هدایت شده از 🧐 دنیای دانستنی و تست هوش ترفند🤓
📛ماجرای شنیدنی عاقبت شوم خود ارضایی
از ده سالگی به دلیل رفقای نامردی که داشتم به این وادی شهوت کشیده شدم. بعد متوجه شدن از عواقبش کم کم ترکش کردم ولی پس از گذشت سال ها اثراتش دارن خودشون رو نشون میدن کافیه کسی این موارد رو بدونه به راحتی متوجه میشه که اون شخص عمل استمناء رو انجام داده😰 چندی پیش آبروم جلو همسایمون رفت با اینکه ترک کرده بودم ولی به راحتی متوجه شد😓 و راه حل اثرات مخربش رو بهم گفت😔وقتی متوجه شدم چقدر بیشتر از چیزی که شنیده بودم برام ضرر داره که کار از کار گذشته بود. اهل چاپلوسی نیستم فقط برای اینکه افرادی مثل من هرچه زودتر متوجه اشتباهشون بشن و جلوگیری بشه از گسترش این گناه پیشنهاد میکنم عضو کانال زیر بشین تا عواقب وحشتناکش رو خودتون ببینید و هرچه زودتر درمان بشین👇🏻👇🏻👇🏻
جهت مشاهده کلیک کنید🔞جهت مشاهده کلیک کنید
📚شیطان چراغ به دست
پيرى در روستايى هرروز براى نماز صبح از منزل خارج وبه مسجدمى رفت دريك روز بارانى پير ، صبح براى نماز از خانه بيرون آمد چند قدمى كه رفت در چاله اي افتاد ، خيس وگلى شد به خانه بازگشت لباس راعوض كرد ودوباره برگشت پس از مسافتى براى بار دوم خيس و گلى شد برگشت لباس راعوض كرد ازخانه براى نماز خارج شد .ديد در جلوى در جوانى چراغ به دست ايستاده است سلام كرد و راهي مسجد شدند هنگام ورود به مسجد ديد جوان وارد مسجد نشد پرسيد اًى جوان براى نماز وارد مسجد نمى شوى ؟
جوان گفت نه ، اى پير ، من شيطان هستم
براى بار اول كه بازگشتى الله ﷻ به فرشتگان گفت تمام گناهان او را بخشيدم
براى باردوم كه بازگشتى الله ﷻ به فرشتگان گفت تمام گناهان اهل خانه او را بخشيدم
ترسيدم اگر براى بار سوم در چاله بيفتى الله ﷻ به فرشتگان بگويد تمام گناهان اهل روستا رابخشيدم كه من اين همه تلاش براى گمراهى انان داشتم براى همين امدم چراغ گرفتم تا به سلامت به مسجد برسی.
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
هدایت شده از سخنان بزرگان
💫« افطاری ساده برای نیازمندان »💫
🔴 امام موسیبنجعفر(علیهالسلام):
👈🏻 افطاری دادن به برادر روزه دار از روزه ات بافضیلت تر است.
📣همهدعوتیدبرای میزبانیمهمانانخدادر این ماهپربرکت✨اجرتانمحفوظخواهدبود🤲🏻
💳شمارهکارت> #مشارکتدرافطاریساده
↳《``603799775000082
`1`》 http://eitaa.com/joinchat/2087845905Cbecbdfb3ea 🛑 #گروه_فرهنگے_جهادے_شبابالزهراﷺ
👨✈️خادم حرم امام رضا میگه:داشتم تو صحن ها قدم میزدم و مسئولیتم رو انجام میدادم،که دیدم بیسیم داره صدا میکنه:برید سمت صحن انقلاب،پشت پنجره فولاد خبریِ....
✨میگه:خودم رو رسوندم صحن انقلاب،دیدم ازدحام جمعیت،لحظه به لحظه مردم دارن زیادتر میشن و سلام و صلوات...با چند تا دیگه از خُدام مردم رو شکافتیم،جلو رفتیم،دیدم یه مرد شهرستانی یه بچه ی سه چهار ساله بغلش، داره گریه میکنه،بچه هم داره گریه میکنه،لباس بچه رو تیکه پاره کردن،رسیدم بهش گفتم: چه خَبرِ؟حاجی چی شده؟گفت:بچه ام نابینا بود،کورِ مادرزاد،داره میبینه،میگه:اینجا حرم امام رضاست،چقدر حرم امام رضا قشنگِ...
✨گفتم:حاجی فقط سریع،خیلی جمعیت زیاد شده،کارمون سخت میشه....برگشت سمت گنبد،دیدم داره به امام رضا یه چیزایی میگه،صورتش غرق اشک شد...گفتم: حاجی بیا بریم،چی میگی به امام رضا؟گفت:حاجی بچه هام دوقلو هستند،جفتشون نابینا بودن،ما دو سه روزِ اومدیم مشهد،امروز به زنم گفتم:صبح اینو می برم،بعد از ظهر اونو می برم،من الان با چه رویی برگردم مسافرخونه،به اون بچه ام چی بگم؟ بگم:امام رضا تو رو دوست نداشت؟
✨میگه:رسیدم توی دفتر، کاراشو انجام دادیم،یه ماشین دادم به یکی از خدام، گفتم:ببریمش محلِ اسکانش..گفتم:آدرس رو بلدی؟گفت:آره کارت مسافرخونه توی جیبمِ... پیچیدیم توی فرعی دیدیم تو کوچه ازدحامِ جمعیتِ،از ماشین پیاده شد،خادم میگه منم دنبالش دویدم،از مردم پرسیدم چه خبرِ اینجا؟ گفتن:نمی دونیم،میگن:امام رضا یه بچه ی چهار ساله ی نابینارو توی مسافرخونه شفا داده...
✨همش رو گفتم، بگم که:یا امام رضا! ما همه با هم اومدیم،میوه هم که میخری،میگن:درهم...سوا نکن...آقاجان! مارو با هم بخر،بد و خوب رو با هم....آقا! بهم بر میخوره،میگم:منو دوست نداشتی...
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بارالها🙏
به حق مهربانیت🙏
در این شب های ماه رمضان
غم ها را از دل
همه هموطنانم دور کن🙏
به زندگیشون شادی و
و آسایش و رفاه عطا کن🙏
و دلهاشون را
آرامشی خدایی ببخش🙏
آمیـــن یا رَبَّ 🙏
شبتون خوش✨
هدایت شده از سخنان بزرگان
📣📣مژده‼️ مژده‼️
#بدون_پرداخت_هزینه یه روباندوز حرفه ای بشید😍😋
کافیه وارد کانال بشید و روی آموزشها کلیک کنید
#آموزش_دوخت_کیف #رزعنکبوتی
#رز #نیم_رخ #رز #تمام_رخ
#گلهای #مونتاژی دوخت #نرگس
#انواع_گلسر #ایده_های_بینظیر #تابلوهای_روباندوری #گلدوزی
و خییییییییلی آموزشهای #رایگان دیگه
❌فققققققققط بزن رو لینک👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2619605002C51b4f8c5e9
پیشاپیش میلادفرخنده🎉
امام حسن مجتبی علیه السلام مبارک 💚
خدایا درهای مهربانیت🌹
را بروی مابگشا
روزی حلال🌹
سلامتی،تندرستی
عشق وآرامش را🌹
برایمان عطافرما🙏
#اول_هفتهتون_زیبا 🌹🍃
سلام😊✋
صبح شنبه
فروردین ماه تون بینظیر
و پُر از خبرهای خوب
امروزتون زیبا و پراز موفقیت
لحظه هاتون سرشار
آرامش و دلخوشی
امیدوارم امروز خدا
سرنوشتی دوستداشتنی
زندگی پراز عشـق
روزی فراوان ، لبی خندان و
دلی مهربون براتون رقم بزنه🙏
#صبحتون_بینظیر🌸🍃🌸
#کانالانرژیمثبت
هدایت شده از سخنان بزرگان
طرفدار کدومشونی⁉️
1___پریسا🤔 👩🌾
▆▆▆▆▆30%👈👈
2___سرنا😁👩
▆▆▆▆▆▆▆▆▆▆70%👈
❌طرفدار؟؟ آخه مگه فوتباله ؟🤣🤣
طرفدار های سرنا بیشترن یا پریسا ؟؟...😱😁😍😂
پست جدید#سرنا و #پریسا اومده، هر کدومو تو کانال خودشون ببینید👍🤩🤩🤩
#دفاع_حتی_در_بستر_بیماری!
🌷بعد از عملیات والفجر ۸ مجروح شد و او را به بیمارستان اهواز انتقال دادند، هنوز حالش رو به راه نشده بود که فرمانده محور به بیمارستان آمد و اعلام کرد: «هر کس حالش خوب است و میتواند در خط کار کند، حتی برای دادن یک لیوان آب به رزمندگان، بیاید، اوضاع جبهه و خط مقدم وخیم شده و بچهها یکی پس از دیگری پر پر میشوند.»
🌷ابوالقاسم با شنیدن این حرفها از جای خود بلند شد و گفت: «من میآیم!» پرستار از رفتار او متعجب شد و به او هشدار داد که هنوز وضعیتش بهبود نیافته است اما او تصمیم خود را گرفته بود، نمیتوانست دوستانش را تنها بگذارد و در بستر بیمارستان راحت و آسوده استراحت کند، پس لباس رزم به تن کرد و آماده رفتن شد.
🌹خاطره ای به یاد شهید معزز سیدابوالقاسم فاطمی، شهادت ۱۳۶۷ شلمچه
راوی: رزمنده دلاور سیدجعفر فاطمی
❌❌ مردانِ مردستان
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
هدایت شده از سخنان بزرگان
کلیپ جدید دختره اومد😳😳🤣
تخم مرغ با نوشابه اسید با خاک داره میخوره🤯🤢
همه شو بالا اورد🤣🤣😰👇
https://eitaa.com/joinchat/1293156366Cb23eec0104
چالش شو با باباش رفت😈💦☝️
کانال ماه تابان
کلیپ جدید دختره اومد😳😳🤣 تخم مرغ با نوشابه اسید با خاک داره میخوره🤯🤢 همه شو بالا اورد🤣🤣😰👇 https://
.
پشمام چه سمی درست کرد😳😳🤣🔥☝️
.
📚 داستان کوتاه
پیرمرد بیمار در انتظار پسر
پرستار یک صندلی برایش آورد و سرباز توانست کنار تخت بنشیند. تمام طول شب آن سرباز کنار تخت نشسته بود و در حالیکه نور ملایمی به آنها می تابید، دست پیرمرد را گرفته بود و جملاتی از عشق و استقامت برایش می گفت. پس از مدتی پرستار به او پیشنهاد کرد که کمی استراحت کند ولی او نپذیرفت.
آن سرباز هیچ توجهی به رفت و آمد پرستار، صداهای شبانه بیمارستان، آه و ناله بیماران دیگر و صدای مخزن اکسیژن رسانی نداشت و در تمام مدت با آرامش صحبت می کرد و پیرمرد در حال مرگ بدون آنکه چیزی بگوید تنها دست پسرش را در تمام طول شب محکم گرفته بود. در آخر، پیرمرد مرد و سرباز دست بیجان او را رها کرد و رفت تا به پرستار بگوید. منتظر ماند تا او کارهایش را انجام دهد. وقتی پرستار آمد و دید پیرمرد مرده، شروع کرد به سرباز تسلیت و دلداری دادن، ولی سرباز حرف او را قطع کرد و پرسید:«این مرد که بود؟»
پرستار با حیرت جواب داد:«پدرتون!»
سرباز گفت:«نه اون پدر من نیست، من تا بحال او را ندیده بودم.»
پرستار گفت:«پس چرا وقتی من شما را پیش او بردم چیزی نگفتید؟»
سرباز گفت:«میدونم اشتباه شده بود ولی اون مرد به پسرش نیاز داشت و پسرش اینجا نبود و وقتی دیدم او آنقدر مریض است که نمی تواند تشخیص دهد من پسرش نیستم و چقدر به وجود من نیاز دارد تصمیم گرفتم بمانم. در هر صورت من امشب آمده بودم اینجا تا آقای ویلیام گری را پیدا کنم. پسر ایشان امروز در جنگ کشته شده و من مامور شدم تا این خبر را به ایشان بدهم. راستی اسم این پیرمرد چه بود؟»
پرستار در حالیکه اشک در چشمانش حلقه زده بود، گفت:«آقای ویلیام گری...»
دفعه بعد زمانی که کسی به شما نیاز داشت فقط آنجا باشید و بمانید و تنهایش نگذارید. ما انسانهائی نیستیم که در حال عبور از یک تجربه گذرای روحی باشیم بلکه روح هائی هستیم که در حال عبور از یک تجربه گذرای بشری هستیم.
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
هدایت شده از سخنان بزرگان
❌این دختره دیوونه شده😳🤯
میخواد این ایموجی ها رو بخوره😂😱😱
دختره میگه . . . 🤥💦🙊
کلیپش تو چنل پایین سنجاق 🤩👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2183069786C32ebefb365
https://eitaa.com/joinchat/2183069786C32ebefb365
کانال ماه تابان
❌این دختره دیوونه شده😳🤯 میخواد این ایموجی ها رو بخوره😂😱😱 دختره میگه . . . 🤥💦🙊 کلیپش تو چنل پایین
•
15 ثانیه دیگه پاااک میشه 😈😂👆🏻
•
روزی همه مان به هم
بیحساب خواهیم شد...
صبر داشته باش و ببین
همان کسی که میخواست تو را
زمین بزند، زمین خورده
همان کسی که میخواست
حرمتِ تو را بشکند
تمامِ غرور و حرمتش شکسته
همان کسی که قصدِ آزارِ تو را داشت
بی دفاع شده و آزار دیده
کائنات، دست بردار نیست
انتقامِ ما را، از هم میگیرد
روزی همه مان به هم
بیحساب خواهیم شد...
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
هدایت شده از گسترده 5 ستاره 🌟🌟🌟🌟🌟
؟! 🤔🤔 ؟! آخرین راه لاغری
لاغری تضمینی و بدون بازگشت👌
لاغری شده برات یه رویا؟😓
دیگه نگران نباش😍😍
عملهای جراحی خطرناک رو فراموش کنید🚫
رژیم سخت و پر عوارض رو فراموش کنید🚫
درمان بلغم و پاکسازی کبد قطعی🚫
میخوای بدونی چه جوری!!!
به کانال زیر سر بزنید و نتایج رو خودتون ببینید
👇👇👇👇👇👇
🌻https://eitaa.com/joinchat/3871670382C7532edfe2a
☝☝☝☝☝☝
💝 هم آقایون هم خانم ها نتیجه گرفتن 💝
هدایت شده از سخنان بزرگان
🔴دختر18ساله ام هرشب ساعت 3 به کجا می رود
چند شبی بود که متوجه سرو صداهای عجیبی از اتاق دخترم الھام می شدم اما اهمیت نمیدادم،یک شب ساعت حدودا ۳نصفه شب رفتم اتاق الھام که درکمال تعجب دیدم نیست، برگشتم و با ترس همسرم سکینہ را بیدار کردم و با عجله به اتاق دخترمون رفتیم اما درکمال ناباوری دیدم الھام خوابیده،بدجور فکرم مشغول شده بود و بقیه فکر میکردن خیالاتی شدم،،3شب بعد دوباره همون صداها به گوشم رسید و این بار بیشتر دقت کردم،دوباره به اتاق الھام رفتم و دیدم دخترم نیست،با ترس و عجله برگشتم اما به محض برگشتن با صحنه ای رو به رو شدم که تمام وجودم یخ زد،
درکمال تعجب دیدم دخترم👇👇👇
☑️ادامه داستان 👈کلیک کنییییییید👉
☑️ادامه داستان 👈کلیک کنییییییید👉
#دانشجویی_که_میدود_تا_شیطان_را_از_خودش_دور_کند!!
🌷در دوران تحصیل در آمریكا، روزی در بولتن خبری پایگاه «ریس» كه هر هفته منتشر میشد، مطلبی نوشته شده بود كه توجه همه را به خود جلب كرد. مطلب این بود: دانشجو بابایی ساعت ۲ بعد از نیمه شب میدود تا شیطان را از خودش دور كند. من و بابایی هم اتاق بودیم. ماجرای خبر بولتن را از او پرسیدم. او گفت: چند شب پیش بیخوابی به سرم زده بود. رفتم میدان چمن پایگاه و شروع كردم به دویدن. از قضا كلنل «باكستر» فرمانده پایگاه با همسرش از میهمانی شبانه برمیگشتند. آنها با دیدن من شگفت زده شدند.
🌷كلنل ماشین را نگهداشت و مرا صدا زد. نزد او رفتم. او گفت: در این وقت شب برای چه میدوی؟ گفتم: خوابم نمیآمد. خواستم كمی ورزش كنم تا خسته شوم. گویا توضیح من برای كلنل قانع كننده نبود. او اصرار كرد تا واقعیت را برایش بگویم. به او گفتم: مسائلی در اطراف من میگذرد كه گاهی موجب میشود شیطان با وسوسههایش مرا به گناه بكشاند و در دین ما توصیه شده كه در چنین موقعی بدویم و یا دوش آب سرد بگیریم. آن دو با شنیدن حرف من، تا دقایقی میخندیدند، زیرا با ذهنیتی كه نسبت به مسائل جنسی داشتند، نمیتوانستند رفتار مرا درك كنند.
🌹خاطره ای به یاد خلبان شهید عباس بابایی
راوی: آقای امیر اكبر صیاد بورانی
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
هدایت شده از گسترده پُربازده اُفق
📣📣طوطی سانان 📣📣
🤪برای اولین بار کانالی رو دیدیم که توش ویدیو های #جذاب و باحال از #طوطی هاش میزاره 😎
[هرچی ویدیو های باحال از طوطی میدیم تو اینستاگرام بود ولی الان طوطی سانان را در ایتا میبینیم ]😍😱
✅ویدیو های باحال از این دو طوطی ناز که خیلی خوشگل هستن و از تک تک کاراشون فیلم میزارن تو این کانال هست📣🕊
اگه توهم مثل من #مشتاق هستی که هرچه سریع تر این دو طوطی ناز رو ببینی بیا کانال زیر که منبع #کلیپاشون هست 😍😎
https://eitaa.com/joinchat/2456944671C52da400f0a
هدایت شده از سخنان بزرگان
میلاد امام حسن علیه السلام مبارکباد🌹
کریم کاری به جز جود و کرم نداره. آقا امام حسن(ع) کریم اهل بیته روی نام زیبای حسن کلیک کن ببین چی میاد😍👇
🌺
🌺 🌺
🌺 🌺 🌺 🌺
🌺 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🌺 🌼 🌺
🌺 🌺
🌺 🌺
برایخرید چادر مشکیورنگی کلیک کنید👆😍
📚 داستان کوتاه
روزی روزگاری در یک جنگل بزرگ خرگوش کنجکاوی زندگی میکرد، یک روز خرگوش کنجکاو درحال دویدن و بازی کردن بود که به چشمهای سحر آمیز رسید.
خرگوش میخواست از چشمه آب بنوشد که ناگهان زنبوری خود را به خرگوش رساند و به او گفت: از این چشمه آب ننوش، هر که از این آب بنوشد کوچک میشود اما خرگوش به حرف زنبور گوش نکرد و از آب چشمه نوشید، خرگوش به اندازهی یک مورچه کوچک شد.
خرگوش خیلی ناراحت شد و از زنبور پرسید: حالا چکار کنم؟ خواهش میکنم به من کمک کن تا دوباره مثل قبل شوم.
زنبورگفت: من به تو گفتم از این چشمه، آب نخور ولی تو توجه نکردی، خرگوش پرسید: حالا چه کار کنم؟ زنبورگفت: تو باید به کوه جادو بروی تا راز چشمه را کشف کنی، خرگوش و زنبور رفتند و رفتند تا به کوه جادو رسیدند.
خرگوش پرسید: حالا باید چکار کنم؟ زنبور گفت: تو باید جواب معمایی را که روی کوه جادو نوشته شده پیدا کنی، خرگوش شروع به خواندن معما کرد.
معمای اول این بود: آن چیست که گریه میکند اما چشم ندارد؟ خرگوش نشست و فکر کرد ناگهان فریاد زد و گفت: فهمیدم، فهمیدم، آن ابر است.
با گفتن این حرف خرگوش، سنگی که معما روی آن نوشته شده بود کنار رفت و آنها داخل یک راهرو شدند ولی اتنهای راهرو هم بسته بود و معمای دیگری روی دیوار نوشته شده بود.
معما این بود: آن چیست که جان ندارد، ولی دنبال جاندار میگردد؟ خرگوش باز هم فکر کرد و گفت: فهمیدم تفنگ است.
با گفتن جواب معما، سنگ دوم هم کنار رفت و غاری در برابر خرگوش ظاهر شد، زنبور به خرگوش گفت: تو باید به درون غار بروی، خرگوش به درون غار رفت و در آنجا چشمهای دید که شبیه چشمه جادویی بود.
زنبور به خرگوش گفت که تو باید از این آب بنوشی، خرگوش از آب چشمه نوشید و دوباره به شکل عادی خود برگشت و از زنبور تشکر کرد.
زنبور گفت حالا راز چشمه را فهمیدی؟ خرگوش گفت: بله، من باید به تو اعتماد میکردم و چون مرا آگاه کرده بودی نباید از آب چشمه مینوشیدم.
من یاد گرفتم که به نصیحت دلسوزانه بزرگتران توجه کنم و به حرف آنها اعتماد کنم تا دچار مشکلی نشوم. آری راز چشمه اعتماد بود.
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 @Dastan 📚✾•
هدایت شده از تست هوش و ترفند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️میشه تو کانالَم عضو شی بِگی دوستِ خوبِ مَنی؟🙃
]❥[ https://eitaa.com/joinchat/1569783919Ce7fa554973 ]❥[
♥️میشه عضو کانالم شی و بغلم کنی؟🙃
]❥[ https://eitaa.com/joinchat/1569783919Ce7fa554973 ]❥[
♥️میشــــه بیای حمایتم کنی؟🙃☝️🏿
کانال ماه تابان
♥️میشه تو کانالَم عضو شی بِگی دوستِ خوبِ مَنی؟🙃 ]❥[ https://eitaa.com/joinchat/1569783919Ce7fa55497
_
🥀منبع میشه ها و دلتنگی های خواستنی🥺
_