باشگاه هواداران کتاب
#معرفی_کتاب @havadaran_ketab
#معرفی_کتاب
#کتاب_خوب_بخوانیم👌🏻📚
کتاب #کاش_برگردی
به قلم #رسول_ملاحسنی
انتشارات #شهید_کاظمی
#برشی_از_کتاب 👇🏻
دستش را که گرفتم یخ کرده بود، پاهایش میلرزید، رو به من گفت: عزیز نمیتونم راه برم، منو بغل میکنی؟
یک دستی #فاطمه را بغل کردم و با دست دیگرم دوچرخهاش را گرفتم و راه افتادم، فاصله زیادی تا خانه نبود ولی آن چند دقیقه خیلی سخت گذشت، فاطمه محکم دستانش را دور گردن من انداخته بود و آرام اشک میریخت و من مجبور بودم مثل همیشه نقش مادری را بازی کنم که قرار است #سنگ_صبور این #خانواده باشد.
هر چه جلوتر میرفتیم فاطمه محکمتر مرا بغل میکرد، میدانستم آغوش #پدر میخواهد، حال خودم هم تعریفی نداشت، غربت خودم و دختر #شهید را حس میکردم و روزهای سختی که قرار است بعد از این داشته باشیم.
***
عاشقانهای از جنس #مادر
پُر از ثبت لحظههای #زندگی شاد و دستهجمعی در خانهی کوچک کربلایی.
راوی کتاب، مادر زکریا است.
آنچه بیشتر از همه در لحظهلحظهی "کاشبرگردی!" دیده میشود و به گوش میرسد خندهها و شیطنتهای زکریاست.
آنقدر که یقین دارم با خواندن آن، بارِ سنگین خستگی روح را بر زمین خواهی گذاشت و با دنیای پاک و خالص و شاداب #زکریا، کمی زندگی خواهی کرد.
#کتاب را که شروع به خواندن میکنی، بعید است بتوانی تا اتمام آن رهایش کنی.
فضای کتاب و اتفاقات و قلم سلیس و روان #نویسنده به قدری حال و هوایت را خوش میکند که حسرت میخوری کاش تو هم جای یکی از خواهرهای زکریا بودی؛ از بس که برایشان مایه دلگرمی بود و مهربانیاش روز و شب نداشت.
دوست داری #کتاب تا جایی ادامه داشته باشد که پایانش بنویسد:
پیکر زکریا به وطن برمیگردد.
صدحیف که #جوان رعنای کربلایی و ننه رقیه با آن صفای درون و اخلاق حسنه، با آن همه موهبتی که برای #خانواده، دوستان، بستگان، همکاران، اهلمحل و نیازمندان داشت نشانی از خود برای ما نمیفرستد تا قلب بیقرار #پدر و #مادر، چشمان منتظر فاطمهی خردسالش، دلِ آشوب الهه همسر جوانش و محمدصدرایی که حالا میتواند بابا بگوید، کمی آرام گیرد.
خواندم و #آرامش گرفتم؛ گاه با شیطنتهایش خندیدم و هر چه به پایان کتاب نزدیک شدم با غم ننه رقیه و عاشقانههایش با زکریا سوختم و...
حال من هم بیقرار آمدن زکریا هستم.
زکریایی که در این سالها حاجتهای بزرگی را برآورده کرده است.
زکریایی که مهربان است و حواسش جمع همه است.
زکریایی که میبیند ما را!
با آنکه گفت هیچگاه منتظر آمدن من نباشید اما همچنان دستگیری میکند!
و تا همیشه جاریست.
پس اکنون تو هم صدایش بزن.
https://t.me/havadaran_ketab
https://ble.im/havadaran_ketab
https://eitaa.com/havadaran_ketab
https://www.instagram.com/havadaran_ketab/
باشگاه هواداران کتاب
#معرفی_کتاب @havadaran_ketab
#معرفی_کتاب
#کتاب_خوب_بخوانیم👌🏻📚
مجموعه کتاب #قصه_های_حنانه
به قلم #علی_باباجانی
انتشارات #به_نشر
#برشی_از_کتاب 👇🏻
بابا گفت برای این کار باید معنی #حجاب را بدانی. وقتی فهمیدی حجاب یعنیچه میتوانی توی #روزنامه_دیواری مطالب زیادی بنویسی.
حنانه گفت: خب من فقط میدانم یک #دختر_خوب و با حجاب یعنی کسیکه #چادر سرش میکند.
بابا گفت: خب به نظرت من میتونم با این زیرشلواری و زیرپوش بروم بیرون؟
***
حنانه، شخصیت اصلی مجموعه داستانی است با محوریت حجاب که برای گروه سنی الف نوشته شده است. "علی باباجانی" در این مجموعهی چندجلدی، در روایتهای متنوع، بحث #حجاب را به میان آورده است.
«روزنامه دیواری»، «بوی گل»، «من چادر نمیخواهم»، «هدیه جشنتکلیف»، «حنانه گزارشگر میشود» و «مامان گل» اسامی هستند که باباخانی برای این مجموعه چند جلدی انتخاب کرده است و در هر یک از آنها داستانی برای #کودکان روایت میشود.
بهطور مثال، در کتاب روزنامه دیواری، حنانه باید یک روزنامهدیواری برای #مدرسه تهیه کند بههمینخاطر از دیگران کمک میگیرد.
لحن #کودکانه و شیرینِ #کتاب در کنار نقاشیهایزیبا، جذابیت کتاب را دو چندان میکند.
#بمناسبت_روز_عفاف_و_حجاب
https://t.me/havadaran_ketab
https://ble.im/havadaran_ketab
https://eitaa.com/havadaran_ketab
https://www.instagram.com/havadaran_ketab/
کتاب #نامه_های_بلوغ
به قلم #علی_صفائی_حائری
انتشارات #لیله_القدر
#برش_کتاب📚
#دو_کلمه_حرفِ_کتاب
#کتاب_خوب_بخوانیم
#خوب_کتاب_بخوانیم
#باشگاه_هواداران_کتاب
#روزی_۳۴_صفحه_کتاب_بخوانیم
باشگاه هواداران کتاب
#معرفی_کتاب @havadaran_ketab
#معرفی_کتاب
#کتاب_خوب_بخوانیم👌🏻📚
کتاب #راز_قطعنامه
به قلم #کامران_غضنفری
انتشارات #کیهان
#برشی_از_کتاب 👇🏻
"مرحوم #سید_احمد_خمینی در یکی از سخنرانیهای خود اعلام نمودند که پس از پذیرش #قطعنامه_598 و حمله مجدد عراق به ایران و اعزام خیل بیشمار نیروهای مردمی به #جبهه، امام فرمودند: اگر میدانستم مردم اینگونه به جبهه میآیند، قطعنامه را قبول نمیکردم."
***
این #کتاب از مجموعه کتب #نیمه_پنهان جلد چهل و هشتم میباشد و در آن سعی مینماید علل، عوامل، چرایی و چگونگی پایان #جنگ_تحمیلی را از میان اسناد و مدارک و همچنین در بین سخنان و گفتارهای مسئولین سیاسی و فرماندهان و امرای نظامی وقت استنتاج نماید.
اگر بپذیریم که هر جنگی یک آغاز و سرانجام یک پایان دارد، تنها پرسشی که برایمان باقی میماند، نحوه پایان جنگ است.
#قطعنامه_598 در تیرماه 1366 یعنی زمانی که #ایران به لحاظ نظامی بر #عراق برتری داشت، به تصویب رسید اما بین تصویب تا پذیرش آن یک سال وقفه افتاد، یعنی زمانی که برتری ایران به لحاظ نظامی _ به دلیل کارشکنی و عدم حمایت برخی از مسئولان از جبهههای نبرد_ رو به افول گذاشته بود. چگونه امامی که هشتسال بیوقفه رزمندگان را با خطابههای عاشورایی به دفاع و #جهاد ترغیب میکرد، به یکباره #جام_زهر را مینوشد؟ آیا پذیرش قطعنامه از موضع ضعف بوده است و یا استراتژی #امام_خمینی(ره) بر این امر بوده است؟
گردآورنده در این #کتاب تلاش مینماید تا پاسخ این سؤالات را از رهگذر رجوع به مستندات و واقعیتهای آشکار و پنهان به دست آورد و با گردآوری نظرات و عملکرد افرادی که در آن دوره سیاسی مسئولیتهایی برعهده داشتهاند، خواننده را به کشف واقعیت برساند.
اگرچه ممکن است همانند سایر وقایع تاریخی، این اظهارات نیز دارای نقاط تاریک و مبهمی باشد. اما مستندات ذکر شده به حدی است که می تواند بسیاری از زوایای پنهان را برای خواننده حقیقتجو روشن نماید.
https://t.me/havadaran_ketab
https://ble.im/havadaran_ketab
https://eitaa.com/havadaran_ketab
https://www.instagram.com/havadaran_ketab/
باشگاه هواداران کتاب
#معرفی_کتاب @havadaran_ketab
#معرفی_کتاب
#کتاب_خوب_بخوانیم👌🏻📚
کتاب #یک_خوشه_انگور_سرخ
به قلم #فاطمه_سلیمانی_ازندریانی
انتشارات #نیستان
#برشی_از_کتاب 👇🏻
اگر بخت یارم بود، اکنون نه در ستیز با خود بودم و نه ایستاده در میان خانهای که هرگز دلبندش نشدم. آری... این بازی تقدیر است و هیچ چیز به اراده من نیست. وگرنه چرا من؟ مرا چه به اینجا؟ مرا چه به این خانه؟ من، امفضل، دختر خلیفه بزرگ، مأمون عباسی، کجا و خانه... جز بازی تقدیر چه تدبیری است برای حال این لحظه من؟ من که از ابتدا چنین نیتی نداشتم. دست سرنوشت من را به این بازی کشاند. گاهی با خود میگویم ای کاش میل پدر، به نکاح من با وزیرزاده یا عموزادهای بود. که اگر بود اکنون اینجا نبودم؛ اینجا، کنار دروازههای جهنم... آرزوی عبثی است اینکه چشمانم را باز کنم و هر کجا باشم، جز این خانه؛ هر کجا، جز اینجا... بی راه بازگشت.
***
"فاطمه سلیمانی ازندریانی" در #کتاب یک خوشه انگور سرخ بخشی از زندگی #امام_جواد(علیهالسلام) را به رخ #تاریخ میکشد. این کتاب چهارمین اثر به قلم این #نویسنده است و به خلاف آثار قبلی بسیار مفید واقع شده و موفق به دریافت جایزه نخست از جشنواره کتاب سال رضوی در سال 97 شده است.
داستان از زمان ورود امامجواد (علیهالسلام) به بغداد و برخورد ایشان با معتصم آغاز و با استناد به مستندات تاریخی، مناظرات، معجزات و کرامات #اهل_بیت و خوار شدن عباسیان را تا سالهای ابتدایی زندگی پربرکت #امام_هادی(علیهالسلام) در مدینه ادامه میدهد.
به تصویر کشیدن حسادت زنانه و مکارانه "ام فضل" و مادر ملعونهاش ، از زبان "ام فضل" با زاویه دید مناسب نقطه قوت قلم نویسنده به شمار میآید؛ هر چند که تعدد راویان بر جذابیت #داستان میافزاید. مرداب کینهی عباسیان دختری جوان، بیفکر و فتنهساز را تربیت کرده است که طبق نقشه از پیش تعیین شده پدر و عمویش به نکاح امامجواد(علیهالسلام) در آمدند.
"عینا" جوانترین همسر خلیفه، جز محبین اهلبیت (سلاماللهعلیهم) بود و از کودکی داستانهایی از زندگی ائمه را به خورد امفضل و دیگر فرزندان خلیفه داده بود. داستان به تناسب موضوع از جذابیت خاصی برخوردار است اما شخصیتها در هالهای از ابهام قرار دارند.
پرداخت به شخصیتها به خلاف پیرامون به طور مثال بیان بخشی از زندگی امام علیه السلام و "بانو سمانه" مادر امام هادی علیهالسلام ، کشش و جذابیت داستان افزون میکرد.
#بمناسبت_شهادت_امام_جواد (ع)
https://t.me/havadaran_ketab
https://ble.im/havadaran_ketab
https://eitaa.com/havadaran_ketab
https://www.instagram.com/havadaran_ketab/