رهبر انقلاب خطاب به دختر شهید #قاسم_سليماني : «جهاد بیرونی متکی به جهاد اکبر یعنی جهاد درونی است. همه مردم عزادار و قدردان پدر شما هستند و این قدردانی در اثر اخلاص بزرگی است که در آن مرد وجود داشت، چرا که دلها به دست خداست و بدون اخلاص، دلهای مردم اینگونه متوجه نمیشود.»
#امام_خامنه_ای
#رهبرمان
#قائدنا
#الامام_الخامنئی
#Imam_Khamenei
#محور_المقاومة #الشهيد_أبومهدي_المهندس #الشهيد_قاسم_سليماني
🙏لطفا #رسانه باشید و این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید. #نشر_دهید👇
#جهاد_رسانه_ای | #جنگ_رسانه_ای
✍️ #هشتگ
🆔 @hashtag_Islam
🔷 ویژگیهای «مکتب سلیمانی» در بیانات رهبر معظم انقلاب
🔸شهید سلیمانی در کلام رهبر انقلاب؛ اطلاعنگاشت متحرک | مکتب حاج قاسم
https://farsi.khamenei.ir/video-content?id=47181
🔹چهل جمله از رهبر انقلاب درباره سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=47021
🔹ده جمله برگزیده از رهبر انقلاب درباره شهید حاج قاسم سلیمانی
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=44590
#حاج_قاسم_سلیمانی
#شهیدسلیمانی
#سردار_دلها
#سردار_قاسم_سلیمانی
#قهرمان
#الگو
#قهرمان_من
#سیدالشهدای_مقاومت
#مرد_میدان
#حاج_قاسم
#قاسم_سلیمانی
#مکتب_حاج_قاسم
#مکتب_سلیمانی
#عزیز_ملت
#Soleimani
#Hero
✅کانال #هشتگ ✍️
🆔 @hashtag_Islam
هدایت شده از آقای تحلیلگر 🇮🇷✌️
♦️ اگر شما دوست دارید کمی شبیه "قاسم سلیمانی" مسائل را بفهمید متن امشب را بخوانید
#شبنامه
۱۴۰۱/۱۱/۱۴
🔺 سالهاست دارم به یک سوال فکر میکنم: قاسم سلیمانی مسائل را چگونه می فهمید؟ بیست و چهار ساعتِ زندگیِ او چگونه میگذشت؟ اگر خبر خوبی میشنید یا خبر بدی میشنید اولا در ذهنش چه میگذشت !
دوما آن را چگونه تحلیل میکرد؟
سوما واکنشش (به اطرافیان و در فضای عمومی تر) به آنچه از خبر فهمیده بود چگونه بود؟ او چگونه مسائل را میفهمید و چه محتواهایی را دنبال میکرد؟
برای درک همین سوال کوشیدم بسیاری از کتاب ها و مطالبی که او دنبال میکرده را پیدا کنم بلکه ببینیم زندگی به سبک #قاسم_سلیمانی چگونه بوده است.
عادت ندارم کتاب معرفی کنم و خیلی وقت است که چنین نکرده ام اما در بررسی احوالات حاج قاسم به یک کتاب رسیدم که او بسیار بسیار بسیار به یارانش توصیه کرده که آن را تهیه کرده و بخوانند.
🔺 نام کتاب "کتاب کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی" بوده است؛ اما ماجرای کتاب چیست؟
سالیان سال یک سوال جدی ذهن ژنرال سلیمانی را درگیر خود میکند و آن سوال این بوده است: ریشه ی اصلی دشمنی های دنباله دار غرب و آمریکا با ایران چیست؟
او در همین خصوص به کتاب "کتاب کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی" میرسد. کتابی که مربوط به دوره ی حکومت حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام است و به ریشهی دشمنی ها با او میپردازد.
حاج قاسم درباره این کتاب میگوید: "این کتاب را با دقت خوانده ام. چرا میگویم بخوانید؟ چون در هر جریان مهمی آفت های مهمی هم به وجود می آید که اگر از آنها مراقبت نشود آن جریان اثر گذار به این دلیل که مورد توجه و طمع است آسیب خواهد دید.
🔺 شما می بینید معاویه با خلفای قبل از امیرالمومنین کاری نداشت. اصلا جنگی با آنها نمیکرد و کاری با آنها نداشت و توطئه ای بر علیه آنها انجام نمیداد مثل همین وضعی که ما امروز داریم در جهان امروز، خیلی از این کشورها هستند که آمریکا و رژیم صهیونیستی کاری با آنها ندارند اما با ما سر جنگ دارند.
این دقیقا همان فاصله ای است که بین امیرالمومنین و تضادِ آن با سیاست معاویه دیده میشد.
امام عادل نمیتوانست در درون حکومت اسلامی یک جریان فاسق را حاکم بر بخشی از حکومت اسلامی تحمل کند و همه این تضاد از اینجا شروع شد..."
برای هر ایرانی و غیر ایرانی که خود را بخشی از #جغرافیای_مقاومت میداند ضرورت دارد که یک بار این کتاب را بخواند تا بفهمد دعوا در آن زمان بر سر چه بوده است و دشمنی های این روزها با ما سر چیست؟!
🔺 حضرت امیر تعریفی از دوران جاهلیت دارد که با امروزِ ما کاملا همخوانی دارد.
او در بخشی از توضیحات خود در خصوص آن زمان میگوید: امّا مردم حیران و سرگردان، بی خبر و فریب خورده، در کنار بهترین خانه (کعبه) و بدترین همسایگان زندگی می کردند. خواب آنها بیداری، و سرمه چشم آنها اشک بود، در سرزمینی که دانشمند آن لب فرو بسته و جاهل گرامی بود. خدا پیامبر اسلام را زمانی فرستاد که مردم در فتنه ها گرفتار شده، رشته های دین پاره شده و ستون های ایمان و یقین ناپایدار بود. در اصول دین اختلاف داشته، و امور مردم پراکنده بود، راه رهایی دشوار و پناهگاهی وجود نداشت، چراغ هدایت بی نور، و کور دلی همگان را فرا گرفته بود. خدای رحمان معصیت می شد و شیطان یاری میگردید، ایمان بدون یاور مانده و ستون های آن ویران گردیده و نشانه های آن انکار شده، راه های آن ویران و جاده های آن کهنه و فراموش گردیده بود. مردم جاهلی شیطان را اطاعت می کردند و به راه های او می رفتند و در آبشخور شیطان سیراب می شدند. با دست مردم جاهلیت، نشانه های شیطان، آشکار و پرچم او بر افراشته گردید. فتنه ها، مردم را لگد مال کرده و با سم های محکم خود نابودشان کرده و پا بر جا ایستاده بود.
🔺 آنچه مولا درباره ی آن روزها میگوید مختصات جهان امروز ماست.
جهانی که در تاریکی فرو رفته، جهالت آن را فرا گرفته است.
و یک نظم اهریمنی میکوشد جهالتی مدرن را به سر تا سر آن پمپاژ کند.
جهانی که نیاز به بیداری دارد.
#آقای_تحلیلگر
#اینک_آخرالزمان
#زندگی_به_سبک_قاسم_سلیمانی
#شبنامه
@mrtahlilgar1
هدایت شده از حرف حساب
✳ یک انقلابی دو آتیشه!
🔻 ...حالا من یک «انقلابی دوآتیشه» بودم و بدون ترس از احدی، بیمحابا [علیه رژیم] حرف میزدم... با تعدادی از جوانهای کرمان بر دیوارها شعارنویسی میکردیم... عمدهٔ شعارها «مرگ بر شاه» و «درود بر خمینی» بود.
🔸 اواخر سال ۵۶ بود. مدتها امتحان برای گواهینامه رانندگی میدادم. قبول شدهبودم. به مرکز راهنمایی و رانندگی برای گرفتن گواهینامه خود مراجعه کردم. افسری بود به نام آذرینسب. گفت: «بیا تو، اتفاقاً گواهینامهات رو خمینی امضا کرده؛ آمادهاست تحویل بگیری.» من از طعنهٔ او خیلی متوجه چیزی نشدم. مرا به داخل اتاقی هدایت کردند. دو نفر درجهدار دیگر هم وارد شدند... هیچ راه گریزی نبود. آنها با سیلی و لگد و ناسزای غیرقابل بیان میگفتند: «تو شبها میروی دیوارنویسی میکنی؟!» آنقدر مرا زدند که بیحال روی زمین افتادم. از بینی و صورتم خون جاری بود. یکی از آنها با پوتین روی شکمم ایستاد و آنچنان ضربهای به شکمم زد که احساس کردم همهٔ احشای درونم نابود شد. بهرغم ورزشکار بودن و تمرینات سختی که میکردم، توانم تمام شد و بیهوش شدم... سه روز از شدت درد تکان نمیتوانستم بخورم؛ اما انرژی جدیدی در خود احساس میکردم. ترس از کتک خوردن و شکنجه فروریخته بود. فکر کردم هر چه باید بشود، شد! ...با هر ضربه و لگدی کلمه «خمینی» در عمق وجود من حک شدهبود.
📚 #از_چیزی_نمیترسیدم | زندگینامهی خودنوشت سردار شهید حاج #قاسم_سلیمانی
📖 صص ۶۴ تا ۶۷
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f
✳ درست نبود لباسم را مرتب کنم!
🔻 بعد از نماز میخواستم حسین آقا را ببینم و دربارهٔ موقعیت منطقه و یک سری مسائل مربوط به اطلاعات و عملیات با هم صحبت کنیم. دنبالش فرستادم و داخل ستاد لشکر منتظرش ماندم. او در حالی که اورکتش را روی شانههایش انداخته بود وارد شد. معلوم بود که از نماز میآید و فرصت اینکه سر و وضعش را مرتب کند پیدا نکرده. در حالی که به او لبخند زدم، نگاه معنیداری به او انداختم. سریع از نگاهم همه چیز را فهمید و قبل از اینکه حرفی بزنم، گفت: وقتی در همین وضعیت مقابل خدای خودم ایستادم و نماز خواندم، درست نبود در مقابل بندهٔ او به سر و وضعم برسم!
📚 از کتاب #حسین_پسر_غلامحسین؛ خاطراتی از #شهید_محمدحسین_یوسف_الهی
👤 راوی: سردار شهید حاج #قاسم_سلیمانی
❤ #مثل_شهدا_زندگی_کنیم
📘 #کتاب_خوب_بخوانیم
✅ اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برشهای ناب از کتابهایی که خوانده و سخنرانیهایی که شنیدهایم)
https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f