eitaa logo
💖 همسرانه حوایِ آدم 💖
2.4هزار دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
2.1هزار ویدیو
58 فایل
اُدع إلى سبیلِ ربکَ بالحکمةِ والمَوعظةِ الحسنه(نحل.125) ❤️شعار ما: خانواده امن و آرام. مهارت همسرداری تحت اشراف مشاور ازدواج و خانواده: #مهدی_مهدوی نوبت‎دهی مشاوره: (صبورباشید) @Admin_hava گروه تبلیغ: https://eitaa.com/joinchat/2501836925C9798fab0cf
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 💠 چشمتان را ببندید و تصور کنید که فرزند دلبندتان چاقوی تیزی در دست دارد و هنگام دویدن زمین می‌خورد و چاقو وارد چشم یا دهان او می‌شود... 💠 اگر حادثه تلخی را با توجه و تمرکز، تصور کنید حال شما را خراب می‌کند و اگر ادامه دهید حتی ممکن است فشارتان بیفتد. 💠 افکار و ذهنیات ما رابطه مستقیم در خوشی یا ناخوشی حال ما دارد. 💠 اگر به بدی‌های همسرتان در ذهن خود متمرکز شوید و یا به خوبیهای او فکر کنید حالتان را بد یا خوب می‌کند. 💠 مثبت اندیش بوده و به یکدیگر حُسن ظن داشته باشید تا کینه‌ها و کدورت‌ها در قلبتان رنگ ببازند و با حال خوب در کنار همسر و فرزندانتان از زندگی لذت ببرید. 💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕 ❤️ @havayeadam 💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 یک معادله ساده ولی حیاتی در زندگی بهترین فرصت برای انجام این معادله است 💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕 ❤️ @havayeadam 💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💖 همسرانه حوایِ آدم 💖
🍁 🔴 رمان ســارا پارت هفتم شک نداشتم قطعاً جاری عمه است. مامان گفت : _ والا من هنوز نظر سارا نپر
🍁 🔴 رمان ســارا پارت هشتم بابا امروز زودتر اومده بود خونه تا لیست خرید مامان رو تهیه کنه و البته یکم تو کاره خونه کمکمون کنه.. دو روز مونده تا جمعه. تقسیم کار کردیم، هرکی مشغول کاری شد. بعد از سه چهار ساعت کار، خسته و گرسنه، شام خوردیم. و منم رفتم تو اتاقم که بخوابم. دراز کشیدم رو تختم، باخودم فکر میکردم... _یعنی چه شکلیه؟ یعنی اگه منو ببینه خوشش میاد؟ وای اگه نشه چی؟! نمیدونم چرا اینقد امید دارم که میشه... اگه نپسندید، قرص میخورم، مسموم شم، تا ببینم اگه به گوشش برسه چیکار میکنه! اگه نگرانم بشه خب یعنی دوسم داره دیگ... کلا قبل از این قضیه همیشه دوست داشتم یه بار خودکشی کنم، ببینم اطرافیانم چقد نگرانم میشن... خیلی خسته بودم، زودتر از چیزی که فکرش رو میکردم خوابم برد. با تابش مستقیم نور به اتاقم و احساس سوزش صورتم بلند شدم. یه جوری آفتاب تند و تیز می‌تابید که انگار از آدم طلب داره!! ساعت ۸ صبح بود. از اتاق رفتم بیرون دیدم مامان داره املت درست می کنه. رفتم تو آشپزخونه، نشستم پشت میز. سلام دادم، بابا هم بعد از من اومد. سر میز نشسته بودیم مشغول خوردن صبحانه که مامان گفت: _ زودتر صبحانه ات رو بخور بریم بیرون یه لباس مناسب بخریم بعد از خوردن صبحانه با مامان رفتیم بیرون. یه پاساژ بزرگ نزدیک خونمون بود. با وسواس چند دست لباس پرو کردم. بالاخره یه لباس بلند تا نوک پا پیدا کردم، خیلی خوشگل بود تو تنم. بیشتر از رنگش خوشم اومد؛ گلبهی با نگین کار شده روی آستینش. خیلی شیک بود. وقتی از اتاق پرو مامان رو صدا زدم که بیاد نظر بده گفت: _ مگه بله برونته؟! این خیلی مجلسیه، یه ساده تر بردار اما من خیلی چشمم گرفته بودش، گفتم : _هرچی میخوای خودت بردار، اما من اینو حتما برمیدارم _ باشه صبر کن ببینم چی پیدا می کنم پاساژ بزرگی بود مطمئن بودم قطعا یه چیزه مناسب پیدا میکنه... ادامه دارد... رمان اختصاصی کانال حوای آدم کپی فقط با لینک (فوروارد) 💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕 ❤️ @havayeadam 💚
💖 همسرانه حوایِ آدم 💖
🍁 🔴 رمان ســارا پارت هشتم بابا امروز زودتر اومده بود خونه تا لیست خرید مامان رو تهیه کنه و البته
🍁 🔴 رمان ســارا پارت نهم آدم ولخرجی نبودم که بخوام هر ماه لباسهای آنچنانی بخرم، همون سالی یکبار خرید عید رو داریم! تا چی پیش بیاد مثله الان که غیر از عید بخوایم چند دست لباس دیگه هم بخریم. کلا از ولخرجی خوشمون نمیاد. تو آینه اتاق پرو داشتم قربون صدقه خودم میرفتم که مامان با دو تا لباس رو دستش اومد سمتم. هردو خیلی ناز بودن در عین سادگی . هر دو تا نوک پا یکی بادمجونی یکی آبی کمرنگ. تزیین خاصی نداشتن، آبی کمرنگه پشت کمرش یه پاپیون داشت، بادمجونی، ساده تر بود فقط یک کمربند پارچه ای داشت. مامان که دید از هردوشون خوشم اومده، گفت: _خیلی خب نمیخواد زیاد فکر کنی، هرسه تاشونو بردار، اما دیگه امسال از مانتو عید خبری نیست. انقدر خوشگل بودن که فوری معامله را قبول کردم. از مغازه بیرون اومدیم، تو راه بودیم که گوشی مامان زنگ خورد. بابا بود. گفت: _ جمیل زنگ زده گفته ما جمعه برای شام میمونیم خونتون _ جاری شون هم میمونه؟! _ نه! گفت اونا ساعت چهار و نیم، پنج میان ما باهاشون می آیم اونا میرن و ما میمونیم! _ما هم داریم میاییم... یه لحظه فکر کردم خواستگارا می خوان شام بمونن! تو دلم گفتم چقد پرروان! بالاخره روزه موعود رسید، بعد از یه دوش مختصر، موهامو خشک کردم و یه آرایش ملایم کردم. ساعت 4 بود. همینجوری روی تخت نشسته بودم و منتظر بودم ک... ادامه دارد... رمان اختصاصی کانال حوای آدم کپی فقط با لینک (فوروارد) 💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕 ❤️ @havayeadam 💚
🖼 عشق را در دل زنده کنیم 💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕 ❤️ @havayeadam 💚
10 - TopSeda.ir.mp3
3.74M
🎧 تندخوانی جزء دهم استاد معتز آقایی 💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕 ❤️ @havayeadam 💚
33.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💜 ♻️استدلال بر حجاب و آثار مخرب بی حجابی در جامعه 👈🏻 این خوشتیپی نیست، این !! 💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕 ❤️ @havayeadam 💚
🔵بدگویی از همسر جلوی فرزندان مطلقا ممنوع ✍️ این مساله به چند دلیل حائز اهمیت است: 1. جایگاه پدر یا مادر در ذهن بچه تنزل پیدا میکند و آن احترامی که هر فرزندی باید به پدر و مادرش بگذارد از بین میرود. 2. آن فرزند از یک رابطه صمیمانه و دوستانه با پدر یا مادرش محروم میشود و امنیت عاطفی اش به خطر می افتد. 3. از کودکی درگیر مسائل و مشکلاتی میشود که مناسب سن او نیست و از او کودکی غمگین میسازد. 💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕 ❤️ @havayeadam 💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖼 شب‌ها اتصال قوی‌تره 💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕 ❤️ @havayeadam 💚
11 - TopSeda.ir.mp3
4.15M
🎧 تندخوانی جزء یازدهم استاد معتز آقایی 💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕 ❤️ @havayeadam 💚