Tahdir-joze12.mp3
4.01M
تند خوانی (تحدیر) #قرآن_کریم
جزء دوازدهم
استاد معتز آقایی
#رمضان
#قرآن
💞 به ڪآناڷ همسرداری حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
#همسرانه
"تو" مال "منی
ضربان قلبم با "تو" بالا میرود
"من" از همه دست کشیدم.
که "تو" باشی همه ام
"من" به ارتفاع ابدیت دوستت دارم
#عشقم 🌹😘
#تاابدباهاتم
#تاابدباهمیم
💞 به ڪآناڷ همسرداری حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
#سبک_زندگی_علوی
🔸 شیعیان واقعی همیشه منتظرند...
📌 ابن وهب می گوید :
در خدمت امام صادق (ع) بودم که پیرمردی وارد مجلس شد و به دستور امام ، نزدیک آن حضرت رفت و تا به امام رسید ، اشک از چشمانش جاری شد.
امام صادق (ع) 🌺
با مهربانی از او پرسید :
چرا گریه می کنید...؟؟؟
پیرمرد گفت : من سالهاست آرزومندم (منتظرم) که شما قیام کنید و شیعیان را از دست دشمنان نجات دهید.
همیشه با خودم می گویم اگر امسال نشد.حتما سال دیگر قیام می کنید.
و هم چنان منتظر قیام شما هستم.
امام صادق (ع) فرمود :🌺
ای پیر مرد ! اگر عمر شما طولانی شود و ما قیام کنیم ، با ما خواهی بود و اگر زودتر ، از دنیا بروی ، در روز قیامت با اهل بیت رسول الله (ص) خواهی بود.
پیرمرد از این بشارت امام ، خیلی خوشحال شد.
(میکال المکارم ، ج2 ، صفحه 214)
💞 به ڪآناڷ همسرداری حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
#قمر_در_عقرب اردیبهشت
چهارشنبه 17 اردیبهشت ساعت 11:36
الی
پنح شنبه 19 اردیبهشت ساعت 11:46
💞 به ڪآناڷ همسرداری حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
💖 همسرانه حوایِ آدم 💖
#پارت_دهم از #رمان_جان_من #عاشقانه و #مذهبی با نگرانی پدر را صدا زد: «عبدالرحمن! دیر شد! پس چرا حاج
#پارت_یازدهم از #رمان_جان_من
#عاشقانه و #مذهبی
چادر قهوه ای رنگ مادر را از روی چوب لباسی برداشتم و به دستش دادم و خودم به اتاق رفتم. از قبل دو چادر برای خانه مادر بزرگ آماده کرده بودم که هنوز روی تختم، انتظار انتخاب سخت گیرانه ام را میکشیدند. یکی زیباتر با زمینه زرشکی و گلهای ریز مشکی و دیگری به رنگ نوک مدادی با رگه های ظریف سفید که به نظرم سنگین تر می آمد. برای آخرین بار هر دو را با نگاهم بررسی کردم. میدانستم اگر چادر زرشکی را سر کنم، طنازی بیشتری دارد.
و یک لحظه در نظر گرفتن رضایت خدا کافی بود تا چادر سنگینتر را انتخاب کنم. چادری که زیبایی کمتری به صورتم میداد و برای ظاهر شدن در برابر دیدگان یک مرد جوان مناسبتر بود. صلابت این انتخاب و آرامش عجیبی که به دنبال آن در قلبم جاری شد، آنچنان عمیق و نورانی بود که احساس کردم در برابر نگاه پُر مِهر پروردگارم قرار گرفته ام و با همین حس بهشتی قدم به اتاق نشیمن گذاشتم و با لحنی لبریز حیا سلام کردم.
به احترام من تمام قد بلند شد و پاسخ سلامم را با متانتی مردانه داد. با آمدن آقای عادلی، مسئولیت پذیرایی به عبدالله سپرده شده بود و من روی مبلی، کنار عطیه نشستم. مادر با خوشرویی رو به میهمان تازه کرد و گفت: «حتماً سال پیش عید قربون پیش مادر و پدر خودتون بودید! خُب امسال هم ما رو قابل بدونید! شما هم مثل پسرم میمونی! »
بی آنکه بخواهم نگاهم به صورتش افتاد و دیدم غرق احساس غریبی سر به زیر انداخت و با لبخندی که بر چهره اش نقش بسته بود، پاسخ مادر را داد: «شما خیلی لطف دارید! » سپس سرش را بالا آورد و با شیرین زبانی ادامه داد: «قبل از اینکه بیام اینجا، خیلی از مهمون نوازی مردم بندرعباس شنیده بودم، ولی حقیقتاً مهمون نوازی شما مثال زدنیه! »
پدر هم که کمتر در این گونه روابط احساسیِ پُر تعارف وارد میشد، با این حرف او سر ذوق آمد و گفت: «خوبی از خودته! » و در برابر سکوت محجوبانه آقای عادلی پرسید: «آقا مجید! پدرت چی کاره اس؟ »
از سؤال بی مقدمه پدر کمی جا خورد و سکوت معنادارش، نگاه ملامت بار مادر را برای پدر خرید. شاید دوست نداشت از زندگی خصوصی اش صحبت کند، شاید شغل پدرش به گونه ای بود که نمیخواست بازگو کند، شاید از کنجکاوی دیگران در مورد خانواده اش ناراحت میشد که بلاخره پاسخ پدر را با صدایی گرفته و غمگین داد: «پدرم فوت کردن. »
پدر سرش را سنگین به زیر انداخت و به گفتن «خدا بیامرزدش! » اکتفا کرد
که محمد برای تغییر فضا، با شیطنت صدایش کرد: «مجید جان! این مامان ما نمیذاره از کنارش تکون بخوریم! مادرت خوب صبری داره که اجازه میده انقدر ازش دور باشی! »
در جواب محمد، جز لبخندی کمرنگ واکنشی نشان نداد که مادر در تأیید حرف محمد خندید و گفت: «راست میگه، من اصلاً طاقت دوری
بچههام رو ندارم! » و باز میهمان نوازیِ پر مهرش گل کرد: «پسرم! چرا خونوادت رو دعوت نمیکنی بیان اینجا؟ الآن هوای بندر خیلی عالیه! اصلاً شماره مادرت رو بده، من خودم دعوتشون کنم. »
چشمانش در دریای غم غلطید و باز نمیخواست به روی خودش بیاورد که نگاهش به زمین فرو رفت و با لبخندی ساختگی پاسخ
مهربانی مادر را داد: «خیلی ممنونم حاج خانم! » ولی مادر دست بردار نبود که با لحنی لبریز محبت اصرار کرد: «چرا تعارف میکنی؟ من خودم با مادرت صحبت میکنم، راضیاش میکنم یه چند روزی بیان پیش ما! »
که در برابر اینهمه مهربانی مادر، لبخند روی صورتش خشک شد و با صدایی که انگار از پس سالها بغض میگذشت، پاسخ داد : «حاج خانم! پدر و مادر من هر دوشون فوت کردن. تو بمبارون سال 65 تهران... »
پاسخش به قدری غیر منتظره بود که حتی این بار کسی نتوانست یک خدا بیامرز بگوید. برای لحظاتی احساس کردم حتی صدای نفس
کسی هم شنیده نمیشود و دل او در میدان سکوت پدید آمده، یکه تازی میکرد و انگار میخواست بغض اینهمه سال تنهایی را بازگو کند که با صدایی شکسته ادامه داد: «اون موقع من یه ساله بودم و چیزی ازشون یادم نیس. فقط عکسشون رو دیدم. خواهر و برادری هم ندارم. بعد از اون قضیه هم دیگه پیش مادربزرگم بودم. »
با آوردن نام مادربزرگش، لبخندی روی صورتش نشست و با حس خوبی توصیفش کرد: «خدا رحمتش کنه! عزیز خیلی مهربون بود!... از چند سال پیش هم که فوت کرد، یه جایی رو تو تهران اجاره کرده بودم و تنها زندگی میکردم. »
ادامه دارد..
💞 به ڪآناڷ همسرداری حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
6.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥|مکاشفه عجیب هنگام دفن یک جوان
#احترام_به_والدین
#سبک_زندگی_اسلامی
💞 به ڪآناڷ همسرداری حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
#زلال_احکام
#احکام
ترش کردن و وارد شدن موادی از معده به دهان در حال روزه👆
💞 به ڪآناڷ همسرداری حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
#همسرداری
📌 رفتار شما در مقابل بی محلی همسرتان
.
👈 اگر بعد از ازدواج رفتار مرد تغییر کرد و خصوصیات قبل را نداشت، راه حل این است که رفتار فعلیتان را با رفتار زمان آشنایی و خواستگاری مقایسه کنید؛ .
به احتمال زیاد متوجه میشوید که رفتار خودتان نیز خیلی تغییر کرده است. .
در زندگی مشترک هر تغییر رفتاری که از شوهرتان سر میزند، بازخوردی از تغییر رفتار خود شما میتواند باشد.
.
اگر رفتار شوهرتان با شما بیعاطفه و یا معمولی است، این احتمال را بدهید که خود شما نیز با او اینگونه رفتار کردهاید.
اگر شوهرتان با شما صمیمی و مهربان است به این علت است که شما هم رفتار خوبی با او داشتهاید. .
بنابراین باید در هر شرایطی رفتارتان با شوهرتان رفتار خوبی باشد؛ در هنگام تغییر رفتار همسر که به علت تغییر رفتار خودتان بوده است، مهر و محبت خود را به همسرتان افزایش دهید.
💞 به ڪآناڷ همسرداری حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
#همسـردارے
#عذرخواهی همسرتون رو قبول کنید❗️
سختگیری زیاد در پذیرفتن عذرخواهی از جانب همسر، می تواند موجب شود که او کمتر برای عذرخواهی پا پیش بگذارد عذر او را بپذیرید و واقعاً او را ببخشید.
💞 به ڪآناڷ همسرداری حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
#ورد_سحری
دلم میخواهد
آرام صدایت ڪنم
اَللهُم شٰاهِدَ ڪُلِّ نَجْویٰ
و بگویم تو خود آرامشی
و من خودِ خود بیقرار
خدایـا !
خرابت میشوم
مرا هرگونه که میخواهی بساز ...
#زمان_عاشقی_با_معبود
#التماس_دعا
💞 به ڪآناڷ همسرداری حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚