eitaa logo
『انقݪاب نۅجۅانۍ』
276 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
350 ویدیو
44 فایل
انقلاب‌نوجۆانۍ،یڪ تحول اساسی بࢪاے نوجۆان دهه هشتادےست...(: ོکانال وقف حضرت زینب  از شروط بخـۅان↯ @iffffff ناشناسیجـــاٺ↯ payamenashenas.ir/havalichadoram ོ پشـٺ سنگــر↯ @gomnamsoall
مشاهده در ایتا
دانلود
••|❄️|•• 🌱 وقتی میخواهید پیش یک فرد مهم برید🍃 حواستون هست ظاهرتون مرتب و تمیز باشه👕👞 حواستون هست خوش صحبت باشید و توی حرف زدن تپق نزنید🗣 خلاصه خیلی حواستون رو جمع می کنید🌿 اما یک سوال🤔 وقتی میخواهید دوکلوم با خدا حرف بزنید حواستون هست⁉ ️@havalichadoram🌸
🌙ناشناسیجـــاٺ------>https://harfeto.timefriend.net/16119080563115 حرفی🌸 نظری🦋 پیشنهادی✌️ انتقادی🙃 انرژی🌼 بود در خدمتیم 🍓
••|🌼|•• 🌱 می گفت:شرمنده ام که من با سر وارد محشر شوم و اربابم بی سر وارد شود💔 بعد از شهادت وصیت نامه اش رو آوردند💔 نوشته بود قبرم رو توی کتابخونه مسجد المهدی کندم سراغ قبر که رفتند دیدند به هیکلش کوچیکه وقتی جنازه اش اومد قبر اندازهء اندازه بود، اندازهی تن بی سرش💔 شهدا اینجور آدمایی بودن ♥️ @havalichadoram🌼
ســلامـ جــآنآ🦋 ممنوݩ از نظــر لطفتــوݩ🦋 چشــم🦋 اولیݩ رمــان بزرگوار🦋 پیــام سنجــاق شده رو چڪ کنیــد🦋
•|🕊|• 💎 عشــق و ارادت ایشان به مکتب امام حسین (ع) و حضرت زینب (س) بی نظیر بود. ✨ به طوری که علاوه بر توسلات روزانه هر روز زیارت عاشورا می‌خواند✨♥️ بہ روایــٺ همــرزمـ حـاج قــاسمـ🕊 🌱 @havalichadoram🕊
••|🌻|•• ♥️ و خدا خواست که 《تو》ای انسان❗️ موجودی شبیه مثل خودش••• بی نهایت در همه چیز••• در علم••• در زیبایی••• در قدرت••• در آزادی••• در لذت••• وخدا خواست که لذت بخش ترین چیز های عالم را《تو》داشته باشی😇 وهدف از خلقتت چشاندن عشق بی نهایت بود ♥️ از یک بی نهایت به یک مخلوق کوچک♥️💌 @havalichadoram🌼
📚رمان 💛 💛 پاسپورتهامونو تحویل دادیم و از مرز رد شدیم دوباره سوار اتوبوس شدیم هوا تقریبا روشـݧ شده بود بہ جایے رسیدیم کہ همہ داشتـݧ پیاده میرفتـݧ تموم ایـݧ مدت و سکوت کرده بودم و داشتم فکر میکردم از اتوبوس پیاده شدیم _بہ علے کمک کردم و کولہ پشتے و انداخت رو دوشش هوا یکمے سرد بود چفیہ رو ، رو گردنش سفت کردم و زیپ کاپشنشو کشیدم بالا لبخندے زدو تشکر کرد بعد هم از جیبش یہ سربند درآوردو داد دستم . اسماء ایـݧ سربندو برام میبندے؟ _نگاهے بہ سربند انداختم روش نوشتہ بود: "لبیک یا زینب" لبخندے تلخے زدم ، میدونستم ایـ شروع هموݧ چیزے کہ ازش میترسیدم سربندو براش بستم ، ناخدا گاه آهے کشیدم کہ باعث شد علے برگرده سمتم چیشد اسماء؟ ابروهامو دادم بالا و گفتم هیچے بیا بریم اردلاݧ و زهرا رفتـ بعد از مدت زیادے پیاده روے رسیدیم نجف دست در دست رفتم زیارت حس خوبے داشتم اما ایـݧ حس با رسیدݧ بہ کربلا بہ ترس تبدیل شد وارد حرم شدیم...
📚رمان 🧡 🧡 _وارد حرم شدیم... حس عجیبے داشتم سرگردو تو بیـ الحرمیـݧ وایساده بودیم نمیدونستیم اول بریم حرم امام حسیـݧ یا حرم حضرت عباس بہ اصرار اردلا اول رفتیم حرم اما حسیـݧ دست در دست علے وارد شدیم چشمم کہ بہ گبند افتاد بے اختیار اشک از چشمام جارے شد و روزمیـݧ نشستم _علے هم کنار مـ نشست و تو او شلوغے شروع کرد بہ روضہ خوندݧ چادرمو کشیدم رو صورتمو و با تموم وجودم اشک میریختم نمیدونم چرا تمام صحنہ هاے اوݧ ۴ سال ، مث چادرے شدنم ، اوݧ خوابے کہ دیدم پیرزنے کہ منتظر پسرش بود ، نامہ اے کہ پسرش نوشتہ بود ،خواستگارے علے ، شهادت مصطفے ، خانومش و ...حتے رفتـݧ علے بہ سوریہ میومد جلوے چشمم و باعث شدت گریہ ام شده بود _وای اما از روضہ اے کہ علے داشت میخوند روضہ ے بے تابے حضرت زینب بعد از شهادت امام حسیـݧ قلبم داشت از سینم میزد بیروݧ گریہ آرومم نمیکرد داشتم گریہ میکردم اما بازهم بغض داشت خفم میکرد نفسم تنگ شده بودو داشتم از حال میرفتم تو همو حالت چند تا نفس عمیق کشیدم و زیر لب از خدا کمک میخواستم _چادرمو زدم کنار تا راحت تر نفس بکشم مردم دور تا دور ما جمع شده بود با روضہ ے علے اشک میریختـݧ اشکام و پاک کردم کہ واضح تر اطرافمو ببینم بہ علے نگاه کردم توجهے بہ اطرافش نداشت روضہ میخوندو با روضہ ے خودش اشک میریخت یاد غریبے حضرت زینب و روضہ اے کہ خودش براے خودش میخوندو اشک میریخت افتادم _بغضم بیشتر شد و نفسم تنگ تر بہ زهرا کہ کنارم نشستہ بود با اشاره گفتم کہ حالم بده زهرا نگرا بطرے آب و از کیفش درآورد و داد بہ مـ و بعد شونہ هامو ماساژ داد روضہ ے علے تموم شد اطرافمو تقریبا خلوت شده بود علے کہ تازه متوجہ حال مـ شده بود با سرعت اومد سمتم و با نگرانے دستم و گرفت:چیشده اسماء حالت خوبہ؟ _هنوز اشکاش رو صورتش بود دلم میخواست کسے اونجا نبود تا اشکاشو پاک میکردم و براے بودنش ازش تشکر میکردم لبخندے زدم و گفتم:چیزے نیست علے جاݧ یکم فشارم افتاده بود دستات یخہ اسماء مطمعنے خوبے؟ سرمو بہ نشونہ ے تایید تکوݧ دادم بهش نزدیک شدم و در گوشش گفتم:علے چہ صدایے دارے تو ، ببیـ منو بہ چہ روزے انداخت _با تعجب بهم نگاه کردو از خجالت سرشو انداخت پاییـݧ چند روزے گذشت ، سخت هم گذشت از طرفے حرم آقا و روضہ هاش از طرف دیگہ اشکهاے علے کہ دلیلش و میدونستم میدونستم کہ بعد از شهادت مصطفے یکے از دوستاش براے ردیف کرد کارهاے علے اومده بود پیشش میدونستم کہ بخاطر مـݧ تا حالا نرفتہ الا هم اومده بود از آقا بخواد کہ دل منو راضے کنہ _با خودم نمیتونستم کنار بیام ، مـ علے و عاشقانہ دوست داشتم ، دورے و نداشتـنشو مرگ خودم میدونستم ، علے تمام امید و انگیزه ے مـݧ بود _اما نباید انقدر خودخواه باشم من وقتے علے و میخوام باید بہ خواستہ هاشم احترام بزارم تصمیم گیرےخیلے سخت بود تو همو حرم بہ خدا توکل کردم و از آقا خواستم بهم صبر بده تا بتونم تصمیم درست بگیرمـ نمیدونم چرا احساس میکردم آخریـݧ کربلایی کہ با علے اومدم همہ جا دستشو محکم میگرفتم و ، ول نمیکردم _دل کند از آقا سخت بود ما برگشتیم اما دلمو هنوز تو بیـݧ الحرمیـݧ مونده بود اشک چشمامو خشک نشده بود و دلموݧ غم داشت رسیدیم خونہ بہ همیـ زودے دلتنگ حرم شدیم حال غریب و بدے بود انگار مارو از مادرمو بہ زور جدا کرده بود _علے بے حوصلہ و ناراحت یہ گوشہ ے اتاق نشستہ بود و با تسبیح بازے میکرد رفتم کنارش نشستم نگاهش نمیکردم تسبیح و ازش گرفتم و گفتم:چرا ناراحتے؟ آهے کشیدو گفت:اسماء خدا کنہ زیارتمو قبول شده باشہ و حاجتامونو بگیریم میدونستم منظورش از حاجت چی؟ با بغض تو چشماش نگاه کردم و گفتم:علے؟ جانم اسماء؟ چشمام پراز اشک شدو گفتم:حاجت تو چیہ؟ با تعجب بهم نگاه کرد _بهم نزدیک شد و اشکامو پاک کرد:اسماء مگہ نگفتم دوست ندارم چشماتو خیس ببینم؟ چشمامو بستم و دوباره سوالمو تکرار کردم ازم فاصلہ گرفت و گفت:خوب مـ خیلے حاجت دارم قابل گفتـݧ نیست چپ چپ بهش نگاه کردم و گفتم:آها قابل گفتـݧ نیست دیگہ باشہ بلند شدم برم کہ دستم و گرفت و کشید سمت خودش و کنارش نشوند بینموݧ سکوت بود _سرمو گذاشتم رو سینش و بہ صداے قلب مهربونش گوش دادم نتونستم طاقت بیارم اشکام سرازیر شد چطورے میتونستم بزارم علے بره ، چطورے در نبودش زندگے میکرم اگہ میرفت کے اشکام و پاک میکردو عاشقانہ تو چشمام زل میزد کے منو درآغوش میگرفت تا تمام غصه هامو فراموش کنم؟ _پنج شنبہ ها باید باکے میرفتم بهشت زهرا؟ دیگہ کے برام گل یاس میخرید سرمو گرفتم و پیشونیمو بوسید تو چشمام زل زدو گفت:اسماء چیشده؟چرا چند وقتہ اینطورے؟ بہ علے نمیخواے بگے؟ میخواے با اشکات قلبمو آتیش بزنے؟ اشکامو پاک کردم و باصداے آرومے گفتم:کے میخواے برے؟ کجا؟ سوریه....
••|🌻|•• 💭 دشمنان امام زمان(عج) خیلی بیشتر از من و تو منتظر ظهور حضرت آقا هستن پس ادعا نکن! کمک‌ نکردیم که هیچ، زحمت هم دادیم‌‌!🥀 🌼 @havalichadoram🌱
🌿بہ نــامـ خــداے ان مع العســر یسرا🌿
••|✨|•• گــــرچـــه مـــن ســـربـــاز هیـــچ و ســـاده ام🦋 ســـرخــــوشـــم مـــهــدی (عـــج) بـــود فــــرمــــانـــده ام✨ گــــرچــــه شـــد فـــرمـــانـــده ام غـــائـــب ولـــی☝️🏻 دلــــخـــوشـــم بــــر نـــائـــبـــش ســـیـــد عـــلـی♥️ @havalichadoram🦋
•|🌻|• ❣ از آسمــآن دلمـ تـا سقڣ آسمـاݩ هفتمـ💫 تنهــا خــدآ مــاهـ آسمـــاݩ پــر ستــارهـ امـ اســٺ✨ 🌟 @havalichadoram
خودتو‌بزرگ‌بشمار ‌رفیق🙃 • • • • • امیرالمومنین می فرمایند:🍃✨ {کسےکه خود را گرامے دارد🌸 هوا و هوس را خوار شمارد} حڪمٺ9⃣4⃣4⃣ @havalichadoram🌙
••|💠|•• 🌱 سر جلسه امتحان یک سوال رو بلد نیستی🔌 سریع میری سراغ میز معلم👤 و ازش یک راهنمایی میخوای💣⛓ اونم با کلی ایما و اشاره یک چیزایی بهت میفهمونه🗝 اونوقتہ کہ هر چی فهمیدی رو روی برگہ خالے مے کنے 📝 بعد دوباره میری سر میز و میگی تا اینجا درسته؟! 😖 و این روند ادامه داره تا اینکه برای هر خط جوابت تایید معلم رو بگیری و آخرش احتمال داره نمره کامل سواݪ رو بگیری📚 ❌اما توی مسئلہ هاے زندگیمون که ماشاالله خودمون استادیم ❌😒 کارے نداریم طراح سوال چہ جوابے می خواد😒 طراحمون اومده جواب همه سواݪات رو بهمون داده🌸 اما ما چی ...!🚶🏻‍♀ خودمونو بہ اون راه زدیم😔 😉 @havalichadoram🦋
💕 اوڃـ رفــاقتمـۅن جــایی ڪه وقتے جفتمـۅن بہ یه زبــون دیگہ بہ هم کد میدیمـ😜 بقیہ همـ چپ چپ نگــاهـ میکننـد و میرن🚶🏻‍♀ @havalichadoram🦋
•|🌸|• 🍃 مےدونی! شهــدآ ســال هــاے زندگی شــۅن خــدآ رو نــاظــر اعمــال شــوݩ میدیدن🌿 نمے گفتن طــرف میفهمـہ نــاراحت میشہ…🙃💔 میگفتــݩ خــدآ میبینہ نــاراحٺ میشہ♥️🙃 ✨🌸 @havalichadoram🙃
ســلامـ رفقــآ🙃 عصــر تون بخیـر☕️ اوݪ یہ خــوش آمــد بہ اعــضاے جــدید ڪاناݪ بگــم😍 ………‌(: دوم اینکہ طبق قول و قــرارموݩ ما قــرار بود براے آمـار 150-160-170 شگفتــانهـ بزاریمـ🤩 خــب الان که 170 شدیمـ بدقــوڶی نمیکنیمـ و سه تا رو با هم می ذاریم😉 ✍🏻 @havalichadoram✍🏻
هدایت شده از  『انقݪاب نۅجۅانۍ』
سلامـ رفقا🙃 دفاع از چــادر زینݕ خوش میگذرهـ♥️ رفقا اومدمـ بگمـ چند تــا شگفتانہ داریــمـ🤩 امــا شرط دارهـ…!🤔 ما رو بہ ۱۵۰ تـــــا برسونیـــد تا رو کنیــمـ 😁 ۱۵۰تـــا رمــاݩ علمـــدار عشڨ♥️ • ۱۶۰تــــا یہ فیلـــمـ خفݩ از ســردار حــاجۍ زادهـ قهـــرماݩ مظلــوم😍 • ۱۷۰تــــا ڪلید بـــرد ادمیݩ⌨ بمــونیـد براموݩ📲🦋 ✍🏻 @havalichadoram
『انقݪاب نۅجۅانۍ』
قــول ۱٦۰ تــایی مون😍🍃
سلام🙃 ذکر کنــید کدومـ کانال🙂 @Mimbano_70
••|🦋|•• 📚 امروز می خواهیم یک کتاب ناب ِناب معرفے کنیم♥️ کتابے کہ با هر سنے از پیر تا جوان حرف هاے در گوشے داره✨👥 اتفاقا نویسندش هم خیݪے مشهوره🌙 توے کتابش کلے تقلب بهمون داده🙂 کݪی راهنماییمون کردهـ🙃 کݪے دستمون رو گرفتہ🙂 خلاصه پیشنهاد میکنم یک سری بہ فهرسٺ کتاب حداقݪ بزنید🍃 برای سفارش به قفسه کتابخانه هایتان مراجعه کنید♥️ نویسنده:الله♥️ راستی ارسالش رایگانه☺️ @havalichadoram♥️
🌙ناشناسیجـــاٺ------>https://harfeto.timefriend.net/16119080563115 دوستان لطفا نظراتتون رو در مورد پست ها و فعالیت کانال بهمون بگید 😇 ✍🏻
•|🦋|• 😉 بہ خــا‌طر اشتـباهاتت نــاراحت نشۅ💔😞 شــاید بهــانہ اے بــاشنــد براۍ بزرگـ شدنٺ😉 👀 @havalichadoram😉
•|🦋|• 💎 در عجبــمـ از کسے ڪه انتظــار شهــادٺ را دارد…(: ولے بهــانہ گنــاهـانش ارحم و راحمینے خــداسټ(:💔 (: @havalichadoram(: