🔰نماز دو رکوعه
با اشتباه مکبر، جمعی زودتر از امام جماعت، سر از رکوع برمیدارند.
چنانچه #امام در رکوع باشد به خاطر «تبعیت از امام»، مأمومین باید به #رکوع برگردند و با امام سر بردارند. در اینصورت زیاد شدن رکوع که رکن است، نماز را باطل نمىکند.
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
👤 #امام_خمینی
📚 توضیحالمسائل، م۱۳۹۶
💠 #احکام_نمازگزاران
~~~🔹 ☘ 🌹 ☘ 🔹~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
🌹
🍀
✨🍀
🍀🌸🍀
🌹🍀✨🍀✨🍀✨🍀🌹
مسح با دست راست
مردم فکر می کنند مسح سر را حتما بايد با دست راست انجام دهند.
در حالی که به فتوای همه مراجع به جز خامنه ای، مکارم، صافی و وحید: مسح سر با دست راست واجب نیست؛ اگر چه بهتر است.
آیات عظام صافی، خامنه ای، مکارم و وحید: احتیاط واجب آن است که مسح سر با دست راست انجام گیرد.
توضیح المسائل مراجع، م249
خامنه ای، اجوبه، س13
~~~🔹🍃🌺🍃🔹~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
🌺
🍂
🍃
🍂🍃🌺
🍃🌺🍂🍃
🌺🍂🍃🌺🍂🍃🌺🍂🍃
تابعیت در تقلید
برخی از مردم فکر می کنند همسر و فرزندان در عمل به فتوای مرجع تقلید باید تابع سرپرست خانواده باشند، در حالی که در تقلید تبعیت لازم نیست و هر کدام از اعضای خانواده باید از مجتهدی که برتر تشخیص داده است، تقلید کند.
📚استفتائات امام خمینی، ج1، ص13، س24
~~~🔹🍃🌺🍃🔹~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
🌺
🍂
🍃
🍂🍃🌺
🍃🌺🍂🍃
🌺🍂🍃🌺🍂🍃🌺🍂🍃
#قلب_سلیم
✅حضرت صادق (علیه السلام) فرموده: روزی حضرت موسی (علیه السلام) پیروان خود را موعظه می کرد،یکی از شنوندگان چنان تحت تأثیر گفتار موسی (علیه السلام) قرار گرفت که از جا حرکت کرده پیراهن خود راچاک زد،
خداوند به حضرت موسی وحی کرد به او بگو
لا تشق قمیصک و لکن اشرح لی عن قلبک
نمی خواهد پیراهنت را چاک زنی، قلبت را برایم بشکاف و محبت دیگران را خارج نما.
حضرت صادق (علیه السلام) در پایان گفتار فرمودند: یک روز حضرت موسی به مردی از پیروان خود گذشت که در حال سجده بود،از آنجا گذشت پس از انجام دادن کار خود برگشت، باز او را در حال سجده دید؛ به آن مرد گفت:
اگر حاجت تو به دست من بود برآورده میکردم.
به موسی (علیه السلام) خطاب شد:
لو سجد ینقطع عنقه ما قبلت حتی یتحؤل اکره الی ما احب
اگر آنقدر سجده کند که گردنش قطع شود نمی پذیرم، مگر اینکه قلب خود را پاک کند از آنچه من دوست دارم او نیز دوست بدارد و از آنچه بی میلم نسبت به آن او هم بی میل شود.
📚قصص الدعاء
~~~🔸🍃⚜🍃🔸~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
⚜
🍃
⚜🍃
🍃🌺🍃
⚜🍃⚜🍃⚜🍃⚜🍃⚜
🔰 نافله یا غفیله
بین دو نماز فرصت زیادی نیست. مجبور است بین نماز غفیله و نماز نافله مغرب یکی را انتخاب کند. در این صورت خواندن نماز نافله اولویت دارد.
👤 #امام_خامنهای
📚 سایت، استفتائات جدید، تیرماه ۹۶
💠 #احکام_عبادات؛ #احكام_نمازگزاران
~~~🔸🍃🍂🍃🔸~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
🍃
🍂
🍃🍂
🍂🍃🍂
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
#تسبیحات_اربعه
خیلی از مردم گمان می کنند که تسبیحات اربعه، حتما باید سه مرتبه گفته شود.
در حالی که همه مراجع تقلید به جز آیت الله العظمی فاضل فرموده اند:
ذکر تسبیحات اربعه یک مرتبه کافی است ولی سه مرتبه گفتن آن بهتر است.
آیت الله العظمی فاضل: احتیاط واجب آن است که تسبیحات اربعه سه مرتبه گفته شود.
رساله دانشجویی/سید مجتبی حسینی ص103
#احکام_نماز
~~~⚜🍃🍁🍃⚜~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
🍁
🍃
🍁🍃
🍃🍁 🍃
🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁
داستان_دنباله_دار
#عاشقانه_ای_برای_تو
#قسمت_پنجم داستان دنباله دار عاشقانه ای برای تو: مرگ یا غرور
غرورم له شده بود ... همه از این ماجرا خبردار شده بودن ... سوژه مسخره کردن بقیه شده بودم ... .
بدتر از همه زمانی بود که دوست پسر سابقم اومد سراغم و بهم گفت:
اگر اینقدر بدبخت شدی که دنبال این مدل پسرها راه افتادی، حاضرم قبولت کنم برگردی پیشم؟ ... .
تا مرز جنون عصبانی بودم ...
حالا دیگه حتی آدمی که خودم ولش کرده بودم برام ژست می گرفت ... .
رفتم دانشگاه سراغش ... هیچ جا نبود ... بالاخره یکی ازش خبر داشت ... گفت:
به خاطر تب بالا بیمارستانه و احتمالا چند روز دیگه هم نگهش دارن ... .
رفتم خونه ... تمام شب رو توی حیاط راه می رفتم ... مرگ یا غرور؟
... زندگی با همچین آدمی زیر یک سقف و تحملش به عنوان شوهر، از مرگ بدتر بود ... اما غرورم خورد شده بود ... .
پسرهایی که جرات نگاه کردن بهم رو هم نداشتن حالا مسخره ام می کردن و تیکه می انداختن ... .
عین همیشه لباس پوشیدم ... بلوز و شلوار ... بدون گل و دست خالی رفتم بیمارستان ...در رو باز کردم ... و بدون هیچ مقدمه ای گفتم:
باهات ازدواج می کنم ...
ادامه دارد
~~~🔹💞💚💞🔹~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
💞
💕
💞💕
💕💚💕
💞💕💞💕💞💕💞💕💞
داستان_دنباله_دار
#عاشقانه_ای_برای_تو
#قسمت_ششم داستان دنباله دار عاشقانه ای برای تو: معامله
خیلی تعجب کرده بود ... ولی ساکت گوش می کرد ...
منم ادامه دادم ... بدجور غرورم شکسته و مسخره همه شدم ... تو می خوای تا تموم شدن درست اینجا بمونی ... من می خوام غرورم برگرده ... .
اینو که گفتم سرش رو انداخت پایین ... ناراحتی رو به وضوح می شد توی چهره اش دید ... برام مهم نبود ... .
تمام شرط هات هم قبول ... لباس پوشیده می پوشم ... شراب و هیچ چیز الکل داری نمی خورم ... با هیچ مردی هم حتی دست نمیدم ... فقط یه شرط دارم ... بعد از تموم شدن درست، این منم که باهات بهم میزنم ... تو هم که قصد موندن نداری ... بهم که زدم برو ... .
سرش پایین بود ... نمی دونم چه مدت سکوت کرد ... همون طور که سرش پایین بود ازم عذرخواهی کرد ...
تقصیر من بود که نسنجیده به شما پیشنهاد ازدواج دادم. اگر این کار رو نکرده بودم کار به اینجا نمی کشید ... من توی کافه دانشگاه از شما خواستگاری می کنم. شما هم جلوی همه بزن توی گوشم ... .
برای اولین بار بود که دلم برای چند لحظه برای یه پسر سوخت ... اما فایده ای نداشت ... ماجرای کتابخونه دهن به دهن چرخیده بود ... چند روز پیش، اون طوری ردم کرده بود حالا اینطوری فایده نداشت ... .
خیلی جدی بهش گفتم:
اصلا ایده خوبی نیست ... آبروی من رو بردی ... فقط این طوری درست میشه ... بعد رفتنت میگم عاشق یه احمق شده بودم که لیاقتم رو نداشت. منم ولش کردم ... یه معامله است ... هر دو توش سود می کنیم ... .
اما من خیال نداشتم تا آخر باهاش بمونم ... فقط یه احمق می تونست عاشق این شده باشه ...
ادامه دارد
~~~🔹💞💚💞🔹~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
💞
💕
💞💕
💕💚💕
💞💕💞💕💞💕💞💕💞
داستان_دنباله_دار
#عاشقانه_ای_برای_تو
#قسمت_هفتم داستان دنباله دار عاشقانه ای برای تو: زندگی مشترک
وسایلم رو جمع کردم و رفتم خونه مندلی ... دوست صمیمیم بود ... .
به پدر و مادرم گفتم فقط تا آخر ترم اونجا می مونم ...
جرات نمی کردم بهشون بگم چکار می خوام بکنم ...
ما جزء خانواده های اصیل بودیم و دوست هامون هم باید به تایید خانواده می رسیدن و در شان ارتباط داشتن با ما می بودن ... چه برسه به دوست پسر، دوست دختر یا همسر ... .
اومد خونه مندلی دنبالم ... رفتیم مسجد و برای مدت مشخصی خطبه عقد خونده شد ... بعد از اون هم ازدواج مون رو به طور قانونی در سیستم دولتی ثبت کردیم ... تا نزدیک غروب کارها طول کشید ... ثبت ازدواج، انجام کارهای قانونی و ... .
اصلا شبیه اون آدمی که قبل می شناختم نبود ... با محبت بهم نگاه می کرد ... اون حالت کنترل شده و بی تفاوت توی رفتارش نبود ... سعی می کرد من رو بخندونه ... اون پسر زبون بریده، حالا شیرین زبونی می کرد تا از اون حالت در بیام ... .
از چند کیلومتری مشخص بود حس گوسفندی رو داشتم که دارن سرش رو می برن ... از هر رفتارش یه برداشت دیگه توی ذهنم میومد ... و به خودم می گفتم فقط یه مدت کوتاهه، چند وقت تحملش کن. این ازدواج لعنتی خیلی زود تموم میشه ... نفرت از چشم هام می بارید ... .
شب تا در خونه مندلی همراهم اومد ... با بی حوصلگی گفتم:
صبر کن برم وسایلم رو بردارم ... .
خندید و گفت: شاید طبق قانون الهی، ما زن و شوهریم اما همون قانون میگه تو با این قیافه نمی تونی وارد خونه من بشی ... .
هنوز مغزم داشت روی این جمله اش کار می کرد که گفت:
برو تو. دنبالت اومدم مطمئن بشم سالم رسیدی ...
چند قدم ازم دور شد ... دوباره چرخید سمتم و با همون حالت گفت:
خواب های قشنگ ببینی ... و رفت ... .
ادامه دارد
~~~🔹💞💚💞🔹~~~
🌷كانال لاله ای از ملکوت؛به ما بپيونديد👇:
https://eitaa.com/malakut
💞
💕
💞💕
💕💚💕
💞💕💞💕💞💕💞💕💞
🌺☘🌺☘🌺☘🌺☘
سلام علیکم خانم های محترمه ای که علاقمند به تلاوت قرآن هستند می توانند با مراجعه به نشانی زیر در ختمهای گروهی قرآن و صلوات و ... شرکت و از فیض معنوی آن بهره مند گردند.
http://eitaa.com/joinchat/471990284C1864e6fd2f
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸