eitaa logo
دنیایِ کتابِ حَســــیـبــــا°📚
2.8هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
787 ویدیو
5 فایل
سلام دوســتِ کتابخونم♡خوش اومدی به دورهمی مون🥰 بفـــرمائید کتـاب💞اینجا یه عالمه 📚داریم به شرط چاقو😉 ✨با #تخفیفات_ویژه💥 ارسال به تموم نقاط کشورعزیزمون🚀 ✍🏼برا ثبت سفارش من اینجام @hasibaa2 📞09175133690 کپی از مطالب؟! کاملا آزاد🤍
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 راستی دردهایم کو؟ چرا من بی خیال شده ام؟ نکند بی هوشم؟🥺 نکند خوابم؟ چندین هزار مسلمان را کشتند و ما فقط آن را مخابره کردیم. قلب چند نفرمان به درد آمد؟ چند شب خواب از چشمانمان گریخت؟ آیا مست زندگی نیستیم؟🍃
🦋 ؟! (کسی انگار شن‌های ساعت شنی را به آسمان پاشیده است. زمان را گم کرده‌ام. می‌روم توی حیاط خانه. بابا و مامان نشسته‌اند روی تخت گوشه حیاط و چای می‌نوشند. آفتاب، از لابلای درختان خانه می‌تابد و رگه‌های نور، خود را به گل‌های باغچه می‌رسانند. گنجشک‌ها راه خانه را یاد گرفته‌اند. می‌نشینند روی درخت انار و سروصدایشان حیاط را پر می‌کند. بابا، خیره به گنجشک‌ها و غرق تماشای آن‌هاست. صدایم می‌کند و دستم را می‌گیرد. دست‌های بابا گرم‌اند. گنجشک‌ها را نشانم می‌دهد. طنین صدایش توی گوش‌هایم می‌پیچد و تکرار می‌شود: « ! مثل این گنجشک‌ها پرواز کن...» به حرف بابا گوش می‌دهم...)) ــــــــــــــــــــ @hasebabu
🦋 ؟! (کسی انگار شن‌های ساعت شنی را به آسمان پاشیده است. زمان را گم کرده‌ام. می‌روم توی حیاط خانه. بابا و مامان نشسته‌اند روی تخت گوشه حیاط و چای می‌نوشند. آفتاب، از لابلای درختان خانه می‌تابد و رگه‌های نور، خود را به گل‌های باغچه می‌رسانند. گنجشک‌ها راه خانه را یاد گرفته‌اند. می‌نشینند روی درخت انار و سروصدایشان حیاط را پر می‌کند. بابا، خیره به گنجشک‌ها و غرق تماشای آن‌هاست. صدایم می‌کند و دستم را می‌گیرد. دست‌های بابا گرم‌اند. گنجشک‌ها را نشانم می‌دهد. طنین صدایش توی گوش‌هایم می‌پیچد و تکرار می‌شود: « ! مثل این گنجشک‌ها پرواز کن...» به حرف بابا گوش می‌دهم...)) ــــــــــــــــــــ @hasebabu
عباس دانشگر، یک جوانِ دهه‌هفتادیِ پرشورِ اهل فکرِ عاشق‌پیشه بود که به رغم سن و سالِ کمش، دوراهی‌های زندگی را خوب می‌شناخت؛ مثل یک نقشه‌خوان حرفه‌ای که پشت فرمان ماشینِ مسابقه‌ی سرعت زندگی نشسته، بی‌آن‌که در دام کوره‌راه‌ها بیفتد و سرگرم مناظر و بازیچه‌ها شود، از کنار ما گذشت و سبقت گرفت.‌‌ او در گرماگرم نبردهای سوریه، راهی شام می‌شود و پله‌پله اوج می‌گیرد تا سرانجام پیش‌وند شهید را در کنار نامش بگذارند. « ؟» روایتی است از حیات عباس که از زبان خود او بیان می‌شود @hasebabu