مارگارت میچل)/ هنچارد که «شهردار کاستربریج» هم می‌شود ولی فکر فروختن بچه‌اش رهایش نمی‌کند (تامس هاردی)/ دکتر هورنیکور «گهواره گربه» (کورت ونه‌گات) 🤕پدرهای بی‌عرضه پدر مومو در «زندگی در پیش رو» (رومن گاری)/ پدر مخترع بوگیر کفش در «گودال‌ها» (لوییس ساکار) @ehsanname 😇پدرهای مؤثر در تربیت بچه بابای کیتی در «آنا کارنینا» و باقی کارهای تولستوی/ سروانِ «دختر سروان» (پوشکین)/ آتیکوس فینچ در «کشتن مرغ مینا» (هارپر لی) که خیلی از منتقدها او را بهترین تصویر پدر در دنیای ادبیات می‌دانند/ پدر راوی در «راستی آخرین بار پدرت را کی دیدی؟» (بلیک ماریسن) 🤔پدرهای با شخصیت پیچیده پراپسرو در نمایشنامه «طوفان» (شکسپیر)/ پدر سونیا در «جنایت و مکافات» (داستایوسکی)/ پدر نیک در قصۀ «پدرها و پسرها» (همینگوی)/ قصه‌های دن چاون/ «گاوخونی» (جعفر مدرس صادقی) @ehsanname 😜پدرهای بامزه «قصه‌های بابام» (ارسکین کالدول)/ کمیک «قصه‌های من و بابام» (اریش اُزِر)/ داستان جراحی «زبان کوچک بابام» در «شلوارهای وصله‌دار» (رسول پرویزی)/ پدر سعید در «دایی‌جان ناپلئون» (پزشکزاد)/ پدر مهاجرت‌کردۀ «عطر سنبل، بوی کاج» (فیروزه جزایری دوما) 🤗پدرخوانده‌ها پدر ژپتو در «پینوکیو» (کارلو کلودی)/ ژان والژان در «بینوایان» (ویکتور هوگو)/ «بابا لنگ‌دراز»ِ جودی ابوت (جین وبستر) @ehsanname 😀پدربزرگ‌های حامی بابابزرگ نل (قصه «جعبه جواهر» چارلز دیکنز)/بابابزرگ «هایدی» (جوانا اسپیری)/ پدربزرگ سوفی در «راز داوینچی» (دن براون)/ باباجونِ علی فتاح در «من او» (رضا امیرخانی)