💠 مقام معظم رهبری:
فضای مجازی به عنوان یک قدرت نرم فوقالعاده در عرصههای مختلف از جمله فرهنگ، سیاست، اقتصاد، سبک زندگی، ایمان، اعتقاداتدینی و اخلاقیات مورد استفاده قرار گیرد.
بیانات در دیدار با اعضای شورای عالی فضای مجازی
۱۳۹۴/۰۶/۱۶
#به_اندازه_انقلاب
#فضای_مجازی
_________________
#سواد_رسانه
🌱
اُنس با قرآن
❌ نگوئید کار یا درس دارم!
هیچ کاری را بر خواندن #قرآن مقدم نکنید.
به این معنا که بناست روزی یک حزب قرآن بخوانید، آنرا با تأمل و تدبر بخوانید و اگرفرضا ده دقیقه طول بکشد، نگویید کار یا درس یا مطالعه دارم.
هیچ کاری، ازاین واجب تر نیست.
#لبیک_یا_خامنه_ای
🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه میخوای گناه کنی،،📛
مثل #شهدا گناه کن 🚫🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌حقیقتی که #عباس_موزون برای اولین بار فاش کرد❗️
روح یا نفس؟؟؟؟
کدام یک تجربه مرگ را انجام می دهد؟
ما با هم متفاوتیم .mp3
6.42M
#شروع_خودسازی 🌸🌱
چرا باید خودسازی رو از پیدا کردن
نقاط قوت و ضعفمون شروع کنیم؟
[ پـادکـســت بــالـا رو گـوش کـن ]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به شدت #حق
🎥 رفیق! دلایل خوشبختی زیاده!
˼سَمــْــتِ خُـدا⸀
به شدت #حق 🎥 رفیق! دلایل خوشبختی زیاده!
‼️
حتما ببینید👌
‼️
📣
ای دنیا! بیدار شو
ظلم ظالمان را ببین
فریاد مظلومان را بشنو
دیگر وقت خواب نیست
بیا همدل و هم صدا شویم و برای
نجاتمان منجی موعود را طلب کنیم.
#امام_زمان🌱
#طوفان_الاقصی❤️🩹
👇👇👇
از حالا گناه نکردن را تمرین کنید
گناه های مهمـی را که در دسترس شماست،
روی کاغذ بنویسید و تصمیم بگیرید که آن ها
را انجام ندهید، برای شما بسیار آسان است،
بعد هم میشود عادت همیشگـی، که در این
صورت به انسان های صالح وصدیق تبدیل
میشوید...
#رهبرانه🌱
✍🏻 #گــنــاه_ممــنــوع⛔
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#شروع_خودسازی
من از اینکه تو یک کانال عمومی یک نسخه
برای همه بدم به شدت فراری ام🏃🏻♂
این حرفم یعنی چی ؟ ☝️🏻
یعنی با وجود اینکه میدونم علما خیلی به نماز
اول وقـت برای یک شــروع جـدید توصـیه کردن
نمیام بهـت بگـم توام از نمــاز شـروع کن چون من نمیدونم نقطه ضعف تو چیه؟ باید چی رو بسازی ؟و باید چی رو تغییر بدی ؟
پس سعی میکنم بهت یک فرمول کلی بدم تا
با توجه به شرایط خودت بتونی هر عملی کــه برای خـودت مناسب دیدی رو تواون فرمول جا بدی و با توجه به شرایط خودت خودسازی رو شروع کنی💪🏼
https://eitaa.com/havaliiekhoda
#شروع_خودسازی 🌸🌱
اگه میبینی برای نمازت کم میزاری
از بـــهــتر کــردن نــمـــازت شــروع کــن🧎
اگه مــیبـینـی بـرای خانوادت کـم میـزاری
از مـــهربـونـی بـا خـانــواده ات شــروع کــن💖
اگـه مـــیــبـیــنی بــا نــامــحـــرم چــت مــیـکــنـی
ازکات کردن اون ارتباط فوق سمی شروع کن📵
https://eitaa.com/havaliiekhoda
قدم بعدی چیه ؟🤔
قدم بعدی دوباره اصلاح یک باور غلطه
یعنی چی ؟ توضیح میدم 👇
https://eitaa.com/havaliiekhoda
بعد از اینکه بشینی برای خودت لیستی
از نقاط ضعفت رو بنویسی . . . 📋
افکار منفی بهت حمله میکنن ⚔
اون افکار منفی همون باور های غلطی
هستن که باید اصلاح بشه ☺️👌
بزن بریم تا بایکی از باورهای غلطی که نمیزاره شروع کنی ومداومت داشته باشی آشنا بشیم👇
https://eitaa.com/havaliiekhoda
🌷🌷
🌷عکس العمل #حاج_قاسم در برابر ازدواج مجدد همسر شهید
سردار بدون هیچ تکلف و به اصطلاح دم و دستگاهی به خانه ما آمدند.
(بچه دومم ۵٠ روزه بود) از بچه کوچکی که در آغوشم بود متوجه شد ازدواج مجدد هم کردم.
گفت: چرا به من نگفتی ازدواج کردی و بچه دار شدید؟ باید وقتی زنگ زدیم می گفتی تا هدیه ازدواج و بچه ات را می آوردم.
حاج قاسم گفت: بعد از شهادت آقا «محمود» #ازدواج شما هم حتی یک جهاد بود.
#سردار_سلیمانی با لبخند گفت: این همسرت را شهید کنی چه می کنی؟😁 گفتم: حاجی خدا بزرگ است. 😂
همسرشهیدمحمودنریمانی
#داستانتحولم❤️
عرضم به حضورتون ڪه بنده
امین هستم
23 ساله
از دیار حاج قاسم
و میشه گفت عضو یڪ خانوادهی معمولی هستم ...
من خب درواقع بخوام از ڪفِ قضیه بگم
به چیزی اعتقاد نداشتم ...
درواقع در عمل ڪه اینطور بود
به اصرار خانواده روضه ڪع میرفتم
همیشه هدفون برمیداشتم همرام
و تو جریان روضه
من علارقم اینڪه بقیه دل داده بودن به روضه
و گوش میدادن ...
من هدفون گوشم بود
و آهنگ گوش میدادم ...(رپ)
و روز به روز
ظاهرم تغیر میڪرد
لباسای ناجور
مدل موی ناجور
ڪلاس رقص میرفتم
گیتار میزدم
پارتی شبانه میرفتم
ولی یه سری خط قرمز ها داشتم واسه خودم
مشوربات
و روابط آزاد و اینا ...
درواقع مشتی وار گناه میڪردم دیگه ...
مختصِ شخص خودم بود ...
تو یه شب سردِ زمستونی
زدم بیرون
حالم خیلی بد بود
یه خبرِ فوق العاده بد شنیده بودم
انقدر ڪه نمیتونستم علارقم مغرور بودنم
جلوی اشڪ های خودمو بگیرم
همینجور گریه ڪنان
و پای پیاده
راه افتادم تو خیابون ...
فاطمیه بود
و اصن من انقدر غرقِ اشتباهات و راه خودم بودم
نمیدونستم فاطمیه ڪِی شروع شده اصن 💔
لبریز لبزیز از گناه ...
ولی با دلی شڪسه
و بغضی ترڪیده
راه افتاده بودم تو خیابونا وقدم میزدم ...
رفتم و رفتم رسیدم به یه موڪب
یهو دلم خواست
هوس ڪردم
برم و یه چای بردارم
دیدی از عالم و آدم میبری
برات یه مشڪلی پیش میاد
گِره میخوره ڪارت
چنگ میندازی به هرچی ڪه دستت میرسه
ڪه خودتو بڪشی بیرون
ڪه نجات بدی خودتو
یه همچین تفسیری داشت این ڪارم ...
چایی برداشتم امدم سمت راست موڪب
داشتم میخوردم
و تو حال و هوای خودم بودم
به مشڪلم فڪر میڪردم و
بغضی ڪه نزدیڪ بود بترڪه ...
باد میومد
یهو یه تیڪه پارچه چسپید به صورتم
برداشتم بندازم
یهو چشم افتاد بهش
دیدم عع سربنده
نوشته یا زهرا :-))))))💔
بغضه ترڪید باز
وقتی هیچ پناهی نداره آدم
باز ته ته دلش اعتقاد داره به مقدسات دیگه
و باز از همونا ڪمڪ میخوای 🙂
بی اختیار گریه میڪردم ...
ولی حس خوبی داشتم به این قضیه
با خودم میگفتم یعنی منو هنوز دور ننداختن
یعنی هنوز یه نیم نگاهی به منِ گناهڪار دارن
فلسفه این قضیه چی بود ؟!
و سرم پر بود از این مدل سوالا ..
یه ڪورسوی امید دیده بودم ...
ته ته دلم یه ذره امید داشتم
ولی باز به خودم میگفتم نه
اتفاقی بوده امین
گذشت و گذشت
حوالی یڪ ماه بعد
صبح زود داشتم میرفتم دانشگاه
هدفون گذاشته بودم گوشم
و رپ گوش میدادم ...
رسیدم دانشگاه دیدم نزدیڪ ڪلاسا دوتا اتوبوسه ...
وقتی رسیدم و سوال ڪردم
گفتن یه همایش بسیجه مصلی ڪرمان
و یه تعداد از بچه ها دارن میرن
گفتن توم میای؟
خندیدم و گفتم ما و بسیج؟
رفتم داخل ڪلاس
دیدم بچه ها میگن بیا بریم
اگه بریم ڪلاس میپیچه و اینا 😂
راضی شدم
اونم صرفا بخاطر اینڪه
ڪلاس تعطیل میشه
و هرچی باشه بهتر از حرفهای استاده ...
رفتیم و من همچنان بی میل به این چیزا
هدفون گوشم بود
اهنگ گوش میدادم
و مشغول چڪ ڪردن تلگرام و اینستا و واتساپ به نوبت ..
اعلام ڪردن قراره یه نمایش داشته باشن
با موضوع شهدا ...
و عنایت حضرت زهرا !
اسم حضرت زهرا به گوشم خورد
داستان اونشب برام مرور شد
هدفون رو برداشتم از گوشم
و گفتم بزار ببینم چیه ...
حدود نیم ساعت طول ڪشید
این نمایش
و فوق العاده جنبه واقعی طور داشت
رسید به یه بخش
ڪه قرار بود خبر شهادت ڪسیو
به مادرش بدن ...
انقدر برام غیر قابل هضم بود
و جنبه واقعی داشت
ڪه بغضم ترڪید
و دوستام : 😳
برای خودمم تعحب آور بود ...
و تو سرم علاوه بر سوالای اونشب
بازم سوال به وجود امد
واقعا شهدا ڪی هستن؟
چڪار میڪنن
چرا من انقدر دلم سوخت
چرا اصن انقدر گریه ڪردم منی ڪه حتی قبولشون نداشتم ؟
چندماه بعد
اوایل اسفند 97
تابلو اعلانات دیدم نوشتن
سفر راهیان نور
نمیدونستم چیه
شنیده بودما
ولی نمیدونستم دقیقا چی چیه ...
سرچ زدم گوگل
راجبش یه سری مطالب خوندم
از بچه بسیجی های دانشگاه پرسیدم راجبش ...
و با خودم گفتم
اینجا همونجاس ..
اینجا باید جایی باشه ڪه جواب سوالامو میتونم بگیرم ..
یا لاقل از شخصی اونجا بپرسم ...
امدم راهیان
با تصور اینڪه
یه بیابونه
و تا چشم ڪار میڪنه خاڪه و خاڪه ...
رسیدیم اونجا
شب اول برنامه هیئت بود ...
من به بچه هایی ڪه همراهم بودن
و هی اصرار میڪردن بیا بریم داخل
حاج مهدی رسولی و رضا نریمانی دعوته
گفتم اینا ڪین بابا
من نمیام
دوست ندارم ...
رفتن داخل
و من تنهایی نشسته بودم
دم فلافلی
و فلافل میخوردم ...
بعد دیگه واسه خسته شده بودم
گفتم بزار برم داخل
لاقل یه فرش هست زیر پام
میشینم
رفتم داخل و روضه حضرت زهرا میخوند
حاج مهدی ...
دل دادم به روضه ...
و سرم رو گذاشته بودم رو پاهام ..
ادامه پست پایین👇
https://eitaa.com/havaliiekhoda
یه جای روضه
از زبان امام حسن گفت حاج مهدی
ایستادم به نوڪ پنجه په
اما حیف ...
بغضم ترڪید
غیرت تنها چیزی بود ڪه
برام مونده بود شاید ...
روز به روز
دلم بیشتر گیر این راه بود
منطقه به منطقه گریه و اه بود
هزاران بار گریه ڪردم
و هقهق زدم
تا رسیدیم روز آخر
عصر حوالی ساعت 4 رسیدیم شلمچه
و آخ از
غروب پر بغض و سراسر اشڪ شلمچه
جایی ڪع فقط دوست داری شخم بزنی گناه هاتو
و بابت دونه دونه گناه هات گریه ڪنی ...
بعد ساعت ها خلوت روی تپه و داخل سنگرها
اذان شد ...
امدم سمت جمعیت
تشنه بودم
میخواستم آب بخورم فقط
و برم یه گوشه بشینم باز
یه روحانی
زل زده بهم
لبخند زد و گفت به به چه جوون رعنایی
معلومه دلت حسابی شڪسته
و حسابی گریه ڪردی
چیزی نگفتم
خب حالا نمیخوای بعد این همه خلوت با شهدا
بیای یه نمازم بخونی در ڪنار شهدا ...
سرمو انداختم پایین و گفتم
حاجی نماز؟
نماز خوندن بلد نیستم من ...
گفت اشڪال نداره
خودم بهت یاد میدم
بیا وضو بگیر
گفتم اونم بلد نیستم ...
خلاصه یادمون داد و رفتیم نمازم خوندیم ...
و منی ڪه دیگه
حالم بهم میخورد از گذشته
تصوراتم نسبت به همه چی عوض شده بود
شهدا
ائمه
جماعت مذهبی ...
همونجا تو بازار و غرفه هایی ڪه زده بودن
یه دست لباس تهیه ڪردم
و ...
تصمیم گرفتم دیگه
سعی ڪنم بقیه عمرمو عین آدم زندگی ڪنم ...
همیشه با همین لحن میگم(فقط میخوام عین آدم زندگی ڪنم و آدم شم:-)))))
https://eitaa.com/havaliiekhoda
شیطون با اینکه ما رو از صبور بودن
دور میکنه ولی خودش به شدت صبوره
و برای به گناه کشوندن آدما عجلهای نمیکنه!
یواش یواش، میاره سمت گناه تا آدم زشتی گناه
رو نبینه و راحتتر قبول کنه و انجام بده!
ببین از یه نگاه حرام و اشتباه شروع میشه
ولی آخرش به گناهایی ختم میشه که حتی
فکرشم نمیکردی...!
https://eitaa.com/havaliiekhoda
قلبی و من فیها بامانة موسی ابن جعفر ..
قلبم و آنچه درون آن هست امانتی است
دست امام کاظم علیه السلام ...🤍
کاربر عزیز ممبرگرامی بله بله باشمام
باید خسته شی از گناه ڪردن
باید تصمیم به تغییر گرفتمامون
با تمام وجود باشه
رفیق!
نمیخوام گنده گنده حرف بزنم
یه درد و دله باهم خب
زندگیت رو شخم بزن
ببین تا اینجای زندگی
این همه گناه ڪه ڪردی
تهش چی بوده؟
به چی رسیدی؟!
و در مقابل چقدر دور شدی از خدا
چقدر دور شدی از معنویاتت
و حاصلش چی بوده؟!
دیدی لقلقه دهن عام و خاص گاها
واژه "دلت پاڪ باشه"
با این واژه خیلیا حرام و حلال ڪردن
و مشتی دیدی هر اندازه دور شدی
هر اندازه مخالف عمل ڪردی
بیشتر ضربه خوردی؟!
یه مثال بزنم؟؟
ببین خدا میگه روابط آزاد حرامه
اشتباهه!
حالا چرا؟
میگه ببین نیتت رو باید اول براش مشخص ڪنی
بهش بگی فلانی من تورو برای این ڪار میخوام
و اگه غیر این باشه اشتباهه و حرام
و رفیقایی ڪه این فیلتر رو رعایت نڪردن
خیلی ضربه خوردن!
ولی با این حال خدا میگه اشڪال نداره
توبه ڪن،بگو ڪه پشیمونی
میبخشمت !