eitaa logo
『انقݪاب نۅجۅانۍ』
275 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
349 ویدیو
44 فایل
انقلاب‌نوجۆانۍ،یڪ تحول اساسی بࢪاے نوجۆان دهه هشتادےست...(: ོکانال وقف حضرت زینب  از شروط بخـۅان↯ @iffffff ناشناسیجـــاٺ↯ payamenashenas.ir/havalichadoram ོ پشـٺ سنگــر↯ @gomnamsoall
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خدایا..♥ مابراےتوتیپ‌زده‌ایم😌 مگرغیرازاین‌است?! بگذارنپسندنمان.. ماراچہ‌بہ‌نگاه‌غیر..⇩ همین‌ڪہ‌بنده‌خوش‌تیپ‌توئیم مارا‌بس‌است..😇😌 ــــــــــــ🌸ــــــــــــ🌸ــــــــــــ🌸 ❤️ 🍒
در نمازم جای رب ❣ دائم تو در ذهن منی ،❣ گوش هایم در اذان ❣ حیَّ علی دلبر شنید ... #عاشقانہ اے با خدایم😍
:): یعنے . . . • کۅچھ خݪوتے را مےخواهم👀..؛ بےانتھا، بڕای ڔفتن . . .🖐🏽 بےواژه، بڕای سڔودن . . .🗣 و آسمانے بڕای پࢪواز کڔدن . . .🕊 عاشقانھ اۅج گڔفتن . . .❤️ ࢪهاشدن . . .↯ • 🌱 ــــــــــــ🌸ــــــــــــ🌸ــــــــــــ🌸 ❤️ 🍒
#دخـــترانه هــای مـن🍒 بســـم تعـــالی❤ اینجا پاتــــوقی برایـ تـــمام دخـــترانـ ســـرزمین مـــون هستـ🍭 تــوی کـانالـــمون قراره باهــم بترکــونیم از پـــروفایل های مـــذهبیـ دخـــترونهـ تــــا رمــــــ📚ـــاݩ و مطالــــب نـــاݕ👌 … دلــــنوشته هـــا و معرفــــی کـتابــ و آشنایے با شهدا و کلیـــــ حرف هــای دخــــترونه 🌈 اینــــجا قرارهـ پاســــدار چادرمـون یادگـــار حضـــرت زهـــــــرا بـــشیم💎🌱 ودل امام زمــــانمونـ رو شـــاد کنیمـ 🦋 باذکــــر یامهدی ❣بـــزن روی لـــینک 😉 https://eitaa.com/dokhtaranehhayeman313313313313
『انقݪاب نۅجۅانۍ』
#دخـــترانه هــای مـن🍒 بســـم تعـــالی❤ اینجا پاتــــوقی برایـ تـــمام دخـــترانـ ســـرزمین مـــون
دوستان این بنری که در اختیار دارید بنر کانال هست😉💟 با دوستانتون به اشتراک بگذارید و اون هارو به کاناݪ دعوت کنید 🌱🌸 نوشت🖊
اگه چادر سر کنی و مانتوی تنگ و کوتاه بپوشی و چادرتو باز بذاری! اگه چادر سر کنی و دستت تا آرنج معلوم باشه! اگه چادر سر کنی و روسری جیغ و زرق و برقی سر کنی! اگه چادر سر کنی و ولو، یه نمه موهاتو بیرون بریزی! اگه چادر سر کنی و رژ قرمز بزنی و یه کیلو آرایش رو خودت خالی کنی! و... 😔😔 ــــــــــــ🌸ــــــــــــ🌸ــــــــــــ🌸 ❤️ 🍒
ز کجا امده ای بانو💎 از بهشت؟🌸 آرے ...  از دیارِ بهشتے  کہ چنین  از عطر چادرت بوے یاس میبارد😌☺️ ــــــــــــ🌸ــــــــــــ🌸ــــــــــــ🌸 ❤️ 🍒
امروز ، سالروز شهادت کسے است که پدࢪش ثروتمندترین مرد دنیا بود که در ایتالیا زندگے می کرد .... حالا فکرش رو بکنید پدرتون ثروتمند ترین مرد دنیا باشه و بعد از اون همه ی ارث و میراث ها قراره به تو برسه ولی اگه بخوای مسلمون بشی و به اسلام روی بیارے دیگه هیچ ارثی به تو بعنوان پسر ثروتمد ترین مرد جهان تعلق نمیگیره .... آیا مسلمون میشی؟!🤔 . . . ادواردو آنیلے با اون شرایطی که داشت بین ثروت و اسلام ، اسلام را انتخاب کرد و پس از آن اسمش به ○|مهدے|○ تغیر یافت 🌱🦋 ــــــــــــ🌸ــــــــــــ🌸ــــــــــــ🌸 ❤️ 🍒
ࢪمان جذاب و واقعی📚 عاشقانه ا؎ِ بࢪای تو⌒_⌒❤️ . گل خریدن تقریبا کار هر روزش بود … گاهی شکلات هم کنارش می گرفت … بدون بهانه و مناسبت، هر چند کوچیک، برام چیزی می خرید … زیاد دور و ورم نمیومد … اما کم کم چشم هام توی محوطه دانشگاه دنبالش می دوید … . . رفتارها و توجه کردن هاش به من، توجه همه رو به ما جلب کرده بود … من تنها کسی بودم که بهم نگاه می کرد … پسری که به خنثی بودن مشهور شده بود حالا همه به شوخی رومئو صداش می کردن … . . اون روز کلاس نداشتیم … بچه ها پیشنهاد دادن بریم استخر، سالن زیبایی و … . همه رفتن توی رختکن اما پاهای من خشک شده بود .. برای اولین بار حس می کردم در برابر یه نفر تعهد دارم … کیفم رو برداشتم و اومدم بیرون … هر چقدر هم بچه ها صدام کردن، انگار کر شده بودم … . . چند ساعت توی خیابون ها بی هدف پرسه زدم … رفتم برای خودم چند دست بلوز و شلوار نو خریدم … عین همیشه، فقط مارکدار … یکیش رو همون جا پوشیدم و رفتم دانشگاه … . . همون جای همیشگی نشسته بود … تنها … بی هوا رفتم سمتش و بلند گفتم: هنوز که نهار نخوردی؟ … . . امتحانات تموم شده بود … قرار بود بعد از تموم شدن امتحاناتم برگردم … حلقه توی جعبه جلوی چشمم بود … . دو ماه پیش قصد داشتم توی چنین روزی رهاش کنم و زیر قولم بزنم … اما الان، داشتم به امیرحسین فکر می کردم … اصلا شبیه معیارهای من نبود … . . وسایلم رو جمع کردم … بی خبر رفتم در خونه اش و زنگ زدم … در رو که باز کرد حسابی جا خورد … بدون سلام و معطلی، چمدونم رو هل دادم تو و گفتم: من میگم ماه عسل کجا میریم … . . آغاز زندگی ما، با آغاز حسادت ها همراه شد … اونهایی که حسرت رومئوی من رو داشتند … و اونهایی که واقعا چشم شون دنبالش افتاده بود … . مسخره کردن ها … تیکه انداختن ها … کم کم بین من و دوست هام فاصله می افتاد … هر چقدر به امیرحسین نزدیک تر می شدم فاصله ام از بقیه بیشتر می شد … . ادامه دارد... 🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ به قلم پاک؛ ✍ شهیدمدافع حرم سید طاها ایمانی