eitaa logo
دنیایِ کتابِ حَســــیـبــــا°📚
2.9هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
652 ویدیو
4 فایل
سلام دوســتِ کتابخونم♡خوش اومدی به دورهمی مون🥰 بفـــرمائید کتـاب💞اینجا یه عالمه 📚داریم به شرط چاقو😉 ✨با #تخفیفات_ویژه💥 ارسال به تموم نقاط کشورعزیزمون🚀 ✍🏼برا ثبت سفارش من اینجام @hasibaa2 📞09175133690 کپی از مطالب؟! کاملا آزاد🤍
مشاهده در ایتا
دانلود
+آرزوهای زیادی در دلم‌ دارم‌ ولی ‌دیدن‌ کربُبلایت‌ از همه واجب‌تر است‌... @hasebabu
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ می‌دانی چرا این ها📚 آن‌قدر اهمیت دارند؟ زیرا، جان دارند💚. به عقیده من، جان یعنی کیفیت، یعنی جنس، یعنی بافت. این را می‌توان زیر میکروسکوپ🔬 برد و دید که تار و پود دارند📖. از زیر شیشه‌ی میکروسکوپ می‌توانی زندگی را ببینی که با سرعتی بی پایان از گذشته تا به امروز در جریان است.📝 سلام رفقای جان روزتون بخیر@hasebabu
خوبین که ان شاءالله...
بریم برا معرفی چند تا کتاب...
....؟؟! شوهرم چند ماه یک بار از جبهه می‌اومد خونه، بیچاره مرا با دست‌های زبر و زخم شده می‌دید. تازه بوی وایتکس هم می‌دادم. خدا رحم کرد طلاقم نداد! اول مصاحبه‌ها درد و زجرشان توی ذهنم پررنگ بود، اما انتهای مصاحبه وقتی متوجه می‌شدم هنوز حاضر هستند پای انقلاب جان بدهند، وقتی تلاش می‌کردند راهی برای شستن لباس‌های رزمندگان جبهۀ مقاومت پیدا کنند و بعضی از آنها از من می‌پرسیدند »راهی سراغ نداری بریم سوریه لباس رزمنده‌ها رو بشوریم؟«، معادلات ذهنم دربارۀ اینکه افرادی زجرکشیده هستند به هم می‌خورد. خانم‌های رختشویی با وجود همۀ سختی‌ها و دردهایی که دیده‌اند و از نزدیک تکه‌های بدن شهدا را لمس کرده‌اند، روح زینبی دارند و با بیان تمام تلخی‌ها، از شستن لباس رزمنده‌ها به زیبایی یاد می‌کنند.... @hasebabu
کتاب 📚 احسنت به شما... 🌺🦋 کتابی که خط به خطش هس.... کتابی که داره ♡خاطرات خانمهای اندیمشکی از رختشویی در دوران دفاع مقدس♡
🔴این کتاب بوی روضه می‌دهد... ♦️ 🔷 کتاب «حوض خون»، خاطرات و روایت‌های 64نفر از بانوان اندیمشکی درباره رخت‌شویی پتوها و البسه رزمندگان دفاع مقدس است. 🔹 معظم انقلاب: «من اخیراً یک کتابی خواندم به نام «حوض خون» ــ البتّه من در اهواز دیده بودم؛ خودم مشاهده کردم آنجایی را که لباس‌های خونی رزمندگان را و ملحفه‌های خونی بیمارستان‌ها و رزمندگان را می‌شستند؛ [اینها را] دیدم ــ که این کتاب تفصیل این چیزها را نوشته؛ انسان واقعاً حیرت می‌کند؛ انسان شرمنده می‌شود در مقابل این همه خدمتی که این بانوان انجام دادند در طول چند سال و چه زحماتی را متحمّل شدند؛ اینها چیزهایی است که قابل ذکر کردن است.» 📚 : 🔻موقع عملیـــات، لباس‌ها و پتوهای جبهه را با هلی‌کوپتر می‌آوردند. خیلی زیاد بودند.🧐 خانم‌ها صبح تا شب می‌‌ماندند و همۀ آن‌ها را می‌شستند. من هم مدام می‌رفتم.هرچند از دیدن لباس‌های خونی زیاد گریه می‌کردم، دیگر بی‌‌تابی نمی‌کردم. هر لحظه ناصرم را حس می‌کردم که نشسته روبه‌رویم، زُل زده به دست‌هایم و ساییدن لکه‌ها را نگاه می‌کند😔. گاهی جلوی گریه‌ام را می‌گرفتم تا بچه‌ام نبیند.🥺 🔻ننه‌ابراهیم وسط شستن و صدای گریۀ خانم‌ها صدایش را بلند می‌کرد و می‌گفت: «کربلا کربلا، ما داریم می‌آییم.»✊🏻✌🏻 همین کافی بود تا صدای ما سقف رخت‌شویی را به لرزه دربیاورد. با هم می‌خواندیم: «کربلا کربلا، ما داریم می‌آییم... یا حسین؛ کربلا کربلا، ما داریم می‌آییم... یا زینب.»💔 @hasebabu
📚 با تورق این کتاب، خیلی زود در آن غرق می‌شوی.. ورق می‌زنی و می‌رسی به سختی‌های کار… دست‌هایشان زخمی است و از سردی آب استخوان درد گرفته‌اند اما اشکالی ندارد چون مجروحان نیاز به لباس و ملحفه دارند، بی‌خوابی کشیده‌اند و خسته و گرسنه‌‌اند اما اشکالی ندارد چون رزمندگان نیاز به لباس و پتو دارند.. بمباران شده یا هوا بارانی‌ست، چه اشکالی دارد؟ اصلاً در این شرایط مگر آدم باید به فکر خودش باشد؟! ورق می‌زنی و به لحظات دلتنگی می‌رسی… اوقاتی که به خاطر بی‌خبری از عزیزانشان به غم نشسته بودند اما با دیدن لباس‌های انباشته شده مقابل رختشویی به خودشان می‌آمدند که فقط آن‌ها نیستند که عزیزِ از دست رفته و یا در خطر دارند؛ اصلاً شاید همین لباس‌ها برای همسر و پسر و برادر خودشان باشد.. @hasebabu
و یا در لحظاتی که در عین نگرانی برای عزیزانشان زیر چشمی برانکاردها را می‌پاییدند که نکند یکی از آنها حامل پیکر پارۀ تنشان باشد و آن‌ها غافل بمانند…😔 ــــــــــــــــــــــــــــــــ♦️ــــــــــــــــ ورق می‌زنی📖 و می‌رسی به لحظات “مادری” که در هیچ کدام از روایت‌ها مغفول نمانده؛😢 صبح تا غروب کار سنگین و بعد هم رسیدگی به امور بچه‌ها،💚 صبح تا غروب کار سنگین و صدای خمپاره و بعد هم دلشورۀ دائمی برای سلامتی بچه‌ها؛😥 مادر بودن در شرایط بحرانی شاید سخت‌ترین کار دنیا باشد😓 ـــــــــــــــــــــــــــ📚ـــــــــــــــــــ