eitaa logo
『انقݪاب نۅجۅانۍ』
277 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
350 ویدیو
44 فایل
انقلاب‌نوجۆانۍ،یڪ تحول اساسی بࢪاے نوجۆان دهه هشتادےست...(: ོکانال وقف حضرت زینب  از شروط بخـۅان↯ @iffffff ناشناسیجـــاٺ↯ payamenashenas.ir/havalichadoram ོ پشـٺ سنگــر↯ @gomnamsoall
مشاهده در ایتا
دانلود
آیـــا ݦݧ ݩیـــݫ در روڗڲـــاڔ آݥـــدڹـٺ هسټــــݦــ¿🤚🏻💔 صاحبــنا.... ڪے وقٺ وصاݪ اسٺ¿❣ ــــــــــ🌸ــــــــــ🌸ــــــــــ🌸ـــــــــــ🌸 ❤️ 🍒
صحاب آخࢪ اݪزمانے سید اݪشهدا ✨ عکس باز شود ...👆🏻👆🏻 ــــــــــ🌸ــــــــــ🌸ــــــــــ🌸ـــــــــــ🌸 #لبیڪ‌یا‌خامنہ‌اے #چادرم‌را‌عاشقم❤️ #یازینب‌کبرے #dokhtaranahhayeman🍒
ڪاش تقدیر   بہ سرانجام شود... و ڪسی هست   کہ میلش شده  شود عشق یعنے حرم بی بی و من می دانم! باید این  برود تا دلم ❤️ آرام شود...  ــــــــــ🌸ــــــــــ🌸ــــــــــ🌸ـــــــــــ🌸 ❤️ 🍒
رفیـــــق خـــــاص🌱 عشق آن بُغض عَجیبی است که اَز دوری یار نیمه شب بین گلو مانده و جان می گیرد ــــــــــ🌸ــــــــــ🌸ــــــــــ🌸ـــــــــــ🌸 ❤️ 🍒
توجـــہ📢 توجــــہ📢 اعضای محترم کانال☺️ از امشب رمانی کاملا متفاوت در کانال قرار میگیره😃 رمانے که به متبرک به قلم شهید است، و خودشون نوشتن، امیدوارم تونسته باشیم به قدر کافی رضایت شما عزیزان را جلب کرده باشیم🙃🙂
سلام مهدے جان(عج)♥️✋ لحظه ها را متوسل به دعاییم بیا سالیانے است ڪه دلتنگ شماییم بیا آسمانے خواهش یڪ جرعه نگاهت دارد نه ڪه ما فاطمه(س) هم چشم به راهت دارد 💔 ــــــــــ🌸ـــــــــــ🌸ـــــــــــ🌸ـــــــــــ🌸 ❤️ 🍒
☘ ♦️بیݩ این انسانهاۍ رنگارنگ! 👥 ڪہ خیـــره مۍشوند و مۍ کننــد تــو را ♦️نگـاه 👀 ڪہ،زودتــر از تـــو ســرش را بــہ زیــر مۍانـــدازد تـــا دل♥️ موݪایش را نشڪنـد😍 یــڪ دنیا ست••• ♦️و زمـــزمہ اۍ🎶 ڪوتــاه: مــــرا عهــــدۍ ست با جـــانان💞 ♦️در ڪوچہ و خیاباݩ نگاه را از ! میهماݩ سنگ فرش خیاباݩ مۍڪنیم😊 و درزهاۍ بهم پیوستہ ڪف پیاده رو را مۍ شماریم. ♦️تا نڪند🚫 چهره بہ چهره! صورت بہ صورت! نگاه بہ نگاه ••• ♦️اما بعضۍ ها صفحات اجتماعۍ📱 را اند! غافݪ از ایݩڪہ چشم👀 پیغام رساݩ است! ♦️ ! 📸عڪس با و محاسݩ با ادیت نورانۍ💫! ✋دست با انگشتر فیروزه💍 و عقیق یماݩۍ! حالت ایستاده و نشستہ با برادراݩ ! 👥 ♦️ ! عڪس سجاده و چادر نماز🌸 در اتاق عرفاݩۍ! 📿 عڪس📸 از گونہ ۍ نصفہ و چشم بارانۍ😢! جمع دوستاݩ و هاۍ اعیاݩۍ! ♦️نیست❌ در شاݩ یڪ یار !!!😔درج ڪامنت با ادبیات بسیار و ! ♦️اینها بخشۍ از مشڪݪاتی ست ڪہ ما ها! در گیر آݩ هستیم•••🙁 خواستہ و یا ناخواستہ😔••• ♦️اگر در فضاۍ مواظب رفتار و نگاه و ڪݪام مان🗣 هستیم! در فضاۍ مجازۍ هم باشیم•••☝🏻 ♦️عڪس📷 با هزار ژست و مدݪ گذاشتݩ در این صفحات📲! مانند این است ڪہ سر چهارراه شهر↹؛ ایستاده و بگیریم! و به تعداد فالوور هاۍ ماݩ چہ دختر و چہ پسر! تماشا ڪنند مارا•••😨 ♦️مواظب باشیم ها را نݪرزانیم💓••• ♦️عهد با را فراموش نکنیم♨️•••!! ــــــــــ🌸ــــــــــ🌸ــــــــــ🌸ــــــــــــ🌸ـــــــــــ🌸 ❤️ 🍒
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عــاشقـاݧ وقٺ اڋاں اسٺ....😍 اڋاں مے گوینـڌ...❤️
شروع ږݦاڹ جدیــد تا لحڟاٺے دیڲــر...😍
ࢪمان جذاب و واقعی📚 عاشقانه ا؎ِ بࢪای تو⌒_⌒❤️ با من ازدواج می کنید؟ . توی دانشگاه مشهور بود به اینکه نه به دختری نگاه می کنه و نه اینکه، تا مجبور بشه با دختری حرف می زنه … هر چند، گاهی حرف های دیگه ای هم پشت سرش می زدن … . . توی راهرو با دوست هام ایستاده بودیم و حرف می زدیم که اومد جلو و به اسم صدام کرد … خانم همیلتون می تونم چند لحظه باهاتون صحبت کنم؟ … . . کنجکاو شدم … پسری که با هیچ دختری حرف نمی زد با من چه کار داشت؟ … دنبالش راه افتادم و رفتیم توی حیاط دانشگاه … بعد از چند لحظه این پا و اون پا کردن و رنگ به رنگ شدن؛ گفت: می خواستم ازتون درخواست ازدواج کنم؟ … . چنان شوک بهم وارد شد که حتی نمی تونستم پلک بزنم … ما تا قبل از این، یک بار با هم برخورد مستقیم نداشتیم … حتی حرف نزده بودیم … حالا یه باره پیشنهاد ازدواج … ؟ پیشنهاد احمقانه ای بود … اما به خاطر حفظ شخصیت و ظاهرم سعی کردم خودم رو کنترل کنم و محترمانه بهش جواب رد بدم … . . بادی به غبغب انداختم و گفتم: می دونم من زیباترین دختر دانشگاه هستم اما … . پرید وسط حرفم … به خاطر این نیست … . در حالی که دل دل می زد و نفسش از ته چاه در میومد … دستی به پیشانی خیس از عرق و سرخ شده اش کشیده و ادامه داد: دانشگاه به شدت من رو تحت فشار گذاشته که یا باید یکی از موارد پیشنهادی شون رو قبول کنم یا اینجا رو ترک کنم … برای همین تصمیم به ازدواج گرفتم … شما بین تمام دخترهای دانشگاه رفتار و شخصیت متفاوتی دارید … رفتار و نوع لباس پوشیدن تون هم … . . همین طور صحبتش رو ادامه می داد و من مثل آتشفشان در حال فوران و آتش زیر خاکستر بودم … تا اینکه این جمله رو گفت: طبیعتا در مدت ازدواج هم خرج شما با منه … . دیگه نتونستم طاقت بیارم و با تمام قدرت خوابوندم زیر گوشش … . ادامه دارد... 🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ به قلم پاک؛ ✍ شهیدمدافع حرم سید طاها ایمانی
ࢪمان جذاب و واقعی📚 عاشقانه ا؎ِ بࢪای تو⌒_⌒❤️ دوم تا لحظه مرگ . تو با خودت چی فکر کردی که اومدی به زیباترین دختر دانشگاه که خیلی ها آرزو دارن فقط جواب سلام شون رو بدم؛ پیشنهاد میدی؟ … من با پسرهایی که قدشون زیر ۱۹۰ باشه و هیکل و تیپ و قیافه شون کمتر از تاپ ترین مدل های روز باشه اصلا حرف هم نمیزنم چه برسه … . . از شدت عصبانیت نمی تونستم یه جا بایستم … دو قدم می رفتم جلو، دو قدم برمی گشتم طرفش … . . اون وقت تو … تو پسره سیاه لاغر مردنی که به زور به ۱۸۵ میرسی … اومدی به من پیشنهاد میدی؟ … به من میگه خرجت رو میدم … تو غلط می کنی … فکر کردی کی هستی؟ … مگه من گدام؟ … یه نگاه به لباس های مارکدار من بنداز … یه لنگ کفش من از کل هیکل تو بیشتر می ارزه … . . و در حالی که زیر لب غرغر می کردم و از عصبانیت سرخ شده بودم ازش دور شدم … دوست هام دورم رو گرفتن و با هیجان ازم در مورد ماجرا می پرسیدن … با عصبانیت و آب و تاب هر چه تمام تر داستان رو تعریف کردم … . هنوز آروم نشده بودم که مندلی با حالت خاصی گفت: اوه فکر کردم چی شده؟ بیچاره چیز بدی نگفته. کاملا مودبانه ازت خواستگاری کرده و شرایطی هم که گذاشته عالی بوده … تو به خاطر زیبایی و ثروتت زیادی مغروری … . . خدای من … باورم نمی شد دوست چند ساله ام داشت این حرف ها رو می زد … با عصبانیت کیفم رو برداشتم و گفتم: اگر اینقدر فوق العاده است خودت باهاش ازدواج کن … بعد هم باهاش برو ایران، شتر سواری … . اومدم برم که گفت: مطمئنی پشیمون نمیشی؟ … . . باورم نمی شد … واقعا داشت به ازدواج با اون فکر می کرد … داد زدم: تا لحظه مرگ … و از اونجا زدم بیرون … . ادامه دارد... 🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ به قلم پاک؛ ✍ شهیدمدافع حرم سید طاها ایمانی