#داستان_دنباله_دار
#جانم_می_رود_21
شهاب سریع محمود را کنار کشید و فریاد زد
ــــ داری چیکار میکنی؟
مهیا با کمک مریم و مادر شهاب سر پا ایستاد پیشونیش زخم شده بود
ـــ بدبخت معتاد تو جات اینجا نیست .
اصلا باید بری تو آشغالدونی زندگی ڪنی ڪثافت
شهاب صدایش را بالا برد
ـــ مهیا خانم لطفا شما چیزی نگید
محمود که نمی خواست کم بیاورد پوزخندی زد
ـــ من جام تو آشغالدونیه یا تو بگم ؟؟
بگم مردم بفهمن اون شب با چندتا پسر می خواستی سوار ماشین بشی تا برید ددر دودور یکی جلوتونو گرفته زدید ناکارش کردید دختره ی خراب
شهاب که از شنیدن این حرفا عصبانی شده بود یقه محمود را گرفت و محکم به دیوار کوبوند
ــــ ببند دهنتو ببند
رو به مریم گفت : ببریدشون داخل
مریم و شهین خانم مهیا و عطیه رو به داخل خانه شان بردند با صدای آژیر پلیس مردم متفرق شدن بعد از اینکه چندتا سوال از شهاب پرسیدن محمود را همراه خود بردند
محمد آقا که تازه رسید بود شهاب برایش قضیه را تعریف کرد
شهاب یا الله گفت و وارد خانه شد
مریم در حال پانسمان کردن پیشانی مهیا بود شهین خانم هم برای عطیه آب قند درست کرده بود با اومدن محمد آقا و شهاب عطیه سراسیمه از جایش بلند شد
محمد آقاــ سلام دخترم خوبی
عطیه ـــ خوبم شکر شرمندم حاج آقا دوباره شما و آقا شهابو انداختم تو زحمت
ـــ نه دخترم این چه حرفیه
ـــ مریم اروم تر خو .سلام حاج آقا منم خوبم
محمد آقا و شهین خان خندیدند
ـــ سلام دخترم زدی خودتو داغون کردی که
مهیا محکم زد رو دست مریم
ـــ ای بابا ارومتر
مریم باشه ای گفت و ریز خندید
ـــ حاج آقا من که کاری نکردم همش تقصیر شوهر این عطیه است
رو به عطیه گفت
ـــ عطیه قحطی شوهر بود
با این ازدواج ڪردی
مریم چسب را روی زخم زد
ـــ اینقدر حرف نزن بزار کارمو تموم کنم
محمد آقا لبخندی زد
ـــ مریم بابا ،مهیا رو اذیت نڪن
مریم اخم بامزه ای کرد
ـــ داشتیم بابا
مهیا دستش را به علامت تشکر بالا اورد
ـــ ایول حمایت
شهاب گوشه ای ایستاد و سرش را پایین انداخت و به حرف های مهیا اروم می خندید
مریم وسایل پانسمان را جمع ڪرد
ـــ میگم مهیا یه زخم دیگه رو پیشونیته این برا چیه
مهیا دستی به زخمش کشید
ـــ تو دانشگاه به یکی خوردم افتادم
مهیا بلند شد مانتوش را تکوند
ـــ عطیه پاشو امشب بیا پیشم
ــــ نه ممنون میرم خونمون
ـــ تعارف نکن بیا دیگه
شهین خانم دست عطیه رو گرفت
ــــ راست میگه مادر یا برو با مهیا یا بمون پیش ما
عطیه لبخندی زد
ــ چشم میرم پیش مهیا
همه تا دم در همراه عطیه و مهیا رفتند
عطیه ـــ شب همگی بخیر خیلی ممنون بابت همه چیز
مهیاـــ شبتون بخیر حاج خانوم به ما که آب قند ندادید ولی دستت درد نکنه
شهین خانم با خنده گفت
ـــ ای دختره بلا.فردا می خوایم سبزی پاک کنیم برا روز نهم محرم بیا بهت آب قندم میدم
ـــ واقعا ؟میشه دوستمم بیارم ؟
ــــ آره چرا ڪه نه
ـــ خُب پس شب بخیر
مهیا به طرف در خانه رفت و بعد از گشتن تو کیفش کلید را پیدا کرد و در را باز کرد
ادامه دارد
~~~🔹💞💚💞🔹~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
💞
💕
💞💕
💕💚💕
💞💕💞💕💞💕💞💕💞
#داستان_دنباله_دار
#جانم_می_رود_22
ــــ بیا تو عزیزم
باهم وارد خانه شدند
ـــ برو تو اتاقم الان میام
مهیا به آشپزخونه رفت تا می خواست در یخچال را باز کند یاداشتی روی در پیدا کرد
ـــ مهیا مامان ما رفتیم خونه عمو احسان نذری دارن ممکنه دیر کنیم برات شام گذاشتم تو یخچال گرمش کن
مهیا یخچالو باز کرد پارچ شربت را برداشت و درلیوانی شربت ریخت لیوان را در سینی گذاشت و وارد اتاق شد
عطیه با شرمندگی به مهیا نگاه کرد
ـــ شرمندم بخدا مهیا هم پیشونیتو داغون ڪردم هم الان مزاحمت شدم
مهیا لگدی به پاهای عطیه زد
ـــ جم کن بابا این سناریوی کدوم فیلمه حفظش کردی بیا این شربتو بخور
ــــ اصلا خوبت شد باید می زد سرتو میشکوند
مهیا خندید
ــــ بفرما حالا شدی عطیه خانم خودمون
مهیا یک دست لباس کنار عطیه روی تخت گذاشت
ـــ بگیر این لباسارو تنت کن از رو تخت هم بلند شو فڪ نکن بزارم روی تختم بخوابی تا من برم برات رختخواب بیارم تو هم لباساتو عوض ڪن هم شربتو بخور
مهیا به اتاق جانبی رفت و رختخوابی از کمد درآورد به اتاق برگشت و کنار تخت خودش پهن کرد
ـــ بلند شو از روی تختم می خوام بخوابم از صبح تا الان کلاس بودم
عطیه از روی تخت بلند شد
هر دو سر جایشان دراز کشیدن
برای چند لحظه سکوت اتاق را فرا گرفت که با صدای مهیا شکست
ـــ عطیه
ـــ جانم
ـــ دعوات با محمود سر چی بود
عطیه آه غمناکی ڪشید
ـــ مواد و پولش تموم شده بود گیر داده بود برواز کسی پول بگیر برام بیار
لبخند تلخی روی لبانش نشست
ـــ منم مثل همیشه شروع کردم دادو بیداد اونم شروع کرد به کتک زدنم مثل همیشه
ـــ ای بابا
دوباره ساکت شدند که مهیا سر جایش نشست
ـــ عطیه
ـــ ای بابا بزار بخوابم
ـــ فقط همین
ـــ بگو
ـــ شوهرت قضیه چاقو خوردن شهابو از کجا می دونست
ـــ همه میدونن ولی اون شبی که شهاب چاقو خورد تو هم بالا سرش بودی محمود اونجا بود ولی چون تازه مواد کشیده بود قضیه رو چیز دیگه ای برداشت کرده بود
ــــ اها بخواب دیگه
ـــ اگه بزاری
مهیا نگاهش را به سقف اتاقش دوخت
چقدر امروز برایش عجیب بود اصلا فڪرش را نمی کرد امروزش اینطور رقم بخوره
با صدای باز شدن در ورودی خانه زود از سرجایش بلند شد نگاهی به عطیه انداخت که غرق خواب بود از اتاق بیرون رفت
مهلا خانم که در حال آویزان کردن چادرش بود با دیدن مهیا با نگرانی به سمتش آمد
ـــ وای مهیا چی شده چرا پیشونیت اینطوریه
احمد آقا با نگرانی به طرفشان آمد
ــــ آروم مامان عطیه خوابیده
ـــ عطیه ؟
ـــ بیاید بشینید براتون تعریف می کنم
روی مبل نشستند و مهیا همه ی قضیه را برایشان تعریف ڪرد
ـــ وای دختر تو چرا مواظب خودت نیستی اون روز تو دانشگاه الانم تو کوچه پیشونیتو داغون کردی
ـــ اشکال نداره نمیتونم که بایستم نگا کنم عطیه کتک بخوره
ــــ کار درستی کردی بابا جان. خوب شد اوردیش پیشمون برو تنهاش نزار
مهیا لبخندی زد
ــــ من برم بخوابم
به طرف اتاقش رفت پتو را رو ی عطیه مرتب ڪرد
و روی تخت دراز کشید
گوشیش را برداشت و به زهرا پیام داد که فردا بیاد تا باهم به خانه مریم بروند
زهرا برعکس نازی این مراسم را دوست داشت و مهیا می دانست که زهرا از این دعوت استقبال می کند
ادامه دارد
~~~🔹💞💚💞🔹~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
💞
💕
💞💕
💕💚💕
💞💕💞💕💞💕💞💕💞
حضرت علامه #حسن_زاده:
✅اگر انسان آن لقمه نانی را که به دهان می گذارد
از روی حساب نباشد،
هرزه خوار می شود
و انسان هرزه خوار
هرزه گو می گردد.
~~~🔹🍃🌔🍃🔹~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
#تربیت_عملی
💢بسیاری از رفتارها که در دوره کودکی و نوجوانی بروز می نمابد، به طور ناخودآگاه توسط والدین برنامه ریزی میشود:
👈مثلا مادرانی که مهمترین دغدغه زندگی شان رسیدگی به ظاهر و آرایش لباس و صورتشان است، به طور ناخواسته این پیام را به دختر خود میدهند که تنها ارزش زن به زیبایی اوست!
❌مواظب رفتار هایمان باشیم...
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
#فطریه غیر روزه دار
بسیاری از مردم تصور می کنند فطریه فقط بر کسانی که روزه گرفته اند واجب است.
در حالی که تفاوتی بین انسان روزه دار و غیر روزه دار در پرداخت فطریه نیست. به عنوان مثال اگر سرپرست خانواده ای روزه نمی گیرد، بر او واجب است هم فطریه خود و هم فطریه زن و بچه اش را بپردازد.
📗توضیح المسائل مراجع، ج 2، ص 169
~~~🔹☘🌺☘🔹~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
🌺
☘
☘☘
☘☘☘
☘☘☘☘☘☘☘☘🌺
#سبیل_بلند
برخی از مردم تراشیدن سبیل را حرام و خیلی بلند گذاشتن آن را موجب نجاست آب یا غذا می دانند.
در حالی که تراشیدن سبیل و باقی گذاشتن و بلند نمودن آن فی نفسه اشکال ندارد؛ اما بلند نمودن آن به مقداری که هنگام خوردن و آشامیدن با غذا یا آب برخورد کند، مکروه است.
📚اجوبة الاستفتائات، سؤال 1415
~~~🔹☘🌺☘🔹~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
🌺
☘
☘☘
☘☘☘
☘☘☘☘☘☘☘☘🌺
#اضطرار_خود_ساخته!
🍃شکی نیست که در شرایط اضطرار مکلف وظیفه خاصی دارد و برخی از محدودیت ها از او برداشته می شود.
🍂مثلا در شرایط استثنایی و اضطرار می شود غذای نجس و حرام را به اندازه حفظ جان خورد.
✳️اما نمی شود کسی خود را به حال اضطرار درآورد مثلا;
🔸اگر مانعی در اعضای وضو یا غسل هست که رفع آن مشکل یا غیر ممکن باشد، انجام وضو یا غسل باهمان مانع صحیح است،1
⛔️ولی نباید عمدا بدون هیچ ضرورت و یا غرض عقلانی مشروع، چنین شرایطی را فراهم نمود،
🔹مثلا روی ناخن ها، ناخن مصنوعی چسباند و وضوی جبیره ای گرفت
🔹یا آرایش هایی روی صورت انجام داد و وضوی جبیره ای گرفت و...
✍📗 استفتاء از دفاتر آیات عظام: خامنه ای، سیستانی،مکارم شیرازی و صافی گلپایگانی
~~~🔹☘🌺☘🔹~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
🌺
☘
☘☘
☘☘☘
☘☘☘☘☘☘☘☘🌺
#حفظ_دستاوردها
🔆 از ثمرات آنچه که در ماه رمضان به دست آوردهاید، سعادت خود را تا آخر سال تأمین کنید
🔻رهبرانقلاب: سعی کنید نتایج تلاش مبارک خود را در ماه رمضان، برای خود حفظ کنید.
🔹دلها را پاکیزه نگهدارید و مشغول مسائلی که شما را از خدا دور میکند، مپسندید.
🔺دلتان را مشغول یاد خدا بخواهید؛ آن را قدر بدانید و از نتایج و ثمرات آنچه که در ماه رمضان به دست آوردهاید، سعادت خود را تا آخر سال تأمین کنید. ۱۳۷۲/۰۱/۰۴
~~~🔸🍃🌸🍃🔸~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
🌸
🍃
🌟🍃
🍃🌟🍃
🌸🍃🌟🍃🌟🍃🌟🍃🌸