۱
نوجوون که بودم همه وقتم رو با
بازیهای کامپیوتری می گذروندم
.
به حدی که صبح ها وقتی از خواب
بیدار میشدم قبل از اینکه دســت و
صورتم رو بشورم،دکمه کامپیوتر رو
میزدم تا روشن بشه🤓
.
۲
اتاق من کنار آشپزخــــانه بود و وقتـــی
مادرم میخواست برا غذا درست کردن
واردش بشه ، بالاخره نیم نگاهی هـم
به اتاق من می انداخت🧐
.
حالا منم برا اینکه حساسیت مادر رو
فعال نکنم ، دست به کار شـــدم 🤨
۳
اولش، درب یه قوطی فلزی گذاشتم
زیر فرش تا هر وقت کسی خواســت
به اتاقم نزدیک بشه صدا بده و مـــن
سریع از پشت کامپیوتر شیرجه بزنم
به پشت کتاب درسی😅
.
۴
بعد از مدتی که درب قوطی لو رفــت
یکی از کاشی های خونه رو لق کردم
که بازهم اگه کسی خواست نــــزدیک
بشه من متوجه بشم و از بازی بــیام
بیرون😈😎
.
۵
خب این فریب هم خیلی زود برملا
شد و من مجبور بودم یه روش بهتر
پیدا کنم... سلول های خاکستری رو
به کار انداختم و یه روش خفن پیدا
کردم👹👇
.
۶
رفتم یه لیزر خریدم و گذاشتم داخـــل
گلدان وسط حال و نورش رو مستقیم
زدم به آینه ای که توی پذیرایی بـــود و
بازتاب نورش رو هم تنظیم کردم روی
آینده تو اتاق خودم💡
.
اینجوری هرکس از توی پذیرایی عبور
می کرد و میخواست به اتاقم نزدیــک
بشه ، مسیر نـــور قطع می شـد و من
متوجه می شدم😊
.
.
بچه ها همیشه از والـدین شــون
جلوتر هستن و اینجا اگه والدین
آگاهی نداشته باشن،قطعا فریب
میخورن
.