eitaa logo
『انقݪاب نۅجۅانۍ』
277 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
350 ویدیو
44 فایل
انقلاب‌نوجۆانۍ،یڪ تحول اساسی بࢪاے نوجۆان دهه هشتادےست...(: ོکانال وقف حضرت زینب  از شروط بخـۅان↯ @iffffff ناشناسیجـــاٺ↯ payamenashenas.ir/havalichadoram ོ پشـٺ سنگــر↯ @gomnamsoall
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
••|♥️|•• در میان خیابان های شهر 🍃 تیر های نگاه👀👥 به سمتم پرتاب می شود ⛓ ولی تو سپری هستی برایم 😌✌️ خسته نباشی چادر جان 🌸♥️ @havalichadoram❄️
••|🦋|•• 🌱 روی پرده کعبه حک شده ✨♥️بندگانم را آگاه کن که من بخشنده ی مهربانم ♥️✨ ومن هنوز و همیشه دلخوش همین یک آیه ام......✨ @havalichadoram❄️
°|🦋🌿|° السَّلامُ عَلَيْكَ حِينَ تُصْبِحُ وَ تُمْسِي کلاف سر در گمی شده زندگیمان این روزهای سختـــ این روزهای غیبتتان این روزهای دور از شما💔😔 @havalichadoram🌈
📚رمان ♥️ ♥️ بعد هم آهے کشید و گفت ان شاءالله اربعیـݧ باهم میریم کربلا... تاحالا کربلا نرفتہ بودم .چیزے نمونده بود تا اربعیـݧ تقریبا یک ماه.. با خوشحالے نگاهش کردم و گفتم .:جاݧ اسماء راست میگے؟؟ لبخندےزد و سرشو بہ نشونہ ے تایید تکوݧ داد دوستم یہ کاروانے داره اسم دوتامونو بهش دادم البتہ برات سخت نیست پیاده اسماء؟؟؟ پریدم وسط حرفشو گفتم :ݧݧ مـݧ از خدامہ اولیـݧ دفعہ پیاده اونم با همسر جاݧ برم زیارت آقا .آهے کشیدو گفت:انشااللہ ما کہ لیاقت خدمت بہ خواهر آقا رو نداریم حداقل بریم زیارت خودشوݧ از جاش بلند شد و دو سہ قدم رفت جلو ،دستش و گذاشت تو جیبشو وهمونطور کہ با چشماش تموم شهر رو بر انداز میکرد دوباره آهے کشید هوا سرد شده بود و نفسهاموݧ تو هوا بہ بخار تبدیل میشد کت علے دستم بود . احساس کردم سردش شده گوشاش و صورتش از سرما قرمز شده بودݧ کت و انداختم رو شونشو گفتم بریم علے هوا سرده ... سوار ماشیـݧ شدیم.ایندفعہ خودش نشست پشت ماشیـݧ حالش بهتر شده بود اما هنوز هم تو خودش بود.. علے؟؟؟؟ جانم بہ خوانواده ے مصطفے سر زدے؟؟ آره صب خونشوݧ بودم خوب چطوره اوضاعشوݧ؟؟؟ اسماء پدر مصطفے خودش زماݧ جنگ رزمنده بوده .امروز میگفت خیلے خوشحالہ کہ مصطفے بالاخره بہ آرزوش رسیده اصلا یہ قطره اشک هم نریخت بس کہ ایـݧ مرد صبوره مثل بابارضا دوسش دارم اما مادرش خیلے بہ مصطفے وابستہ بود .خیلے گریہ میکرد با حرفاش اشک هممونو درآورد میگفت علے تو برادر مصطفے بودے دیدے داداشت رفت؟؟؟دیدے جنازشو نیوردݧ؟؟ ‌حالا مـݧ چیکار کنم؟؟؟ آرزو داشتم نوه هامو بزرگ کنم ???بعدشم انقد گریہ کرد از حال کرد علے طورے تعریف میکرد کہ انگار داشت درمورد پدر مادر خودش حرف میزد آهے کشیدم و گفتم ؛زنش چے علے زنش مثل خودش بود از بچگے میشناسمش خیلے آرومہ .آروم بے سروصدا اشک میریخت اسماء مصطفے عاشق زنش بود فکر میکردم بعد ازدواجش دیگہ نمیره اما رفت خودش میگفت خانومش مخالفتے نداره اخمهام رفت تو هم و گفتم :خدا صبرشوݧ بده سرمو بہ شیشہ ماشیـݧ تکیہ دادم و رفتم تو فکر اگہ علے هم بخواد بره مـݧ چیکار کنم؟؟؟؟ مـݧ مثل زهرا قوے نیستم .نمیتونم شوهرمو با لبخند راهے کنم.مـݧ اصلا بدوݧ علے نمیتونم ... قطره هاے اشک رو صورتم جارے شد و سعے میکردم از علے پنهانشوݧ کنم عجب شبے بود ... بہ علے نگاه کردم احساس کردم داره میلرزه دستم گذاشتم رو صورتش خیلے داغ بود .. علے؟؟؟خوبے؟؟؟بزݧ کنار . خوبم اسماء میگم بزݧ کنار دارے میسوزے از تب بااصرار هاے مـݧ زد کنار سریع جامونو عوض کردیم صندلے و براش خوابوندم و سریع حرکت کردم لرزش علے بیشتر شده بود و اسم مصطفے رو زیر لب تکرار میکردو هزیوݧ میگفت ترسیده بودم.اولیـݧ بیمارستاݧ نگہ داشتم هرچقدر علے رو صدا میکردم جواب نمیداد سریع رفتم داخل وگفتم یہ تخت بیارݧ علے و گذاشتـݧ رو تخت و بردݧ داخل حالم خیلے بد بود دست و پام میلرزیدو گریہ میکردم نمیدونستم باید چیکار کنم.علے خوب بود چرا یکدفعہ اینطورے شد؟ براے دکتر وضعیت علے و توضیح دادم دکتر گفت :سرما خوردگے شدید همراه با شوک عصبے خفیفہ فشار علے رو گرفتـݧ خیلے پاییـݧ بود براے همیـݧ از حال رفتہ بود بهش سرم وصل کردݧ ساعت۱۱بود .گوشے علے زنگ خورد .فاطمہ بود جواب دادم الو داداش؟ سلام فاطمہ جاݧ إ زنداداش شمایے؟داداش خوبہ‌؟؟ آره عزیرم واسه شام نمیاید ؟؟؟ ݧ بہ مامانینا بگو بیروݧ بودیم .علے هم شب میاد خونہ ما نگراݧ نباشـݧ نمیخواستم نگرانشوݧ کنم و چیزے بهشوݧ نگفتم سرم علے تموم شد بادرآوردݧ سوزݧ چشماشو باز کرد میخواست بلند شہ کہ مانعش شدم لباش خشک شده بود و آب میخواست براش یکمے آب ریختم و دادم بهش تبش اومده پاییـݧ لبخندے بهش زدم و گفتم خوبے ؟؟بازوراز جاش بلند شدو گفت :خوبم مـݧ اینجا چیکار میکنم اسماء ساعت چنده؟ هیچے سرما خوردے آوردمت بیمارستاݧ خوب چرا بیمارستاݧ میبردیم درمانگاه ترسیده بودم علے خوب باشہ مـݧ خوبم بریم کجا؟؟؟؟؟؟ خونہ دیگہ ساعت ۳نصف شبہ استراحت کـݧ صب میریم ݧ خوبم بریم هر چقدر اصرار کردم قبول نکرد کہ بمونہ و رفتیم خونہ ما.... نویسنده:
📚رمان ❤️ ❤️ .هرچقدر اصرار کردم قبول نکرد که بمونہ و رفتیم خونہ ما... جاشو تو اتاق انداختم.هنوز حالش بد بودو زود خوابش برد بالا سرش نشستہ بودم وبہ حرفایے کہ زده بود راجب مصطفے فکر میکردم بیچاره زنش چے میکشہ هییییی خیلے سختہ خدایا خودت بهش صبر بده ... دستمو گذاشتم رو سرش، باز هم تب کرده بود دستمال و خیس کردم و گذاشتم رو سرش دیگہ داشت گریم میگرفت تبش نمیومد پاییـݧ بالاخره گریم گرفت و همونطور کہ داشتم اشک میریختم پاشویش کردم بهتر شد و تبش اومد پاییـݧ . اذاݧ صبح و دادݧ . یہ بغضے داشتم چادر نمازمو برداشتم و رفتم اتاق اردلاݧ بغضم بیشتر شد یہ ماهے بود رفتہ بود سجادمو پهـݧ کردم و نماز صبح و خوندم . بعد از نماز تسبیح و برداشتم و شروع کردم بہ ذکر گفتـݧ دلم آشوب بود ،یہ غمے تو دلم بود کہ نمیدونستم چیہ بغضم ترکید،چشمام پر از اشک شدو صورتمو خیس کرد با چادرم صورتم و پاک کردم و رفتم سمت پنجره پرده رو زدم کنار تو کوچہ رو نگاه کردم حجلہ ے یہ جوونے رو گذاشتہ بودݧ و کلے پلاکارد ترحیم عجیب بود اومدنے ندیده بودم یاد حرفے کہ اردلاݧ قبل رفتـݧ زد افتادم "شهید نشیم میمیریم" قلبم بہ تپش افتاد اصلا آروم و قرار نداشتم رفتم اتاق خودم علے با اوݧ حالش بلند شده بودو داشت نماز میخوند بہ چهارچوب در تکیہ دادم و تماشاش میکردم نمازش کہ تموم شد برگشت کہ بره بخوابہ چشمش افتاد بہ مـݧ باصدایے گرفتہ گفت :إ اونجایے اسماء آره تو چرا بلند شدے از جات ؟؟؟ خوب معلومہ دیگہ واسہ نماز خیلہ خوب برو بخواب ،حالت بهتره؟؟؟؟؟ لبخند کمرنگے زدو گفت مگہ میشہ پرستارے مثل توداشتہ باشم و خوب نباشم؟؟عالیم خیلہ خوب صبر کـݧ داروهاتو بدم بهت بعد بخواب داروهاشو دادم ،پتو رو کشیدم روشو با اخم گفتم بخواب وگرنہ آمپول و میارمااااا خندیدو گفت چشم تو هم بخواب چشمات قرمز شده خانم سرمو بہ نشونہ تایید تکوݧ دادم . خیلے خستہ بودم تا سرمو گذاشتم رو بالش خوابم برد ساعت نزدیک ۱۲ظهر بود کہ با تکوݧ هاے ماماݧ بیدار شدم ماماݧ اسماء بیدار شو ظهر شد.. بہ سختے چشمامو باز کردم و ب جاے خالے علے نگاه کردم بلند شدم و نگراݧ از ماماݧ پرسیدم . علے کو؟؟؟؟؟ علیک سلام .دو ساعت پیش رفت بیروݧ کجا؟؟؟؟؟ نمیدونم مادر ،نزاشت بیدارت کنم گفت خستہ اے بیدارت نکنم گوشے و برداشتم و شمارشو گرفتم مشترک مورد نظر در دسترس نمیباشد چند بار پشت سر هم شمارشو گرفتم اما در دسترس نبود اعصابم خورد شد گوشے و پرت کردم رو تخت و زیر لب غر میزدم معلوم نیست با اوݧ حالش کجا رفتہ اه ماماݧ همینطور با تعجب داشت نگاهم میکرد سریع لباسامو پوشیدم ،چادرمو سر کردم و رفتم سمت در ماماݧ دنبالم اومد و صدام کرد کجا میرے دختر ؟؟دست و صورتت و بشور صبحونہ بخور بعد ݧ ماماݧ عجلہ دارم امروز میخوام برم خونہ اردلاݧ پیش زهرا تو نمیاے؟؟؟ ݧ ماماݧ شما برو اگہ وقت کردم منم میام درو بستم و تند تند پلہ هارو رفتم پاییـݧ وارد کوچہ شدم اما اصلا نمیدونستم کجا باید برم گوشیمو از کیفم برداشتمو دوباره شماره ے علے و گرفتم ایندفعہ دیگہ بوق خورد اما جواب نمیداد تا سر خیابوݧ رفتم و همینطور شمارشو میگرفتم دیگہ نا امید شده بودم ،بہ دیوار تکیہ دادم و آهے کشیدم هنوز خستگے دیشب تو تنم بود چند دیقہ بعد گوشیم زنگ خورد صفحہ ے گوشے و نگاه کردم علے بود سریع جواب دادم الو علے معلوم هست کجایے؟؟ علیک سلام اسماء خانم .مـݧ تو راهم دارم میام پیش شما کجا رفتہ بودے با اوݧ حالت؟؟؟ خونہ ے مصطفے اینا .بعدشم حالم خوبہ خانوم جاݧ خیلہ خب کجایےدقیقا؟؟ دارم میرسم سر خیابونتوݧ مـݧ سر خیابونمونم اهاݧ دیدمت دستم و بردم بالا و تکوݧ دادم تا منو ببینہ سوار ماشیـݧ شدم و یہ نفس راحت کشیدم نگاهم کردو گفت :کجا داشتے میرفتے؟؟ اخم کردم و گفتم دنبال جنابعالے مگہ میدونستے مــݧ کجام؟؟؟ ݧ ولے نمیتونستم خونہ بمونم نگراݧ بودم ببخشید عزیزم کہ نگرانت کردم ،خواب بودے دلم نیومد بیدارت کنم رفتم خونہ لباسامو عوض کردم و رفتم خونہ مصطفے اینا ببینم چیزے نمیخواݧ مشکلے ندارݧ؟ خب چیشد ؟؟؟ خدارو شکر حالشوݧ بهتر بود علے کاش منو هم میبردے میرفتم پیش خانم رفیقت بعد از ظهر میبرمت دستم و گذاشتم رو سرش .ݧ مثل ایـݧ کہ خوبے خدارو شکر تبت قطع شده بریم خونہ ما برات سوپ درست کنم إ مگہ بلدے؟؟؟؟ اے یہ چیزایے باشہ پس بریم . بعد از ظهر آماده شدم کہ بریم پیش خانم مصطفے روسرے مشکیمو سر کردم کہ علےگفت : اسماء مشکے سر نکـݧ ناراحت میشـݧ خودشوݧ هم مشکے نپوشیدݧ نویسنده‌:
بســـمـ رݕ علــے🍃♥️
✨خجستہ بــاد ایــݩ مــیلاد خجســتہ✨
•|🦋|• خــدا رآ شڪــر مــولایــمـ علے شــد…😍 @havalichadoram💎
از دانايي پرسيدم🤔 نظر شما در مورد مولا علي (ع) چيه؟❣ ايشان پرسيد : بهترين مکان کجاست ؟🤔 گفتم : مسجد🕌 پرسيد : بهترين جاي مسجد کجاست ؟🤔 گفتم : محراب🦋 پرسيد : بهترين عمل چيه؟🤔 گفتم : نماز✨ پرسيد : بهترين نماز ؟🤔 گفتم نماز صبح🏙 پرسيد : بهترين قسمت نماز؟🤔 گفتم: سجدهـ♥️ پرسيد : بهترين قسمت بدن ؟🤔 گفتم : سر🧑 پرسيد : بهترين قسمت سر ؟ 🤔 گفتم پيشاني پرسيد : بهترين ماه؟🤔 گفتم رمضان✨ پرسيد : بهترين شب؟🤔 گفتم شب قدر🌌 پرسيد : بهترين نحوه مردن ؟🤔 گفتم شهادت♥️ آنوقت به من گفت :☺️ امیر المومنین در ماه رمضان در شب قدر در مسجد در محراب مسجد ،✨ در حال نماز ،✨ نماز صبح در سجده نماز فرق مبارکش شکافت !💔🍃 يعني هنوز مات و مبهوت اين نتيجه گيري بسيار زيبا هستم‌😍 @havalichadoram
•|🦋|• 💡 ‏بابای این امت شدن هنر علی‌ست که خودش نانِ جو می‌خورد اما به وقت اکرامِ دیگران، گندم از دستانش می‌روید. @havalichadoram💡
به نام خدای امیرالمؤمنین🌹 میلاد طراوت صادق نماز💞 اجابت دعای عارفان🤲🏻 سوگند مقدس هر پیمان🤝🏻 امیر مظلومان😇 حضرت علی علیه السلام💛 میــلاد با سعــادٺ امیــرالمومیݩ بر عاشقان اهل بیت مبارک باد.🎊 خداراشڪر مــولایمـ علۍ شــد😍 @havalichadoram🦋
•|🦋|• روݫټ مبارڪ پـــدر جـــاݩ😍 ســـلامـ مــارآ بہ مهــدے برســـاݩ تبــریڭ بگــۅ ایڹـ خجســته روز را🎉 @havalichadoram🎊
『انقݪاب نۅجۅانۍ』
••|💛|•• پدرِ همه..روزَت مبارک:)💛 پدر بودی پناه بودی؛ تکیه گاه بودی و شهر به شانه هایت تکیه داده بود..🌈 تو پدر بودی..🍃 پدر برای همه؛برای کودکانِ یتیمِ دلتنگ پدر..💔 پدر برایِ دخترک های گریان به یاد پدر..💔 پدر برایِ آنها که پدر دارند اما قلبشان به یاد مهربانی های شما میتپد..💔 پدر بودی.. و هستی؛ پدری به وسعت یک ایران:) روزت مبارک مَرد..؛روزت مبارک پدر♥️✨ @havalichadoram❄️
••|❄️|•• مقام معظم دلبری♥️ امسال نیز بسیاری از متعبدان ازفضلیت اعتکاف محرومند. پیشنهاد میشود که در هریک از سه روز نماز جعفر طیار را به جا آورند✨♥️ #دلتنگی💔 @havalichadoram♥️
••|🌸|•• #سلام‌امام‌زمانم✋🏻💚•°|✨ عشق‌آن‌دارم‌ڪه‌تا‌آید‌نفـس از‌جماݪ‌دلبـرم‌گویم‌فقط حـق‌پرستم،مقتدایم‌مهـدۍ‌است تا‌ابد‌ازسرورم‌گویم‌فقــط‌...♥️✌️ @havalichadoram❄️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀 ݓـــــࢪڛݦ ݘؤڹ تؤ ٻــــــــــأزگـــــڔدے اݫ دســــــــــٺ ࢪفټه بـــــٵشـݥ 😞🌾🍂 @havalichadoram🕊
هدایت شده از  『انقݪاب نۅجۅانۍ』
EitaaBot.ir/poll/5pnua دوستآن حتــــــــما این نظر سنجی رو شرڪت کنید☺️
بازمـ سلامـ🙃 رفقا موضوع گروهـ براے کانال دوبارهـ مطرح شدهـ😄 لطفا دوبارهـ نظــرسنجی رو شرڪت کنیــد🙂 خواهشے ڪه دارم اینکه مساوے رأی ندید😁 ✍🏻
اخه چرآ😐
سـلامـ بـانۅ🙂 @asman_man رندشوݩ کنیــمـ🙃
🌼 من بی کرانه ام ♥️ وقتی میخوای یه خونه بسازی باید اصولشو بدونی🏠 ساختمون اگر همین جوری ساخته بشه؛ یا ریزش میکنه، یا زیرش خالی میشه، خدا نکنه زلزله بیاد دیگه با خاک یکسان می شه......🏚 می خوای بدونی چرا ما یه جاهایی تو زندگی زود می شکنیم؟💔 عقب می کشیم؟ یا فرو می‌ریزیم؟ چون اصلا نمیدونیم چه موجودی هستیم و باید ✨وجودمون✨ و زندگیمون رو طبق کدوم اصول بسازیم😉 که بتوانیم در برابر برای تماااااام ضربه ها و سختی ها و تلخی ها، مقاومت کنیم....💪🏻 با ما همراه باشید 🙃 @havalichadoram♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😀 یـــــک مسابقه ی خـــــاص😜 ࢪوز پــــــــــدر مبـــــأرکـــــ🌸 @havalichadoram🌙💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همه به هوش باشیم، فتنه جدید در راه است و در روزها و ماه های اینده از این سری کلیپ های ساختگی و تقطیع شده می بینیم!! در این کلیپ ببینید چطور از سخنرانی های حضرت اقا تقطیع کردن و چی درست کردن!! پس بیننده و شنونده عاقلی باشیم @havalichadoram🕊