🌸🌿
مثل آیینهکاریهای سقف عمارت،
مثل شیشههای رنگیِ پنجرههای اُرُسی،
شبیه نقاشیهای گلدار روی دیوار و تنگهای ماهی که از سقف خانههای قدیم آویخته میشد...🌾
حس خوبِ بودنت میان ما، مثل بودن همین قشنگیهاست در تار و پود خانهمان!
با همین ریزهکاریهای دخترانهات دل همه را بردهای! 😍
تو هزار رنگی! خندههایت رنگ میپاشد.
وجودت قشنگی و لطافت است.🌱
اصلاً لطیف که میگویم ، یعنی تو!
یک وجود شیشهای که خنده و گریهاش همیشه دم دست است!
تو چطور میتوانی - حتی برای خودت - انقدر دوست داشتنی باشی؟!
باید هزار هزار عشق در دل معمار تو باشد که اینچنین محبت میباری!✨
تو تا انتهای زندگی تمام نمیشوی!
روزت مبارک!
🌸🌿
#روز_دختر
@hattabishtar
یکی روی عرش خدا می نشیند
و دیگری
زیر دست و پای معشوق خیالی لِه میشود !
•°•°•°•°•°•🌹•°•°•°•°•°•
گلها هم عاقبت بخیر میشوند ...
#حتی_بیشتر
@hattabishtar
13.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چقدر راحت روی فرشهای حرم اباعبدالله نشسته اند و درس میخوانند.
کاش فقط یک نفسسسسس بجای ما بکشند !
#حتی_بیشتر 😭
@hattabishtar
هدایت شده از تلک الایام
از دیشب روضه ی من شده شیرین زبانی آن پسر بچه که وسط مراسم روضه ی حرم به مادرش گفته بود مامان من چند تا قطره اشک ریختم حالا می شه برم بازی کنم؟
... که ما هم یک عمر نشستیم توی روضه های شما و چند تا قطره اشک ریختیم و رفتیم سراغ بازیمان...
@telkalayyam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نجف خانه داشتیم ...
دیگر مجاور شده بودیم !
شبها حرم بودیم...
با این که هرشب توی بغل شما بودم ،
دلم برای کربلای حسین جانتان لک زده بود!
آمدم و خواهش کردم !
گفتم آقا...نکند بعد اینهمه راه ، من را حسرت به دلِ کربلا بگذاری!
آقا میگویند رزق کربلا را نجف بگیرید...
اذن زیارت پسر را از پدر بگیرید..
امضا کنید !
کربلا لازمم 😭😭😭
و شما حواله کردید
و ما را روانه ...
حالا در آستانه ی غدیر ، دوباره خاطره های خانه ی پدری دارد زنده میشود !
از راه دور و با جانم ...زائرم !
خطاب به شما میگویم ! مولای من ! یاامیرالمومنین !
غدیر را جشن میگیریم.
آذین میبندیم.
نامتان را از عمق جان صدا میزنیم...
غدیر سنگ تمام میگذاریم
آقا ...
محرم با خودت 😭😭😭
#حتی_بیشتر
صلی الله علیک یا اباعبدالله
♥️شب جمعه است هوایت نکنم میمیرم 😭
@hattabishtar
حتی بیشتر
جلسه ی خانوادگی روضه و حدیث شریف کساء که هر پنج شنبه توسط سید جلیل القدر کنار تخت جانباز عزیزمان
روزی که داییجونم شهید شدند ، پسرم نوزاد بود...
هرکس میخواست بغلش کند ، نمیدادم!
تنگ تر میگرفتمش!
زیر چادرم سفت بغلش میکردم !
انگار بودن محمد حسین ، غمم را آرام میکرد..
حتما رباب هم از صبح تا به الان همینطور بوده ...
خبر شهادت هرکدام از بنی هاشم را که میآوردند ، طفلش را تنگ تر در بغل میگرفته و با خودش زمزمه میکرده " این مرد کوچک من است... هرکس هم که برود ، علی اصغرم میماند ..."
و امان از دل رباب ....
شب که بشود...
صورتی که هر ساعت به صورتش میچسبانده ...
لبهای کوچکی که میبوسیده...
دستهایی که هر لحظه در دست میگرفته...
یکی روی نِی است و یکی روی خاک 😭
😭😭😭😭😭😭
#حتی_بیشتر
@hattabishtar
آدمهای اطراف ما
مثل هوای دور و برمون هستن!
گاهی نسیم میشن✨
گاهی 🌬تندباد!🌪
هنر اینه که بید🌾 باشی...
درخت بید ، با نسیم ها نوازش میشه!
و با بادها نمیشکنه ! ⚡️
@hattabishtar