#اضطرار_خود_ساخته!
🍃شکی نیست که در شرایط اضطرار مکلف وظیفه خاصی دارد و برخی از محدودیت ها از او برداشته می شود.
🍂مثلا در شرایط استثنایی و اضطرار می شود غذای نجس و حرام را به اندازه حفظ جان خورد.
✳️اما نمی شود کسی خود را به حال اضطرار درآورد مثلا;
🔸اگر مانعی در اعضای وضو یا غسل هست که رفع آن مشکل یا غیر ممکن باشد، انجام وضو یا غسل باهمان مانع صحیح است،1
⛔️ولی نباید عمدا بدون هیچ ضرورت و یا غرض عقلانی مشروع، چنین شرایطی را فراهم نمود،
🔹مثلا روی ناخن ها، ناخن مصنوعی چسباند و وضوی جبیره ای گرفت
🔹یا آرایش هایی روی صورت انجام داد و وضوی جبیره ای گرفت و...
✍📗 استفتاء از دفاتر آیات عظام: خامنه ای، سیستانی،مکارم شیرازی و صافی گلپایگانی
~~~🔹☘🌺☘🔹~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
🌺
☘
☘☘
☘☘☘
☘☘☘☘☘☘☘☘🌺
#حفظ_دستاوردها
🔆 از ثمرات آنچه که در ماه رمضان به دست آوردهاید، سعادت خود را تا آخر سال تأمین کنید
🔻رهبرانقلاب: سعی کنید نتایج تلاش مبارک خود را در ماه رمضان، برای خود حفظ کنید.
🔹دلها را پاکیزه نگهدارید و مشغول مسائلی که شما را از خدا دور میکند، مپسندید.
🔺دلتان را مشغول یاد خدا بخواهید؛ آن را قدر بدانید و از نتایج و ثمرات آنچه که در ماه رمضان به دست آوردهاید، سعادت خود را تا آخر سال تأمین کنید. ۱۳۷۲/۰۱/۰۴
~~~🔸🍃🌸🍃🔸~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
🌸
🍃
🌟🍃
🍃🌟🍃
🌸🍃🌟🍃🌟🍃🌟🍃🌸
#زمان_پرداخت_زکات_فطره
⁉️ زمان کنار گذاشتن #فطریه و پرداخت آن چه موقع است؟
✏️ #جواب
بعد از اثبات حلول ماه شوال میتواند آن را کنار بگذارد، اگر نماز عید فطر میخواند، بنابر احتیاط واجب بایدپیشازنماز پرداخت کند یا کنار بگذارد و اگر نماز عید نمیخواند، تا ظهر روز #عید_فطر مهلت دارد.
💠#عید_فطر
📗✍امام خامنهای؛ استفتائات جدید
~~~🔹⚜💠⚜🔹~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
💠
⚜
💠⚜
⚜💠⚜
💠⚜💠⚜💠⚜💠⚜💠
▫️ ﷽
🔶هرچه بیشتر درباره امور جنسی با نوجوانان حرف بزنید، آنها روابط جنسی بیشتری خواهند داشت و نتیجه کار، بارداری های ناخواسته بیشتر خواهد بود.
✍نویسنده: جیل کربی (Jill Kirby) نویسنده و برنامه گزار رسانه ای متخصص در سیاست های خانواده
منبع: yon.ir/kqZYF
🔹شاید با خود بیندیشید این موضوع که خیلی روشن است. اما دهه هاست که تشکیلات لیبرال دقیقا عکس این می اندیشد. به اعتقاد آنها اگر درباره خطرات رابطه جنسی محافظت نشده با نوجوانان حرف بزنید، آنها کمتر این کار را انجام می دهند یا تفکرات ناشی از قضاوت سوء آنها از بین خواهد رفت.
🔹اما اکنون یک مطالعه دانشگاهی کاملا نشان داده که این افکار مترقیانه چقدر گمراه کننده بوده اند.
🔹دیوید پتون از مدرسه بازرگانی دانشگاه ناتینگهام و لیام رایت از دانشگاه شفیلید دریافته اند در مناطقی که شوراها بودجه خود را برای برنامه های آموزش امور جنسی به شدت کم کرده اند، بارداری نوجوانان عملا کاهش یافته است.
🔹به نوشته نشریه هلت اکونومیکز این دو چهره دانشگاهی به این نتیجه گیری رسیده اند که «صرف هزینه روی پروژه های مرتبط با بارداری نوجوانان می تواند نتایجی وارونه به بار بیاورد.»
به عبارت دیگر هرجا که دولت تلاش کرده با آموزش امور جنسی به نوجوانان آنها را از رفتن به سمت روابط جنسی دلسرد کند، نتیجه عکس حاصل شده است.
🔹این مطالعه اثرات کاهش شدید بودجه را بعد از بحران مالی سال 2008 از سوی مقامات محلی مورد بررسی قرار می دهد؛ بودجه ای که تا پیش از آن در قالب میلیون ها دلار هر سال صرف تدارک تمهیدات پیشگیری جنسی نظیر در دسترس قرار دادن قرص های نظارت بعد از رابطه، استخدام هماهنگ کننده های کارشناس در زمینه بارداری نوجوانان، راه اندازی کلینیک های سلامت جنسی و برگزاری کلاس های آموزش سکس و روابط بین دو جنس در مدارس می شد.
🔹نکته تکان دهنده این است که این تازه ترین مطالعه دقیقا همان چیزی را ثابت می کند که عده ای از ما که در این حوزه صاحب تخصص هستیم، سال ها از آن سخن می گفتیم.
به طور خاص در سال 2004 گزارشی از سوی تراست آموزش خانوادگی- یک اندیشکده مستقل که اثرات فروپاشی خانواده را مورد مطالعه قرار می دهد- نشان می داد در مناطقی که بیشترین پروژه های مرتبط با بارداری نوجوانان در آنها اجرا می شد، بارداری درمیان نوجوانان در حال افزایش بود.
🔹در این گزارش – با عنوان آموزش جنسی یا شستشوی مغزی؟- به طور مشخص آمده بود که جزوه های آموزش های صریح جنسی و کاندوم رایگانی که در قالب طرح های دولتی در اختیار دختران کم سن و سال قرار داده می شود، صرفا آنها را تشویق به برقراری روابط جنسی می کند. این گزارش ادعا می کرد که ارتباط مستقیمی بین آموزش جنسی به نوجوانان از این نوع و افزایش شمار نوزادن متولد شده وجود دارد.
~~~🔸🍁⚜🍁🔸~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
⚜
🍁
⚜🍁
🍁⚜🍁
⚜🍁⚜🍁⚜🍁⚜🍁⚜
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 این جانباز رو ببینید و شرمنده شوید و شرمنده شوید و شرمنده شوید ...
🔷ارزش چندین بار دیدن و اشک ریختن رو داره
~~~🔸🍃🌸🍃🔸~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
دکتر نوبخت (سخنگوی دولت):
«بهترین تبریک دولت به ملت اینست که تا عید فطر بخشی از معوقاتِ حقوقشان را پرداخت میکند اگرچه خیلی سنگین است»
🔹 پرداخت حقوقِ عقبافتاده نه تبریک دارد نه منّت! عذرخواهی میطلبد و تواضع!
~~~🔹🍂🌔🍂🔹~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
🌔
🍂
🌔🍂
🍂🌔🍂
🌔🍂🌔🍂🌔🍂🌔🍂🌔
#داستان_دنباله_دار
#جانم_می_رود_23
ـــ اومدم زهرا اینقدر زنگ نزن
تماس را قطع کرد و مغنعه را سر کرد رژ لب ماتی بر لبانش کشید به احترام این روز و خانواده مهدوی لباس تیره تنش کرد و آرایش زیادی نکرد
کیفش را برداشت و از اتاق بیرون رفت
ـــ کجا داری میری مهیا؟
نمی دانست چرا اینبار از حرف مادرش عصبی نشد و دوست داشت جوابش را بدهد
ــــ دارم با زهرا میرم خونه مریم می خوان سبزی پاک کنن برا مراسم . شهین خانم گفت برم کمک
مهلا خانم با تعجب گفت :
ـــ همسایمون مهدوی رو میگی؟
ـــ آره دیگه . من رفتم
مهلا خانم با تعجب به همسرش نگاه کرد باورش نمی شد که مهیا برای کمک به این مراسم رفته باشد برای اطمینان به کنار پنجره رفت تا مطمئن شود
مهیا با زهرا دست داد
ـــ خوبی
ـــ خوبم ممنون
ـــ میگم مهیا نازی نمیاد
ـــ نه نازی با خونوادش هر سال چون چند روز تعطیله این روزارو میرن شمال
ـــ مهیا کاشکی چادر سر می کردیم الان اینا نمی زارن بریم تو که
مهیا لبخندی زد دقیقا این چیزی بود که خودش اوایل در مورد قشر مذهبی فکر می کرد
ـــ خودت بیای ببینی بعد متوجه میشی
آیفون را زدند
ــــ کیه
ــــ باز کن مریم
ــــ مهیا خودتی بیا تو
در باز شد وارد خانه شدن چندتا خانم نشسته بودند ودر حال پاک کردن سبزی بودن از بین آن ها سارا و نرجس را شناخت به سارا و مریم سلام کرد
شهین خانم به طرفش آمد
ــــ اومدی مهیا
ـــ بله اومدم آب قند بخورم برم
ــــ تا همه سبزیارو تمیز نکنی از آب قند خبری نیست
بقیه که از قضیه آب قند خبری نداشتند با تعجب به آن ها نگا می کردند
مهیا زهرا را به دخترا معرفی کرد جو دوستانه بود اگر نگاه های نرجس و مادرش ، مهیا را اذیت نمی کردند به مهیا خیلی خوش می گذشت
مریم قضیه دیشب را برای دخترا تعریف کرد
سارا ـــ آره دیدم می خواستم ازت بپرسم پیشونیت چی شده؟
زهراـــ پس من چرا ندیدم
سارا ـــ کوری خواهرم
دخترا خندیدند که صدای یاالله شهاب و دوستش محسن خنده هایشان را قطع کرد
شهاب و محسن وارد شدن و یه مقدار دیگری از سبزی را آوردن
ــــ اِ این حاج آقا مرادیه خودمونه مگه نه مریم ؟چرا عمامه اشو برداشته ؟
مریم سرش را پایین انداخته بود و گونه هایش کمی قرمز شده بود
ـــ شاید چون دارن کار می کنن در آوردن
مهیا نگاه مشکوکی به مریم انداخت
محسن آقا با شهاب خداحافظی کرد و رفت
مهیا صدایش را بالا برد
ــــ شهین جوونم
(شهاب که نزدیک دخترا مشغول آب خوردن بود با تعجب به مهیا نگاه کرد )
ــــ چیه دخترمن از مادرتم بزرگترم
مهیا گونه ی شهین خانم را کشید
ـــ چی میگی شهین جون توبا این خوشکلیت دل منو بردی
با این حرف مهیا آب تو گلوی شهاب پرید و شروع کرد به سرفه کردن
ـــ وای شهاب مادر چی شد آب بخور
شهاب لیوان را دوباره به دهانش نزدیک کرد
ــــ میگم شهین جونم من از تو تعریف کردم پسرت هول کرد اگه ازخودش تعریف می کردم چیکار می کرد؟
آب دوباره تو گلوی شهاب پرید و سرفه هایش بدتر شده بود
دخترا از خنده صورت هایشان سرخ شده بود
ـــ مهیا میکشمت پسرمو کشتی
ـــ وا شهین جون ، من که چیزی نگفتم
شهاب زود خداحافظی کرد و رفت
ساراـــ پسرخالمو فراری دادی
ــــ ای بابا برم صداش کنم بشینه با ما سبزی پاک کنه
مهیا از جاش بلند شد که مریم مانتویش را کشید
ــــ بشین سرجات دیوونه
بسته بندی سبزی ها تمام شده بود همه برای مراسم و نهار به مسجد رفته بودنر اما دختر ها آنقدر خسته بودند که ترجیح دادند خانه بمانند و استراحت کنند و عصر دوباره به بقیه ڪار ها رسیدگی کنند
وارد اتاق مریم شدند همه ی دخترها خودشان را روی تخت انداختند
ـــ تختمو شکوندید
ـــ ساکت شو مریم
شهین خانوم که تو حیاط منتظر شهاب بود که بیاید و باهم سبزی ها را به مسجد ببرند
مریم را صدا زد مهیا که به پنجره نزدیک بود پنجره را باز کرد
ــــ اِ شهین جونم تو هنوز اینجایی
شهین خانم خندید
ـــ آره هنوز اینجام مهیا جان شهاب نهارتونو اورده بیاید ببرید
ـــ چشم خوشکلم
ـــ خدا بگم چیکارت کنه دختر من رفتم
تا مهیا می خواست چیزی بگوید نرجس از جایش بلند شد
ـــ من می رم غذاها رو میارم
نرجس که از اتاق خارج شد
مهیا روبه مریم و سارا گفت
ـــ یه چیز میگم ناراحت شدید هم سرتونو بکوبید به دیوار من از این عفریته اصلا خوشم نمیاد
ـــ عفریته؟؟
ساراـــ نرجس دیگه. فدات مهیا حسمون مشترکه
ـــ دخترا زشته
ـــ جم کن بابا مریم مقدس
نرجس غذاها را آورد
ادامه دارد
~~~🔹💞💚💞🔹~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
💞
💕
💞💕
💕💚💕
💞💕💞💕💞💕💞💕💞
#داستان_دنباله_دار
#جانم_می_رود_24
نهار قیمه بود مه
یا می توانست بدون شک بگوید این خوش مزه ترین و خوش بوترین قیمه ای بود که تا الان خورده بود
دخترها تا عصر استراحت کردند و دوباره تا شب بکوب ڪار کردند شب هم مهلا خانم و مادر زهرا هم به آن ها اضافه شده بودند
ساعت ۱۱بود که همه کم کم در حال رفتن بودند
مریم ــــ میگم دخترا پایه هستید امشب پیشم بمونید ظرفای نهار فردا رو هم باهم بشوریم
همه دخترا از این حرف مریم استقبال کردند
مادر زهرا بدون اعتراض قبول کرد
مهلا خانم هم که از خدایش بود که مهیا کنار مریم بماند.و به شهین خانم گفت که اگر می توانست خودش هم برای کمک می ماند ولی باید همراه احمد آقا به خانه ی آقا احسان بروند و برای مراسم فردا به او کمک کند
همه رفته بودن وفقط دخترا وشهین خانم در حیاط نشسته بودند واقعا حیاط بزرگ و با صفایی داشتند
محمدآقا و شهاب هم آمدندو روی تختی که تو حیاط بود نشته اند
محمد آقاـــ خسته نباشید دخترای گلم اجرتون با امام حسین خیلی زحمت کشیدید
شهین خانم ـــ
قراره امشب هم بمونن و همه ی ظرفای فردا رو بشورن
محمد آقا ــــ پس تا میتونی ازشون کار بکش حاج خانوم
ــــ شهین جونم بلاخره یه آب قندبده حالم جا بیاد بعد ازم کار بکش
ـــ تا وقتی بگی شهین جون آب قند که نمیبینی هیچ کلی ازت کار میکشم
مریم سینی چایی را به سمت همه گرفت به مهیا که رسید مهیا آروم گفت
ــــ خوشکل خانم از حاج آقا مرادی چه خبر
و چشمکی زد
مریم هول کرد سینی را که دوتا استکان چایی داشت از دستش سر خورد و روی مهیا افتاد
مهیا از جایش بلند شد
شهین خانم به طرفش دوید
ــــ وای چی شد
مریم تند تند مانتوی مهیا را می تکاند
ــــوای سوختی مهیا
محمد آقا نگران به آن ها نزدیک شد
ـــ دخترم حالت خوبه
مهیا مانتویش را به زور از دست های مریم کشید
ــــ ول کن مانتومو پارش کردی
ـــ بَده به فکرتم ؟
ـــ نمی خواد به فکرم باشی
رو به بقیه گفت
ـــ چیزی نیست نگران نباشید چاییا زیاد داغ نبودند
محمد آقا شب بخیری گفت و همراه شهین خانم به داخل رفتند
شهاب از جایش بلند شد تا به اتاقش برود که مریم صدایش کرد
ــــ شهاب بی زحمت ظرفارو از انباری بیار می خوایم بشوریم
ـــ مریم ظرفا یکبار مصرفن لازم نیست بشورید هوا سرده
ـــ نه خاک گرفتن باید بشوریمشون
ـــ باشه
شهاب به سمت انباری رفت
ساراـــ میگم مریم راهیان نورمون کی افتاد ؟
ـــ یه هفته دیگه میریم به امید خدا فردا پس فردا اعلام میکنیم
ـــ منو زهرا هم میایم
مریم با تعجب به مهیا نگاه کرد
ـــ می خوای بیای؟
ـــ آره منو زهرا دوم دبیرستان با مدرسه رفتیم خیلی خوش گذشت
نرجس — ولی شما نمی تونید بیاد این اردو مخصوص فعالین پایگاه ها هست
مریم ـــ من میپرسم خبرت می کنم
شهاب ظرفارا کنار حوض گذاشت
ـــ بفرمایید
ـــ خیلی ممنون داداش .
ـــ خواهش میکنم
ــــ میگم شهاب برا اردوی هفته آینده مهیا و دوستش میتونن بیان؟
ـــ دوست دارن بیان ؟
ــــ آره
ـــ باشه میتونن بیان ولی فردا مدارک لازم رو بیارن تا بیمه شن .شبتون بخیر
ساراـــ ایول مطمئنم این بار خیلی میچسبه
ـــ معلومه که میچسبه.کم چیزی نیست من افتخار همراهی دادم بهتون
دختر ها بلند شدند و مشغول شستن ظرف ها شدن
مریم به مهیا نگاهی انداخت
فکرش را نمی کرد که مهیا بخواهد با آن ها به شلمچه بیاید آن با بقیه دختر ها فرق می کرد با اینکه مقید نبود لباس پوشیدنش هم خوب نبود اما هیچوقت مانند بقیه در برابرمراسمات و این عقاید جبهه نمی گرفت مریم مطمئن بود این دختر دلش خیلی پاک تر از آن چیزی هست فکر می کند وامیدوار بود که هر چه زودتر خودش را پیدا کند
با پاشیدن آب سرد به صورتش به خودش آمد
مهیاـــ به کجا خیره شدی
لبخندی زد و جواب مهیا را با شلنگ آبی که به سمتش گرفت داد و این شروع آب بازیشان شد
ادامه دارد
~~~🔹💞💚💞🔹~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
💞
💕
💞💕
💕💚💕
💞💕💞💕💞💕💞💕💞