💖 همسرانه حوایِ آدم 💖
#پارت_صد_و_چهاردهم از #رمان_جان_من #عاشقانه و #مذهبی و تازه در آن لحظه بود که به صورتش نگاه کردم و
❤️
🌸🍃❤️ فصل سوم ❤️🍃🌸
#پارت_صد_و_پانزدهم
از #رمان_جان_من
#عاشقانه و #مذهبی
پاکت خریدهایم را از دست فروشنده گرفتم، با تشکر کوتاهی از مغازه خارج شدم و به سمت خانه به راه افتادم. هوای عصرگاهی اول آبان ماه سال 1392 در
بستر گرم بندرعباس، آنقدر دلپذیر و بهاری بود که خاطرات روزهای سوزان تابستان را از یاد نخلها برده و به شهر طراوتی تازه ببخشد، هر چند هنوز خیلی مانده بود تا دنیا بار دیگر پیش چشمانم رنگ روزهای گذشته را بگیرد که هنوز از رفتن مادرم بیش از دو ماه نگذشته و داغ مصیبتش در دلم کهنه نشده بود، به خصوص این روزها که حال خوشی هم نداشتم.
سر درد و کمر درد لحظه ای رهایم نمیکرد و از انجام هر کار ساده ای خیلی زود خسته میشدم که انگار زخم رنجهای این مدت نه فقط روحم که حتی جسمم را هم آزرده بود. در خیابان، پرچمهای تبریک عید غدیر افراشته شده و در یک کوچه هم شربت و شیرینی میدادند. از کنار شادی شیعیان ساکن این محله با بی تفاوتی عبور کردم و به سرِ کوچه رسیدم که دیدم کنار تویوتای قدیمی پدر، یک اتومبیل شاسی بلند مشکی پارک شده و خود پدر هم کنارش ایستاده است.
مقابلش رسیدم و سلام کردم که لبخندی پُر غرور نشانم داد و پیش از آنکه چیزی بپرسم، مشتلق داد:
«این نتیجه همون معامله ای هستش که مادرت اونقدر به خاطرش جوش میزد! تازه این اولشه! » منظورش را به درستی نفهمیدم که در مقابل نگاه پرسشگرم، با خوشحالی ادامه داد: «علاوه بر سهامی که تو اون برج تجاری دوحه دارم، این ماشینم امروز گرفتم. » در برابر این همه سرمستی و ذوقزدگی بیحد و حسابش، به گفتن «مبارک باشه! » اکتفا کردم و داخل حیاط شدم.
خوب به یادم مانده بود که مادر چقدر بابت این تجارت مشکوک پدر نگران بود و اگر امروز هم زنده بود و این بذل و بخششهای بی حساب و کتاب شرکای
تازه وارد پدر را میدید، چه آشوبی در دل پاک و مهربانش به پا میشد که در عوض سود صاف و ساده ای که پدر هر سال از فروش محصول خرمای نخلستانهایش به دست می آورد، امسال چشم به تحفه های پُر زرق و برقی دوخته بود که این مشتری غریبه گاه و بیگاه برایش میفرستاد.
وارد ساختمان که شدم، دیدم عبدالله به دیوار راهرو تکیه زده و ساکت در خودش فرو رفته است. چشمش که به من افتاد، نفس بلندی کشید و پرسید: «عروسکِ تازه بابا رو دیدی؟ » و چون تأییدم را دید، با پوزخندی ادامه داد: «اونهمه بارِ خرما رو بردن و دل بابا رو به یه ماشین خارجی و یه وعده سرمایه گذاری تو دوحه خوش کردن! تازه همین ماشین هم هیچ سند و مدرکی نداره که به اسم بابا زده باشن، فقط دادن دستش که سرش گرم باشه! » از روی تأسف سری جنباندم و با حالتی افسرده زمزمه کردم: «اگه الان مامان بود، چقدر غصه میخورد! » سپس به چشمانش خیره شدم و پرسیدم: «نمیخوای یه کاری بکنی؟ نکنه همینجوری همه سرمایهاش رو از دست بده! »
و او بیدرنگ جواب داد: «چی کار کنم؟ دیشب با محمد حرف میزدم، میگفت به من چه! من دارم حقوقم رو از بابا میگیرم و برام مهم نیس چی کار میکنه! میگفت ابراهیم که اینهمه با بابا کَل کَل میکنه، چه سودی داره که من بکنم! » دلشوره ای از جنس همان دلشوره های مادر به جانم افتاد و اصرار کردم: «خُب بلاخره باید یه کاری کرد! به محمد میگفتی اگه بابا ضرر کنه و سرمایه اش رو از دست بده، دیگه نمیتونه به تو هم حقوق بده! » حرفم را با تکان سر تأیید کرد و گفت: «همین حرفو به محمد زدم، ولی گفت به من ربطی نداره! تا هر وقت حقوق گرفتم کار میکنم، هر وقت هم کفگیر بابا خورد به ته دیگ، میرم سراغ یه کار دیگه! »
سپس به چشمانم دقیق شد و با حالتی منطقی ادامه داد: «الهه! تو خودتم میدونی هیچ کس حریف بابا نمیشه! تازه هر چی بگیم بدتر لج میکنه! » و این همان حقیقتی بود که همه در مورد پدر میدانستیم و شاید به همین خاطر بود که هیچ کس انگیزه ای برای مقابله با خودسری هایش نداشت. از عبدالله خداحافظی کردم و به طبقه بالا رفتم و طی کردن همین چند پله کافی بود تا سر دردم بیشتر شده و نفسهایم به شماره بیفتد.
پاکت را کنار اتاق گذاشتم و خسته روی کاناپه دراز کشیدم که انگار پیمودن همین مسیر کوتاه تا سوپر مارکت سرِ خیابان، تمام توانم را ربوده بود. برای دقایقی
روی کاناپه افتاده و نفس نفس میزدم تا قدری سر دردم قرار گرفت و توانستم از جا برخیزم.
ادامه دارد...
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
*#عاشقانه_همسر_شهید💚
#مدافع_عشق🌹
اولین غذایی که بعداز عروسیمان درست کردم استانبولے بود👌🌹
از مادرم تلفنی پرسیدم!
شد سوپ..🍲😢😅
آبش زیاد شده بود ...
منوچهر میخورد و به به و چه چه میکرد...☺️❤️
روز دوم گوشت قلقلی درست کردم!
شده بود عین قلوه سنگ...😐🤦🏻♀😅
تا من سفره را آماده کنم منوچهر چیده بودشان روی میز و با آنها تیله بازی میکرد قاه قاه میخندید...😶😂😂🤔
❤️👈🏻و میگفت : چشمم کور دندم نرم
تا خانم آشپزی یاد بگیرن هر چه درست کنن میخوریم حتی قلوه سنگ👩🏻🍳😌🌹
#همسر_شهیدمنوچهرمدق
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
🌸
اگر می خواهيد "هَمسَر" خوبی باشید اول باید یاد بگيريد که "هَمصحبت" خوبی برای او باشید
زن و شوهری که از صحبت کردن باهم لذت می برند هیچ گاه به بن بست نخواهند رسید.
🍃🌸
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
تازه از سربازی برگشته بود و حدود ۲۰ سالش بود که اومدن خواستگاریم ...🥰
هنوز کاری هم پیدا نکرده بود...😢
یادمه مراسم خواستگاری بابام ازش او پرسید: «درآمدت از کجاست؟؟»🧐
گفت:من روی پای خودم هستم و
از هر جا که باشه نونمو در میارم💪
حالت مردونهش خیلی به دلم نشست 🤩
وقتی میدیدم که چطور با خونوادم در مورد ازدواج صحبت میکنه ...🤗
با هم که صحبت میکردیم گفت: «حجاب شما از هر چیزے واسم مهمتره»😎
واسه عـــــقد که رفتیم، دست خطی نوشت و خواست که امضاش کنم
نوشته بود ...
❗️«دلم نمے خواهد یک تار موی شما را نامحرمی ببیند… »😯
منم امـــــضاش کردم ...😊
مادرم از این موضوع ناراحت شد و گفت: «این پسر خیلی سخت گیره»🤨
ولی من ناراحت نشدم، چون میدونستم که میخواد زندگی کنه🥰
🎈واقعاً هم زندگے باهاش بهم مزه میداد😊
🌷شهید مهدی قاضیخانی
🦋شادیارواحطیبهشهداصلوات🦋
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
#هر_دو_بدانیم 🌸
🔶وقتی اتفاق ناگواری میافتد؛
☝️🏻به همسرتان نگویید همهاش تقصیر توست.
👌🏻بگویید این حوادث ممکن است برای همه رخ بدهد.
🍃🌸
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
#عشقم ❤️
بگذار خیالٹ را
راحٹ ڪنم☺️
دوسٹ داشتنٹ
مشروط بہ
هیچ شـرطۍ نیسٹ
تا ابد
عاشقانہ💓
دوستٹ خواهم داشٹ😍*
🍃🌸
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
✅ خوندن این متن فقط یک دقیقه وقت میخواد ✅
💎 بخاطر شناخت جایگاه اهلبیت علیهم السلام حتما بخونید
#مباهله پیامبر اسلام (ص) با مسیحیان نجران
🔸زمان مباهله: (شیخ مفید:)
این واقعه پس از فتح مکه (سال هشتم هجری) و قبل از حجة الوداع (سال دهم هجری) در ذیالحجه به وقوع پیوست.
روزی که محمد (ص) با تمام خلق حسنهاش به مباهله آمد و با خود گنجینه پنجگانه طه (پنج تن آل عبا) را گواه برده بود.
واقعه مباهله در ۲۴ ذی الحجه سال نهم هجری روی داد و آیه ۶۱ سوره آل عمران به آن اشاره دارد.
🔸مباهله چه بود؟
«مُباهَلَه» درخواست لعن و نفرین الهی برای اثبات حقانیت است و بین دو طرفی رخ میدهد که هر کدام ادعای حقانیت دارند.
این واژه در تاریخ اسلام به ماجرایی اشاره دارد که طی آن، پیامبر اسلام (ص) پس از مناظره با مسیحیانِ نجران و ایمان نیاوردن آنان، پیشنهاد مباهله داد و آنان پذیرفتند.
با این حال مسیحیان نجران، در روز موعود از این کار خودداری کردند چرا که حقیقت نور را دریافته بودند.
🔸آیه مباهله:
آیه مباهله آیه ۶۱ سوره آل عمران:
هر گاه بعد از علم و دانشی که ( در باره مسیح ) به تو رسیده ، ( باز ) کسانی با تو به محاجّه و ستیز برخیزند ، به آنها بگو: «بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم ، شما هم فرزندان خود را ما زنان خویش را دعوت نماییم ، شما هم زنان خود را ما از نفوس خود دعوت کنیم ، شما هم از نفوس خود آن گاه مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.
خداوند در آیه مباهله، امام حسن (ع) و امام حسین (ع) را فرزند پیامبر (ص) خطاب کرده است، و این صریح ترین دلیل است بر اینکه اهل بیت، نسل و ذریه پیامبر (ص) هستند.
🔸نتیجه مباهله:
بنابر اعتقادات شیعی، جریان مباهله پیامبر (ص)، نه تنها نشانگر حقانیت اصل دعوت پیامبر (ص) است،
بلکه بر فضیلت ویژه همراهان او (فاطمه و حسنین) در این ماجرا دلالت میکند.
شیعیان معتقدند امام علی (ع) بر اساس آیه مباهله، به منزلۀ نَفْس و جان پیامبر است.
واقعه مباهله با نامه پیامبر (ص) به مسیحیان نجران و دعوت آنان به اسلام شروع شد و در نهایت با عقب نشستن نجرانیان و ایمانآوردن عدهای از آنان پایان یافت.
#روز_مباهله
#جمعه
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
🍃🌸
#طنز_همسرانه 😄
یک استکان لبخند😁
💎زنی برای اینکه بفهمه #شوهرش بعد از رفتن اون چه احساسی پیدا میکنه یه نامه مینویسه😉 : 👈🏼
من دیگه تو رو دوست ندارم و از این خونه میرم😌
بعدش زنه میره و زیر تخت قایم میشه!🙃🙂
مرد وقتی وارد خونه میشه و نامه میخونه هورا میکشه بعدش توی نامه چیزی مینویسه و به #زن دومش زنگ میزنه 😜😜و میگه که از شر زنم خلاص شدم و سریع بیا کافه!😁😁
زنش منتظر میمونه تا شوهرش بره و بعد میره نامه رو میخونه که نوشته :
پات از زیر تخت معلوم بود😅😅,من رفتم نون بگیرم😂😂😂
🍃🌸
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
🍃🌸
یک نکته در مورد دوران عقد 💍
👈شیوه صدا زدن پدر و مادر همسر👵👴
✍ما به شما 👌پیشنهاد می کنیم که برای 🗣صدا زدن پدر و مادر👵👴 همسر
از تعابیری مثل:
«❣پدر، مادر، بابا، مامان❣»
استفاده کنید🙂
چرا که اینگونه 👏صدا زدن با خود بار عاطفی😉 فراوانی دارد
و با این شیوه مهر💕 و محبت را بین 👐اعضای خانواده👨👩👧👦👨👩👦👦 زیاد می کنید
ضمن اینکه با به کار بردن این کلمات👩👱 انسان احساس نزدیکی🌺 و صمیمیت زیادی نسبت☺️ به طرف مقابل می کند.
🍃🌸
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
#همسرداری
🍃🌸
📌نقطه ضعف ها و ایرادتون رو هیچ وقت پیش همسرتون به #زبون_نیارید! این شامل ایرادهای ظاهری هم میشه.
تجربه ثابت کرده تا زمانی که خودتون نگید٬ همسرتون هم متوجه نمی شه امابا اعتراف بهش اجازه میدید که دقت کنه و در آینده اون هم به زبون بیاره .
🍃🌸
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚
#همسرداری
🍃🌸
✨#اختلافات زمانی شکل میگیرندکه افرادبه جای #پذیرش واحترام به تفاوتها
سعی میکنند#سلیقه ونظر خودراحاکم نمایند😕
✨دراین صورت بجای یافتن نقطه #مشترک
روزبه روزازیکدیگر #دورترمیشوند
❣زندگی اگر #تفاهم محور نبودسعی کنیدسازش محورباشه❣
🍃🌸
💞 به ڪآناڷ #همسرانه حــۏاے آدݦ بپیوندید↙️
❤️ @havayeadam 💚