eitaa logo
کانال ماه تابان
1.3هزار دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
1.6هزار ویدیو
11 فایل
انتشار رمان بدون اجازه از نویسنده حق الناس هست ایدی ادمین کانال. پیشنهاد و نظرات خود را بفرستید @Fatemeh6249
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 داستان کوتاه پیرمرد بیمار در انتظار پسر پرستار یک صندلی برایش آورد و سرباز توانست کنار تخت بنشیند. تمام طول شب آن سرباز کنار تخت نشسته بود و در حالیکه نور ملایمی به آنها می تابید، دست پیرمرد را گرفته بود و جملاتی از عشق و استقامت برایش می گفت. پس از مدتی پرستار به او پیشنهاد کرد که کمی استراحت کند ولی او نپذیرفت. آن سرباز هیچ توجهی به رفت و آمد پرستار، صداهای شبانه بیمارستان، آه و ناله بیماران دیگر و صدای مخزن اکسیژن رسانی نداشت و در تمام مدت با آرامش صحبت می کرد و پیرمرد در حال مرگ بدون آنکه چیزی بگوید تنها دست پسرش را در تمام طول شب محکم گرفته بود. در آخر، پیرمرد مرد و سرباز دست بیجان او را رها کرد و رفت تا به پرستار بگوید. منتظر ماند تا او کارهایش را انجام دهد. وقتی پرستار آمد و دید پیرمرد مرده، شروع کرد به سرباز تسلیت و دلداری دادن، ولی سرباز حرف او را قطع کرد و پرسید:«این مرد که بود؟» پرستار با حیرت جواب داد:«پدرتون!» سرباز گفت:«نه اون پدر من نیست، من تا بحال او را ندیده بودم.» پرستار گفت:«پس چرا وقتی من شما را پیش او بردم چیزی نگفتید؟» سرباز گفت:«میدونم اشتباه شده بود ولی اون مرد به پسرش نیاز داشت و پسرش اینجا نبود و وقتی دیدم او آنقدر مریض است که نمی تواند تشخیص دهد من پسرش نیستم و چقدر به وجود من نیاز دارد تصمیم گرفتم بمانم. در هر صورت من امشب آمده بودم اینجا تا آقای ویلیام گری را پیدا کنم. پسر ایشان امروز در جنگ کشته شده و من مامور شدم تا این خبر را به ایشان بدهم. راستی اسم این پیرمرد چه بود؟» پرستار در حالیکه اشک در چشمانش حلقه زده بود، گفت:«آقای ویلیام گری...» دفعه بعد زمانی که کسی به شما نیاز داشت فقط آنجا باشید و بمانید و تنهایش نگذارید. ما انسانهائی نیستیم که در حال عبور از یک تجربه گذرای روحی باشیم بلکه روح هائی هستیم که در حال عبور از یک تجربه گذرای بشری هستیم. •✾📚 @Dastan 📚✾•
هدایت شده از سخنان بزرگان
❌این دختره دیوونه شده😳🤯 میخواد این ایموجی ها رو بخوره😂😱😱 دختره میگه . . . 🤥💦🙊 کلیپش تو چنل پایین سنجاق 🤩👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2183069786C32ebefb365 https://eitaa.com/joinchat/2183069786C32ebefb365
روزی همه مان به هم بی‌حساب خواهیم شد... صبر داشته باش و ببین همان کسی که می‌خواست تو را زمین بزند، زمین خورده همان کسی که می‌خواست حرمتِ تو را بشکند تمامِ غرور و حرمتش شکسته همان کسی که قصدِ آزارِ تو را داشت بی دفاع شده و آزار دیده کائنات، دست بردار نیست انتقامِ ما را، از هم می‌گیرد روزی همه مان به هم بی‌حساب خواهیم شد... •✾📚 @Dastan 📚✾•
؟! 🤔🤔 ؟! آخرین راه لاغری لاغری تضمینی و بدون بازگشت👌 لاغری شده برات یه رویا؟😓 دیگه نگران نباش😍😍 عملهای جراحی خطرناک رو فراموش کنید🚫 رژیم سختوپر عوارض رو فراموش کنید🚫 درمان بلغم و پاکسازی کبد قطعی🚫 میخوای بدونی چه جوری!!! به کانال زیر سر بزنید و نتایج رو خودتون ببینید 👇👇👇👇👇👇 🌻https://eitaa.com/joinchat/3871670382C7532edfe2a ☝☝☝☝☝☝ 💝 هم آقایون هم خانم ها نتیجه گرفتن 💝
هدایت شده از سخنان بزرگان
🔴دختر18ساله ام هرشب ساعت 3 به کجا می رود چند شبی بود که متوجه سرو صداهای عجیبی از اتاق دخترم الھام می شدم اما اهمیت نمیدادم،یک شب ساعت حدودا ۳نصفه شب رفتم اتاق الھام که درکمال تعجب دیدم نیست، برگشتم و با ترس همسرم سکینہ را بیدار کردم و با عجله به اتاق دخترمون رفتیم اما درکمال ناباوری دیدم الھام خوابیده،بدجور فکرم مشغول شده بود و بقیه فکر میکردن خیالاتی شدم،،3شب بعد دوباره همون صداها به گوشم رسید و این بار بیشتر دقت کردم،دوباره به اتاق الھام رفتم و دیدم دخترم نیست،‌با ترس و عجله برگشتم اما به محض برگشتن با صحنه ای رو به رو شدم که تمام وجودم یخ زد، درکمال تعجب دیدم دخترم👇👇👇 ☑️ادامه داستان 👈کلیک کنییییییید👉 ☑️ادامه داستان 👈کلیک کنییییییید👉
!! 🌷در دوران تحصیل در آمریكا، روزی در بولتن خبری پایگاه «ریس» كه هر هفته منتشر می‌شد، مطلبی نوشته شده بود كه توجه همه را به خود جلب كرد. مطلب این بود: دانشجو بابایی ساعت ۲ بعد از نیمه شب می‌دود تا شیطان را از خودش دور كند. من و بابایی هم اتاق بودیم. ماجرای خبر بولتن را از او پرسیدم. او گفت: چند شب پیش بی‌خوابی به سرم زده بود. رفتم میدان چمن پایگاه و شروع كردم به دویدن. از قضا كلنل «باكستر» فرمانده پایگاه با همسرش از میهمانی شبانه برمی‌گشتند. آن‌ها با دیدن من شگفت زده شدند. 🌷كلنل ماشین را نگهداشت و مرا صدا زد. نزد او رفتم. او گفت: در این وقت شب برای چه می‌دوی؟ گفتم: خوابم نمی‌آمد. خواستم كمی ورزش كنم تا خسته شوم. گویا توضیح من برای كلنل قانع كننده نبود. او اصرار كرد تا واقعیت را برایش بگویم. به او گفتم: مسائلی در اطراف من می‌گذرد كه گاهی موجب می‌شود شیطان با وسوسه‌هایش مرا به گناه بكشاند و در دین ما توصیه شده كه در چنین موقعی بدویم و یا دوش آب سرد بگیریم. آن دو با شنیدن حرف من، تا دقایقی می‌خندیدند، زیرا با ذهنیتی كه نسبت به مسائل جنسی داشتند، نمی‌توانستند رفتار مرا درك كنند. 🌹خاطره ای به یاد خلبان شهید عباس بابایی راوی: آقای امیر اكبر صیاد بورانی •✾📚 @Dastan 📚✾•
📣📣طوطی سانان 📣📣 🤪برای اولین بار کانالی رو دیدیم که توش ویدیو های و باحال از هاش میزاره 😎 [هرچی ویدیو های باحال از طوطی میدیم تو اینستاگرام بود ولی الان طوطی سانان را در ایتا میبینیم ]😍😱 ✅ویدیو های باحال از این دو طوطی ناز که خیلی خوشگل هستن و از تک تک کاراشون فیلم میزارن تو این کانال هست📣🕊 اگه توهم مثل من هستی که هرچه سریع تر این دو طوطی ناز رو ببینی بیا کانال زیر که منبع هست 😍😎 https://eitaa.com/joinchat/2456944671C52da400f0a
هدایت شده از سخنان بزرگان
میلاد امام حسن علیه السلام مبارکباد🌹 کریم کاری به جز جود و کرم نداره. آقا امام حسن(ع) کریم اهل بیته روی نام زیبای حسن کلیک کن ببین چی میاد😍👇 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🌺 🌼 🌺 🌺 🌺 🌺 🌺 برای‌خرید چادر مشکی‌ورنگی کلیک کنید👆😍
📚 داستان کوتاه روزی روزگاری در یک جنگل بزرگ خرگوش کنجکاوی زندگی می‌کرد، یک روز خرگوش کنجکاو درحال دویدن و بازی کردن بود که به چشمه‌ای سحر آمیز رسید. خرگوش می‌خواست از چشمه آب بنوشد که ناگهان زنبوری خود را به خرگوش رساند و به او گفت: از این چشمه آب ننوش، هر که از این آب بنوشد کوچک می‌شود اما خرگوش به حرف زنبور گوش نکرد و از آب چشمه نوشید، خرگوش به اندازه‌ی یک مورچه کوچک شد. خرگوش خیلی ناراحت شد و از زنبور پرسید: حالا چکار کنم؟ خواهش می‌کنم به من کمک کن تا دوباره مثل قبل شوم. زنبورگفت: من به تو گفتم از این چشمه، آب نخور ولی تو توجه نکردی، خرگوش پرسید: حالا چه کار کنم؟ زنبورگفت: تو باید به کوه جادو بروی تا راز چشمه را کشف کنی، خرگوش و زنبور رفتند و رفتند تا به کوه جادو رسیدند. خرگوش پرسید: حالا باید چکار کنم؟ زنبور گفت: تو باید جواب معمایی را که روی کوه جادو نوشته شده پیدا کنی، خرگوش شروع به خواندن معما کرد. معمای اول این بود: آن چیست که گریه می‌کند اما چشم ندارد؟ خرگوش نشست و فکر کرد ناگهان فریاد زد و گفت: فهمیدم، فهمیدم، آن ابر است. با گفتن این حرف خرگوش، سنگی که معما روی آن نوشته شده بود کنار رفت و آن‌ها داخل یک راهرو شدند ولی اتن‌های راهرو هم بسته بود و معمای دیگری روی دیوار نوشته شده بود. معما این بود: آن چیست که جان ندارد، ولی دنبال جاندار می‌گردد؟ خرگوش باز هم فکر کرد و گفت: فهمیدم تفنگ است. با گفتن جواب معما، سنگ دوم هم کنار رفت و غاری در برابر خرگوش ظاهر شد، زنبور به خرگوش گفت: تو باید به درون غار بروی، خرگوش به درون غار رفت و در آنجا چشمه‌ای دید که شبیه چشمه جادویی بود. زنبور به خرگوش گفت که تو باید از این آب بنوشی، خرگوش از آب چشمه نوشید و دوباره به شکل عادی خود برگشت و از زنبور تشکر کرد. زنبور گفت حالا راز چشمه را فهمیدی؟ خرگوش گفت: بله، من باید به تو اعتماد می‌کردم و چون مرا آگاه کرده بودی نباید از آب چشمه می‌نوشیدم. من یاد گرفتم که به نصیحت دلسوزانه بزرگتران توجه کنم و به حرف آن‌ها اعتماد کنم تا دچار مشکلی نشوم. آری راز چشمه اعتماد بود. •✾📚 @Dastan 📚✾•
هدایت شده از تست هوش و ترفند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️میشه تو کانالَم عضو شی بِگی دوستِ خوبِ مَنی؟🙃 ]❥[ https://eitaa.com/joinchat/1569783919Ce7fa554973 ]❥[ ♥️میشه عضو کانالم شی و بغلم کنی؟🙃 ]❥[ https://eitaa.com/joinchat/1569783919Ce7fa554973 ]❥[ ♥️میشــــه بیای حمایتم کنی؟🙃☝️🏿
روزی مرد کوری روی پله های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود؛ روی تابلو خوانده می شد:«من کور هستم، لطفا کمک کنید.» روزنامه نگارخلاقی از کنار او می گذشت، نگاهی به او انداخت فقط چند سکه در داخل کلاه بود.او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت آن رو برگرداند و اعلان دیگری را روی آن نوشت و تابلو را کنار پای او انداخت و آن جا را ترک کرد. عصر آن روز روزنامه نگار به آن محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است.مرد کور از صدای قدم های او خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که آن تابلو را نوشته، بگوید بر روی آن چه نوشته است؟ روزنامه نگار جواب داد: چیز خاص و مهمی نبود،من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد... مرد کور هیچ وقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده میشد: امروز بهار است ولی من نمیتوانم آن را ببینم!! نتیجه: وقتی کارتان را نمی توانید پیش ببرید، استراتژی خود را تغییر بدهید خواهید دید بهترین ها ممکن خواهد شد. •✾📚 @Dastan 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🎊💚🎊🌸 🌸🎊ولادت باسعادت 💚🎊دومین‌شمس‌امامت‌ و ولایت 🌸🎊کریم اهل بیت 💚🎊امام حسن مجتبی علیه‌السلام را 🌸🎊به پیشگاه 💚🎊حضرت ولی امر عجل‌الله‌فرجه 🌸🎊وهمه شیعیانشان 💚🎊تبریک عرض می‌نمایم 🌸🎊💚🎊🌸
هدایت شده از سفارشات گسترده نور ✨
دوست داشتم باشم و در بیارم😔 کسی نبود کمکم کنه 😢تا اینکه وارد این کانال شدم😊 الان وضع زندگیم خوب شده🤩🤲 http://eitaa.com/joinchat/2266497068Cf2f3abbce8 http://eitaa.com/joinchat/2266497068Cf2f3abbce8 🛍💰 درآامدزایی ماهی تومان💸 مخصوص خانم های خانه🙃 آموزش ببین بساز و بفروش🤑👌
هدایت شده از سخنان بزرگان
🔴 درست‌کن😍👏 🚑👩‍⚕داروهای پیشنهادی برای بهبود و کنترل 👈یبوست,اسهال ,سوزش‌ادرار, , دل‌پیچه ,میگرن ,معده‌درد , فشارخون چربی‌خون و..👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3209560124Ca3e90fe744 https://eitaa.com/joinchat/3209560124Ca3e90fe744 🚨برای مواقع که به‌پزشک یانمیتونی دارومصرف‌کنی بدردت میخوره😁🚑✌️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نوری ز حریم مرتضی آمده است✨ با حلم و وقار مصطفی آمده است✨ فرمان اجابت دعا در این ماه✨ از یمن قدوم مجتبی آمده است✨ 🌸🎊🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 😊 ان شاالله بهترین ها👌 نصیبتون بشه عشق،موفقیت💞🌸 سلامتی،برکت و زندگی آروم توشه امروز و هر روز تون باشه عزیزان 🌸🍃 🌸🎊🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹۱۵رمضان ♥️یک روز بینظیر 🌹یک دعای ناب ♥️یک آرزوی قشنگ 🌹یک زندگی شاد ♥️یک حس خوشبختی ناب 🌹کنار عزیزانتان ♥️آرزوی قلبی من برای شماست
هدایت شده از سابقه گسترده تاج👑
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. معدن کلیپای کارتونی😍📥 معدن کلیپای کارتونی😍📥 معدن کلیپای کارتونی😍📥 👇🌈⭐️ https://eitaa.com/joinchat/3438936120C563d1c78ac https://eitaa.com/joinchat/3438936120C563d1c78ac
هدایت شده از سخنان بزرگان
❤️⁩هر مادری اومد اینجا دیگه نه بچشو زد ؛ نه زد سرش‼️ روزی فقط 10 دقیقه بیا اینجاااا 👇❤️ https://eitaa.com/joinchat/3438936120C563d1c78ac https://eitaa.com/joinchat/3438936120C563d1c78ac همه بهم میگن چی کار کردی که بچه ت اینقدر ازت حرفشنوی داره؟؟؟ مطالب این کانال معجزه‌س😍👆
.... !! 🌷روزی یوسف‌رضا برایم تعریف کرد: می‌‌خواستم چای درست کنم و منتظر به جوش آمدن آب بودم، ناگهان متوجه شدم یکی از سربازهای عراقی که به تازگی اسیرش کرده بودم، به‌شدت می‌‌لرزد، گفتم: «چه شده؟ چرا تا این حد ترسیده‌ای؟!» 🌷....نگاهی به کتری درون دستم انداخت و با هر زبانی بود به من فهماند که: «بعثی‌ها برای شکنجه اسرای ایرانی، آب‌جوش بر سر آنها می‌‌ریزند، گمان کردم که شما هم همین قصد را دارید.» 🌹خاطره ای به یاد شهید معزز یوسف‌رضا یزدان‌نجات، شهادت ۱۳۶۷ شلمچه راوی: رزمنده دلاور مرتضی یزدان‌نجات •✾📚 @Dastan 📚✾•
✍در من لایحضره الفقیه آمده است: جابر جُعفی گوید، امام باقر (ع) فرمودند: خداوند متعال جهاد را هم بر مرد و هم بر زن واجب نمود. اما جهاد مرد بذل مال و جان تا حد کشته شدن در راه خداست، ولی جهاد زن شکیبایی در برابر ناملایماتی است که از همسر خویش می‌کشد و بردباری بر شوهر جهاد اوست و توجه کامل به انحصارطلبی شوهر از او! 📌مثال، زنی که در مسیر معرفت حق تعالی پیش می‌رود و شوهرش او را آزار می‌دهد، این آزار شوهر که از او نوعی انحصارطلبی می‌کند و نمی‌خواهد همسرش وقت خود را در عبادت خداوند زیاد صرف کند، نوعی میدان جهاد برای زن است که اگر زن در این امر شکیبایی در برابر آزارهای شوهرش با اطاعت خویش از شوهر بنماید بسان مجاهدی است که در حال فتح در میدان جنگ است. •✾📚 @Dastan 📚✾•
《حـــاجــی بــرگـــاااااام🍃 🙀》 {تگزاس ۳}گذاشت تو کانال😻👇 ‌ •••>⭕ https://eitaa.com/joinchat/976158851Ce46f27c829[⛔] دانلود کاملااا رایـگـان [⛔]
هدایت شده از سخنان بزرگان
⛔️فوری 📊 فیلم گشت ارشاد 3 بزاریم؟ 👇 بله 👍👍👍👍👍25893 خیر👎👎2030