آیـــا ݦݧ ݩیـــݫ در روڗڲـــاڔ آݥـــدڹـٺ هسټــــݦــ¿🤚🏻💔
صاحبــنا....
ڪے وقٺ وصاݪ اسٺ¿❣
ــــــــــ🌸ــــــــــ🌸ــــــــــ🌸ـــــــــــ🌸
#لبیڪیاخامنہاے
#چادرمراعاشقم❤️
#یازینبکبرے
#dokhtaranahhayeman🍒
ڪاش تقدیر #شهـادت
بہ سرانجام شود...
و ڪسی هست
کہ میلش شده #گمنام شود
عشق یعنے حرم بی بی و من می دانم!
باید این #سر برود
تا دلم ❤️ آرام شود...
ــــــــــ🌸ــــــــــ🌸ــــــــــ🌸ـــــــــــ🌸
#لبیڪیاخامنہاے
#چادرمراعاشقم❤️
#یازینبکبرے
#dokhtaranahhayeman🍒
رفیـــــق خـــــاص🌱
عشق
آن بُغض عَجیبی است
که اَز دوری
یار
نیمه شب
بین گلو مانده و جان می گیرد
#رفیق_شهیدم
#شهید_محمودرضا_بیضایی
ــــــــــ🌸ــــــــــ🌸ــــــــــ🌸ـــــــــــ🌸
#لبیڪیاخامنہاے
#چادرمراعاشقم❤️
#یازینبکبرے
#dokhtaranahhayeman🍒
توجـــہ📢 توجــــہ📢
اعضای محترم کانال☺️
از امشب رمانی کاملا متفاوت در کانال قرار میگیره😃
رمانے که به متبرک به قلم شهید است، و خودشون نوشتن، امیدوارم تونسته باشیم به قدر کافی رضایت شما عزیزان را جلب کرده باشیم🙃🙂
سلام مهدے جان(عج)♥️✋
لحظه ها را متوسل به دعاییم بیا
سالیانے است ڪه دلتنگ شماییم بیا
آسمانے خواهش یڪ جرعه نگاهت دارد
نه ڪه ما فاطمه(س) هم چشم به راهت دارد
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج💔
ــــــــــ🌸ـــــــــــ🌸ـــــــــــ🌸ـــــــــــ🌸
#لبیڪیاخامنہاے
#چادرمراعاشقم❤️
#یازینبکبرے
#dokhtaranahhayeman🍒
#تلنگرانہ☘
♦️بیݩ این انسانهاۍ رنگارنگ! 👥
ڪہ خیـــره مۍشوند و #معذب
مۍ کننــد تــو را
♦️نگـاه #جوانــڪۍ👀 ڪہ،زودتــر از تـــو ســرش را بــہ زیــر مۍانـــدازد
تـــا دل♥️ موݪایش را نشڪنـد😍
یــڪ دنیا #دݪخوشـۍ ست•••
♦️و زمـــزمہ اۍ🎶 ڪوتــاه:
مــــرا عهــــدۍ ست با جـــانان💞
♦️در ڪوچہ و خیاباݩ نگاه را از #حیا!
میهماݩ سنگ فرش خیاباݩ مۍڪنیم😊
و درزهاۍ بهم پیوستہ ڪف پیاده رو را مۍ شماریم.
♦️تا نڪند🚫 چهره بہ چهره!
صورت بہ صورت!
نگاه بہ نگاه #نامحرمۍافتد•••
♦️اما بعضۍ ها صفحات اجتماعۍ📱 را #غافݪ اند! غافݪ از ایݩڪہ چشم👀 پیغام رساݩ #دݪ است!
♦️ #اۍ_برادر!
📸عڪس با #ریش و محاسݩ با ادیت نورانۍ💫!
✋دست با انگشتر فیروزه💍 و عقیق یماݩۍ!
حالت ایستاده و نشستہ با برادراݩ #ایماݩۍ! 👥
♦️ #اۍ_خواهر!
عڪس سجاده و چادر نماز🌸 در اتاق عرفاݩۍ! 📿
عڪس📸 از گونہ ۍ نصفہ و چشم بارانۍ😢!
جمع دوستاݩ و #ڪافہ هاۍ اعیاݩۍ!
♦️نیست❌ در شاݩ یڪ یار #سیدخراساݩۍ!!!😔درج ڪامنت با ادبیات بسیار #دخترانہ و #پسرانہ!
♦️اینها بخشۍ از مشڪݪاتی ست ڪہ ما #مذهبۍ ها! در گیر آݩ هستیم•••🙁
خواستہ و یا ناخواستہ😔•••
♦️اگر در فضاۍ #حقیقۍ مواظب رفتار و نگاه و ڪݪام مان🗣 هستیم!
در فضاۍ مجازۍ هم باشیم•••☝🏻
♦️عڪس📷 با هزار ژست و مدݪ گذاشتݩ در این صفحات📲!
مانند این است ڪہ سر چهارراه شهر↹؛
ایستاده و #ژست بگیریم!
و به تعداد فالوور هاۍ ماݩ چہ دختر و چہ پسر! تماشا ڪنند مارا•••😨
♦️مواظب باشیم #دݪ ها را نݪرزانیم💓•••
♦️عهد با #جاناݩ را فراموش نکنیم♨️•••!!
ــــــــــ🌸ــــــــــ🌸ــــــــــ🌸ــــــــــــ🌸ـــــــــــ🌸
#لبیڪیاخامنہاے
#چادرمراعاشقم❤️
#یازینبکبرے
#dokhtaranahhayeman🍒
ࢪمان جذاب و واقعی📚
عاشقانه ا؎ِ بࢪای تو⌒_⌒❤️
#قسمت_اول
با من ازدواج می کنید؟
.
توی دانشگاه مشهور بود به اینکه نه به دختری نگاه می کنه و نه اینکه، تا مجبور بشه با دختری حرف می زنه … هر چند، گاهی حرف های دیگه ای هم پشت سرش می زدن … .
.
توی راهرو با دوست هام ایستاده بودیم و حرف می زدیم که اومد جلو و به اسم صدام کرد … خانم همیلتون می تونم چند لحظه باهاتون صحبت کنم؟ … .
.
کنجکاو شدم … پسری که با هیچ دختری حرف نمی زد با من چه کار داشت؟ … دنبالش راه افتادم و رفتیم توی حیاط دانشگاه … بعد از چند لحظه این پا و اون پا کردن و رنگ به رنگ شدن؛ گفت: می خواستم ازتون درخواست ازدواج کنم؟ … .
چنان شوک بهم وارد شد که حتی نمی تونستم پلک بزنم … ما تا قبل از این، یک بار با هم برخورد مستقیم نداشتیم … حتی حرف نزده بودیم … حالا یه باره پیشنهاد ازدواج … ؟ پیشنهاد احمقانه ای بود … اما به خاطر حفظ شخصیت و ظاهرم سعی کردم خودم رو کنترل کنم و محترمانه بهش جواب رد بدم … .
.
بادی به غبغب انداختم و گفتم: می دونم من زیباترین دختر دانشگاه هستم اما … .
پرید وسط حرفم … به خاطر این نیست … .
در حالی که دل دل می زد و نفسش از ته چاه در میومد … دستی به پیشانی خیس از عرق و سرخ شده اش کشیده و ادامه داد: دانشگاه به شدت من رو تحت فشار گذاشته که یا باید یکی از موارد پیشنهادی شون رو قبول کنم یا اینجا رو ترک کنم … برای همین تصمیم به ازدواج گرفتم … شما بین تمام دخترهای دانشگاه رفتار و شخصیت متفاوتی دارید … رفتار و نوع لباس پوشیدن تون هم … .
.
همین طور صحبتش رو ادامه می داد و من مثل آتشفشان در حال فوران و آتش زیر خاکستر بودم … تا اینکه این جمله رو گفت: طبیعتا در مدت ازدواج هم خرج شما با منه … .
دیگه نتونستم طاقت بیارم و با تمام قدرت خوابوندم زیر گوشش … .
ادامه دارد...
🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ
به قلم پاک؛
✍ شهیدمدافع حرم سید طاها ایمانی
ࢪمان جذاب و واقعی📚
عاشقانه ا؎ِ بࢪای تو⌒_⌒❤️
#قسمت دوم
تا لحظه مرگ
.
تو با خودت چی فکر کردی که اومدی به زیباترین دختر دانشگاه که خیلی ها آرزو دارن فقط جواب سلام شون رو بدم؛ پیشنهاد میدی؟ … من با پسرهایی که قدشون زیر ۱۹۰ باشه و هیکل و تیپ و قیافه شون کمتر از تاپ ترین مدل های روز باشه اصلا حرف هم نمیزنم چه برسه … .
.
از شدت عصبانیت نمی تونستم یه جا بایستم … دو قدم می رفتم جلو، دو قدم برمی گشتم طرفش … .
.
اون وقت تو … تو پسره سیاه لاغر مردنی که به زور به ۱۸۵ میرسی … اومدی به من پیشنهاد میدی؟ … به من میگه خرجت رو میدم … تو غلط می کنی … فکر کردی کی هستی؟ … مگه من گدام؟ … یه نگاه به لباس های مارکدار من بنداز … یه لنگ کفش من از کل هیکل تو بیشتر می ارزه … .
.
و در حالی که زیر لب غرغر می کردم و از عصبانیت سرخ شده بودم ازش دور شدم … دوست هام دورم رو گرفتن و با هیجان ازم در مورد ماجرا می پرسیدن … با عصبانیت و آب و تاب هر چه تمام تر داستان رو تعریف کردم … .
هنوز آروم نشده بودم که مندلی با حالت خاصی گفت: اوه فکر کردم چی شده؟ بیچاره چیز بدی نگفته. کاملا مودبانه ازت خواستگاری کرده و شرایطی هم که گذاشته عالی بوده … تو به خاطر زیبایی و ثروتت زیادی مغروری … .
.
خدای من … باورم نمی شد دوست چند ساله ام داشت این حرف ها رو می زد … با عصبانیت کیفم رو برداشتم و گفتم: اگر اینقدر فوق العاده است خودت باهاش ازدواج کن … بعد هم باهاش برو ایران، شتر سواری … .
اومدم برم که گفت: مطمئنی پشیمون نمیشی؟ … .
.
باورم نمی شد … واقعا داشت به ازدواج با اون فکر می کرد … داد زدم: تا لحظه مرگ … و از اونجا زدم بیرون … .
ادامه دارد...
🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ
به قلم پاک؛
✍ شهیدمدافع حرم سید طاها ایمانی