💖 همسرانه حوایِ آدم 💖
🍁 🔴 رمان ســارا پارت دوم که ناگهان با برخورده سپر ماشین و افتادن هندزفری از گوشم به خودم اومدم و
🍁
🔴 رمان ســارا
پارت سوم
تلفن را برداشتم که بهش زنگ بزنم. قلبم داشت میومد تو دهنم. زنگ زدم. یه خانم جواب داد. هرچی تمرین کرده بودم پرید! اسم و فامیلش روی کارت بود، گفتم با آقای رضایی کار داشتم.
دختر گفت: این شماره محل کارشون هست، من منشی ایشون هستم. الان شرکت نیستن. اگر کار شخصی دارید با آقای مهندس به تلفن همراهشون زنگ بزنید.
وای که از استرس داشتم میمردم اصلا نفهمیدم ۰۲۱ رو دارم میگیرم نه موبایل!
معذرت خواهی کردم، قطع کردم. شماره موبایلش رو گرفتم. بعد از دوتا بوق جواب داد.
قشنگ لرزش رو تو صدام، تو کل وجودم حس میکردم، باید آرامشم رو حفظ میکردم ناسلامتی طرف مهندس عمرانه!
لب زدم:
_ سلام ببخشید من خانمی هستم که صبح باهاش تصادف کردید خواستم بگم مشکلی ندارم حالم خوبه نگران نباشید.
انقدر تند تند گفتم که بعید میدونم فهمیده باشه چی گفتم!
اما جواب داد؛
_ خداروشکر بازم بابت اون اتفاق معذرت می خوام.
میخواستم بیشتر باهاش حرف بزنم،گفتم:
_ راستی حال مادرتون چطوره؟!
_ خوبه خداروشکر تو بخش مراقبت های ویژه است دکترا گفتن به موقع رسوندمش
_ خداروشکر؛ اگه میخواین آدرس بیمارستان رو بدید که بیام!
بعد از این حرفی که زدم یه تشر به خودم زدم که تورو سننه! تو چه کاره ای که میخوای بری!
با جوابی که داد وا رفتم، آب شدم!
_ نه ممنون، دکتر باید بالا سرش باشه از شما کاری ساخته نیست اگه لازم باشه خانممو میارم بالای سرش
قفل کردم، لعنت به من! واقعا چی فکر کرده بودم با خودم؟! خشک جوابشو دادم:
_ باشه خدانگهدار
پسره ی بی ادب جواب خداحافظی مو نداد قطع کرد.
ای بابا مگر تو خواب ببینم همچین پسر همه چی تمومی بیاد خواستگاریم مگه بیکاره داشتم به خودم تشر میزنم که گوشیم زنگ خورد و شماره همون پسر افتاد....
ادامه دارد...
رمان اختصاصی کانال حوای آدم
کپی فقط با لینک (فوروارد)
#ماه_رمضان
#رمان
#داستان
💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕
❤️ @havayeadam 💚
💖 اهمیت ابراز عشق به همسر
هر فردی در زندگی مشترک، از اینکه متوجه میشود همسرش او را دوست دارد، لذت میبرد.
یکی از مهمترین و اساسیترین نیازهای زوجین، دریافت محتوای عاشقانه و محبتآمیز از سوی همسرانشان است.
با توجه به تفاوتی که میان زنان و مردان وجود دارد، این احساس نیاز در زنان بیشتر است؛
بهگونهای که اگر مردان هرروز هم به همسرشان بگویند که او را دوست دارند؛ روز بعد نیز برای آنها تازگی دارد.
امام صادق (ع) علاوه بر اینکه این نیاز زنان را تائید کردهاند؛ تلاشی را که برای برآورده کردن این نیاز نیز انجام میپذیرد، از نشانههای ایمان کامل معرفی میکنند و میفرمایند:
«هرچه ایمان انسان کاملتر باشد، به همسرش بیشتر اظهار محبت میکند».[1]
حضرت علی (ع) حتی در آخرین لحظات عمر شریف حضرت فاطمه سلاماللهعلیها این علاقه و محبت خودشان را ابراز میکنند و به همسر عزیزشان میفرمایند که دوری تو برایم سخت است.[2]
📚پینوشت:
[1]. مجلسی، بحارالانوار، مؤسسةالوفا، بیتا، ج 103، ص 228 .
[2]. همان، ج ۴۳ ص ۹۱٫.
#همسرانه
💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕
❤️ @havayeadam 💚
💎 ثواب قرائت قرآن در ماه مبارک رمضان
🔻امام رضا عليه السلام:
مَنْ قَرَأَ فى شَهْرِ رَمَضانَ ايَةً مِنْ كِتابِ اللّه ِ كانَ كَمَنْ خَتَمَ الْقُرْانَ فى غَيْرِهِ، مِنَ الشُّهُورِ
🌒 هركس در ماه رمضان يك آيه از كتاب خدا را قرائت كند مثل اين است كه در ماههاى ديگر تمام قرآن را بخواند.
📚 بحارالأنوار، ج ۹۳، ص ۳۴۶
#ماه_رمضان
💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕
❤️ @havayeadam 💚
🟣 حکم مسافرت در ماه رمضان
مسافرت در ماه رمضان حرام نیست
ولی اگر برای فرار از روزه باشد، مکروه است.
#احکام
#ماه_رمضان
💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕
❤️ @havayeadam 💚
🖼 در مسیر حق نباید از سختیها و دشمنیها خستهشد
#تکه_ای_از_آسمان
#ماه_رمضان
💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕
❤️ @havayeadam 💚
💠دعای روز پنجم ماه رمضان
🔹اللهمّ اجْعَلْنی فیهِ من المُسْتَغْفرینَ واجْعَلْنی فیهِ من عِبادَکَ الصّالحینَ القانِتین واجْعَلْنی فیهِ من اوْلیائِکَ المُقَرّبینَ بِرَأفَتِکَ یا ارْحَمَ الرّاحِمین
🔸خدایا در این روز مرا از آمرزش جویان قرار بده و مرا در این روز قرار بده از بندگان شایسته و فرمانبردارت و مرا قرار بده در این روز از دوستان نزدیکت؛ به مهربانی خودت ای مهربانترین مهربانان.
#ماه_رمضان
💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕
❤️ @havayeadam 💚
💖 همسرانه حوایِ آدم 💖
🍁 🔴 رمان ســارا پارت سوم تلفن را برداشتم که بهش زنگ بزنم. قلبم داشت میومد تو دهنم. زنگ زدم. یه خا
🍁
🔴 رمان ســارا
پارت چهارم
عینه خودش سرد جواب دادم!
_ بله بفرمایید
- ببخشید داشتم سوار آسانسور میشدم که آنتن رفت، نامفهوم یه چیزایی شنیدم اما متوجه نشدم!
_ چیز مهمی نبود فقط خداحافظی کردم، همین.
_بازم معذرت می خوام.
قطع کرد، قطع کردم.
چه راحت! چقدر رویابافی کرده بودم، همش پرید!
رسیدم خونه. خونه ی سوت و کور!
نمیدونم کی قراره مامان بازنشسته بشه، سه ساله داره میگه موافقت نمیکنن با بازخریدش!
شام دیشب را از یخچال درآوردم، گرم کردم و با همون لباس نشستم خوردم. بعدش رفتم رو تختم خوابیدم.
هم خسته بودم هم حالم گرفته بود. تلگراممو چک کردم. تنها دلخوشی و ذوقم این بود که بیام ببینم چندتا پیام نخونده دارم! باخنده گله گشادی جواب تک تک پسرا رو دادم.
پسرا هرکاری کنی باز از اون حرفا میزنن، دروغه بگم بدم میومد! نه! اتفاقاً خوشم میومد، خودم هیچ وقت از اون حرفا نزدم. یه جورایی خجالت می کشیدم. اما خب اونا میگفتن و منم ذوق میکردم.
زندگی تکراری من همین بود. تلگرام و چت و ذوق کردن های بیخود! بعد از کلی چت یه جورای بیهوش شدم.
با صدای مامان که انگار داشت با تلفن صحبت میکرد بیدار شدم. اوه! اوه! چقدر خوابیده بودم! هوا تاریک شده بود. البته دیگه استرسی نداشتم بابت درس و دانشگاه.
پانزده روز تعطیلی رو باید با بهترین اتفاقات رقم بزنم.
تلفن مامان که تموم شد، اومد تو اتاق. با حرفی که زد از تعجب یا بهتر بگم از خوشحالی نمیدونستم چیکار کنم!
مامان اومد نشست کنارم روی تخت و گفت...
ادامه دارد...
رمان اختصاصی کانال حوای آدم
کپی فقط با لینک (فوروارد)
#ماه_رمضان
#رمان
#داستان
💞 دورهمی حــواے آدمی ها 🌱💕
❤️ @havayeadam