eitaa logo
💚🌦 حسنات 🌦💚
171 دنبال‌کننده
1هزار عکس
1.6هزار ویدیو
36 فایل
🌦گلچینِ مجازی💚 🔍 عموماً با زمینه‌ی مذهبی و اعتقادی 🌹نشر با حذف پیوند هم: صلواتی ✍️ مدیرِ «حسنات»: «سیدمحمدحسن صدری شال»، نمی از چشمه‌سار زلال حوزه‌ علمیه‌ قم @SADRI_SMH 🔻 إن‌شاءالله پاسخگوی سؤالات و شبهات مرتبط با معارف دینی و انقلابی خواهم بود.
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴مقابله‌ی علامه‌طباطبایی با مرتاض‌ هندی آیةالله شبیری‌زنجانی نقل می‌کند: ۷۰ سال پیش، مرتاضی از هند به قم آمده بود وادعاهای عجیبی داشت. از جمله این‌که می‌گفت می‌توانم انسان‌ها را با نیروی روحم از زمین بلند کنم. تعدادی از مردم را بلند کرده بود. روزی امام موسیٰ صدر به او گفت مرا بلند کن، ما با خود فکر کردیم سیدموسیٰ ذکری چیزی می‌گوید و جادوگری این مرتاض را باطل می‌کند. اما مرتاض کمی تلاش کرد و آقا موسیٰ را با سینی حدود یک متر به هوا برد! ما سیدموسیٰ صدر را که جوانی نو خط بود سرزنش کردیم که چرا آبروی ماها را بردی؟ سید گفت: می‌خواستم طلسمش را بشکنم. ولی هر چه تلاش کردم گویی مرا بسته بودند و نمی‌توانستم از روی سینی به زمین بپرم! مرتاض را نزد استاد خود علامه طباطبایی بردیم. برخی از ما که جمعی از شاگردان علامه بودیم، ناامید شده بودیم. وارد اتاق علامه شدیم. گفتیم که این مرتاض از هند آمده و کارهای خارق‌العاده می‌کند. علامه فرمود: مثلا چه کارهایی؟ گفتیم: مثلا انسان را روی هوا بلند می‌کند! هیچ تعجبی در علامه برانگیخته نشد و فرمودند خب مرا بلند کند، من به نوشتن ادامه می‌دهم، او کارخودش را بکند. مرتاض مقداری دم و دستگاهش را درآورد و اورادی می‌خواند و مدتی کارهایش طول کشید. علامه هم مشغول نوشتن. مدتی گذشت یک دفعه علامه سر خود را بالا آورد و نگاهی به مرتاض کرد و دوباره سرش را پایین انداخت. مرتاض در هم شد اما دوباره ادامه داد. اوراد و اذکاری خواند، اداها و اطواری هم در می‌آورد. مدتی گذشت دوباره علامه سرش را لحظه‌ای بالا آورده و نظری به چشمان مرتاض انداخت و دوباره مشغول نوشتن شد. مرتاض که آثار ناراحتی و عصبانیت در چهره‌اش موج می‌زد باز هم ادامه داد و این بار کارهایش بیشتر طول کشید. علامه بار سوم نگاهش را به او دوخت و اندکی طول داد. مرتاض پا شد و وسایل خود را جمع کرد و سراسیمه باحالت فرار بیرون رفت. رفتیم و از وی پرسیدیم چه شد؟ نتوانستی؟ با عصبانیت گفت من تمام نیروی خود را به کار گرفتم تا روح وی راتسخیر کنم و بعد او را از زمین بلند کنم ولی ایشان نگاهی به من کردند و تمام اورادم باطل شد. به علاوه نفوذ نگاهشان جوری بود که کم مانده بود قبض روح شوم! دفعه‌ی دوم کم مانده بود جان مرا بگیرد! دفعه‌ی سوم هر چه بلد بودم به کار بردم تا تسخیرش کنم ولی این بار جوری نگاه کرد که انگار کسی می‌خواهد خفه‌ام کند! این بود که فهمیدم این روح را نمی‌توان تسخیر کرد و خیلی عظمت دارد. مرتاض که قدرت روحی یکی از پروردگان مکتب امام صادق علیه‌السلام را دیده بود همان شب از قم رفت و تمام برنامه‌هایش به هم ریخت. به نقل از استاد طائب از زبان آیةالله شبیری‌زنجانی ☁️🌦@HASANAAT🌦☁️