eitaa logo
حیات طیبه
406 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
1.9هزار ویدیو
36 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
آنطونیوس حنانیا ، متفکر مسیحی و استاد جامعه شناسی و روانشناسی که سالهای طولانی عمرش را در اروپا به تحقیق پرداخته است ،در گفتگو با روزنامه الوفاق: 🔺در قرن های گذشته دختران پاک و عفیف مسیحی را فریب دادند و حجاب را به اسم آزادی از سرشان برداشتند. سالها گذشت تا امروز اروپایی ها فهمیدند حجاب محافظ نجابت آنها بود. 💢تاریخ اروپا را بخوانید و از کسانی که کمی سنشان بالاتر است بپرسید که هنوز یادشان می آید. در سالهای دور اگر در اروپا زن یا مردی ناپاک یود انگشت نمای مردم می شد و مردم به دلیل آنکه او فردی بی اخلاق بود او را طرد می کردند، ولی امروز بلایی بر سر کشورهای اروپایی آورده اند که بیمارستان هایشان از فرزندان بدون پدر و مادر پر شده است و این نتیجه سیاست های استعماری صهیونیست هاست. 🔺به برادران و خواهران مسلمانم توصیه می کنم نگذارید لابی پنهان صهیونیستی بلایی که بر سر اروپا آوردند و جامعه ای مریض تربیت کردند بر سر جامعه شما نیز بیاورند. هر چه دنیا بی حیاتر باشد به کام صهیونیست هاست. 👈لباس حجاب، نشانه پاکی همه زنان پاکدامن تاریخ از مریم (س) تا فاطمه (س) است. ┈••💐🧕💐✾••┈ 💖كانال حیات طیبه ؛ به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/hayat_tayyebe 🌺 🧕 🌹🧕 🧕❤️🧕 🌷🧕🌹🧕🌺🧕🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خبرنگار از حاج خانمه پرسید چند تا بچه دارید؟ الآن چیکاره هستند؟ گفت: پنج تا دارم دو تاشون اسیر شدند، سه تاشون مفقود الاثر😢 خبرنگاره با کلّی ذوق گفت: توی کدوم منطقه عملیاتی؟😃 حاج خانم گفت: توی عملیات زندگی! دو تا بچه هام دخترند، شوهر کردند و اسیر شدند. سه تاشونم پسرند زن گرفتند و مفقود الاثرند😐😂 پدر مادرها وقتی پیر میشن به حضور و توجه ما نیاز بیشتری دارند؛ سر زدن و توجه رو از آنان دریغ نکنید 🌺پیامبر خدا (ﷺ) فرمودند: 「 وجود پیران سالخورده، باعث برکت و افزایش رحمت و نعمت‌هاى الهى است.」 [📚نهج الفصاحه،ص۲۲۲،کلمه ی۱۱۱۰🌿] عزیزانی که والدینتون در قید حیاتند قبل از حسرت از دست دادنشان قدرشان را بدانید که فردا دیر است.آنان بهترین واسطه لطف خدا برای مایند با آنان‌مهربان باشید که روزی‌در آرزوی دیداری‌کوتاه خواهیدماند. عزیزانی که والدینتون از دنیا رفتند پاداش زیارت قبر آنان در هر صبح جمعه برابر با حجی مقبول است،برایشان توشه بفرستید و به روحشان متوسل‌شوید تا ازدعایشان بهره‌مند شوید. ┄┅┅❅🍃🌼🍃❅┅┅┄ 💖كانال حیات طیبه ؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/hayat_tayyebe 🍃 🌼 🍃🌼 🌼🍃🌼 🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ ؟ ✍رزق کلمه ای است بسیار فراتر از آنچه مردم می دانند. 👈🏻 زمانی که خواب هستی و ناگهان، به تنهایی و بدون زنگ زدن ساعت بیدار می‌شوی؛ این بیداری؛ است، چون بعضی‌ها بیدار نمی‌شوند. 👈🏻 زمانی که با مشکلی رو به رو می شوی خداوند صبری به تو می دهد که چشمانت را از آن بپوشی، این صبر، رزق است. 👈🏻 زمانی که در خانه لیوانی آب؛ به دست پدر یا مادرت می دهی این فرصت نیکی کردن، رزق است. 👈🏻 گاهی اتفاق می افتد که در نماز حواست با گفته هایت نباشد؛ ناگهان به خود می آیی و نمازت را با خشوع می خوانی این تلنگر، رزق است. 👈🏻یکباره یاد کسی میفتی که مدتهاست از او بی خبری و دلتنگش می شوی و جویای حالش، این یادآوری؛ رزق است. 👈🏻 رزق واقعی رزق خوبی هاست‌ نه ماشین نه درآمد، اینها رزق مال است که خداوند به همه ی بندگانش می دهد، اما رزق خوبی ها را فقط به دوستدارانش می دهد. 👈🏻 و در آخر همین که عزیزانتان هنوز در کنارتان هستند و نفسشان گرم است و سلامت؛ این بزرگترین رزق خداوند است. 🌹روزتون خوش و زندگيتون پر از رزق🌹 •┈✾•🌿🌺🌿•✾┈• 💖كانال حیات طیبه ؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/hayat_tayyebe 🍂 🌺 🍂🍃 🍃🌺🍂 🌺🍂🍃🌺🍂🍃🌺
🔶 حضرت آیت الله جوادی آملی: پیامبر(صلوات‌الله‌علیه) فرمودند «الناس نیام اذا ماتوا انتبهوا» خیلی‎ها خیال می‎کنند چیزی دارند، اما در هنگام مرگ می‎فهمند که دست شان خالی است، خواب می‎بینند که مقام و منزلتی دارند و بیدار که می‎شوند می‎بینند خبری نیست. این همه آیت‎الله و این همه عظمی که به من بستند چه شد؟ همان طور که آدم خوابیده چیزهای بسیاری را خواب می‎بیند و وقتی بیدار شد می‎بیند که دستش خالی است، این گونه است. غالب مردم این‎گونه‎اند و هنگام احتضار می‎فهمند که دست شان خالی است. این‎ها گوشه‎ای از مسائل قیامت است. ‎‎‌‌‎‎‌⚰ ┈••✾⌛️⚰⌛️✾••┈ 💖كانال حیات طیبه ؛ به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/hayat_tayyebe ⚰ ⌛️ ⚰⌛️ ⌛️⚰⌛️ ⚰⌛️⚰⌛️⚰⌛️⚰
تحول روحی به برکت حضرت سیدالشهداء علیه السلام ✨﷽✨   یکی از افرادی که کارش مدیریت کاروان های اعزامی از مشهد به کربلا بودو300 مرتبه به کربلا مشرف شده بود ، تعریف می‌کرد:   سال1396 شمسی در فرودگاه  مشهد، در حال سر و سامان دادن به زائرین بودم، در همان اثـنا پروازهای دبی و ترکیه درحال مسافرگیری بودند. تعدادی از زائران به من گفتند: _تفـاوت پـروازها را با هم ببینـیـد، آنها با چه ظاهر و سر و وضعی هستند، گویی بعضی ها هیچ اعتقادی به اسلام و مسلمانی ندارند، حتی در آرایش کردن گوی سبقت را از غربی‌ها❗️ربوده اند...   همینطور که درحال گفتگو بودیم، آقا و خانومی به همراه دختر جوانی به سمت ما آمدند. وضع ظاهرشان به همان پروازهای دبی و ترکیه می‌خورد. وقتی به ما رسیدند گفتند: کاروان اعزام به کربلا همینجاست؟ من که توقع این سوال را نداشتم گفتم: بله، چطور مگه؟ آنها با خوشحالی گفتند: اگر خدا قبول کند ما هم زائر کربلا هستیم.   من که بعد از حدود 300بار مدیر کاروان عتبات عالیات بودن، تا به حال  اینگونه زائر نداشتم، کمی جا خوردم، ولی بعلت اینکه زائر حضرت بودند، به آنها خوش آمد گفتم. بالأخره همه زائرین سوار هواپیما شدند من هم براساس وظیفه دینی و حتی شغلی قبل از پرواز شروع کردم اصطلاحا به امر به معروف و نهی از منکر، (یعنی به درب می‌گفتم که دیوار بشنود)   می‌گفتم این مکان‌های مقدسی که خداوند به ما توفیق زیارتشان را داده حُرمت بالایی دارند و زائرین باید حرمت این اماکن را نگه دارند، اما دختر این خانواده که گویا منظور اصلی من او بود با حالت ناراحتی و بی‌اعتنایی به من فهماند که اهمیتی برای حرف های من قائل نیست.   به نجف اشرف رسیدیم من هم در زمان‌های گوناگون می‌گفتم که این مکان ها مقدس است و هر فرد حداقل باید ظاهرش را حفظ کند و آن دختر هم، بی اعتنایی می‌کرد.   تـااینکه روز آخر که در نجف اشرف بودیم و فردا قرار بود عازم کربلاء معلی شویم؛ پدر آن دختر پیش من آمد و گفت:   حاصل زندگی من و همسرم همین یک دختر است که پزشک اطفال است،شاید بخاطر عدم توجه ما، او فقط در درس و شغلش موفق شده و از اعتقادات دینی و اخروی تقریباً چیزی نمی‌داند! ما تصمیم گرفتیم او را به کربلا نزد سیدالشهدا علیه السلام بیاوریم بلکه حضرت جبران کاستی ها و کمبودهایی که ما طی این سالیان از نظر اعتقادی و دینی برای فرزند دلبندمان گذاشتیم را بنمایند، چون آرزوی هر پدر و مادری عاقبت بخیری فرزندش می‌باشد.   دختر ما بخاطر نوع دوستان و جَـوی که بزرگ شده تقریبا هیچ چیزی از مبانی دینی و اعتقادات نمی‌داند و وقتی شما از لزوم رعایت حجاب صحبت می‌کنید، او به اتاق می آید دائم می‌گوید: منظور حاج آقا فقط من هستم! چون فقط در این کاروان منم که سر و وضعم اینگونه است. ما از شما می‌خواهیم که رعایت حال ما و دخترمان را بفرمائید و دیگر چیزی نگوئید.   گفتم: این وظیفه من است که این مسائل را برای زائرین گوشزد کنم تا حریم اهل بیت علیهم السلام شکسته نشـود. گفتگوی ما تمام شد، و ما روز بعد عازم کربلاء شدیم.   صبح روز اول که در کربلا بودیم به لابی هتل آمده و دیدم خانمی با مقنعه بلند و چادر و حجابی کامل منتظر من نشسته است و تا من را دید سلام کرد. وقتی دید من با تعجب او را نگاه می‌کنم گفت: ظاهراً من را نشناختید؛ من همان دختر بی‌حجاب چند روز پیش هستم. از شما تقاضا دارم  اجازه دهید عبایتان را بشویم.   من که شوکه شده بودم گفتم: اولا من معنای حرکات و رفتار قبل با حالت امروزتان را نمیفهمم؛ ثانیاً شما هم زائر هستید هم پزشک؛ در شأن شما نیست که عبای من را بشوئید، من این کار را نمی کنم.   درحالیکه گریه می‌کرد از من خواهش کرد که اجازه دهم!! توجه که کردم دیدم واکس تهیه کرده و تمام کفش های کاروان را واکس زده بود. به او گفتم تا نگویی چه شده من نمی‌گذارم   باحال گریه گفت: دیشب وقتی وارد کربلا شدیم من در عالم رؤیا خدمت سـیدالشهـدا آقا ابـاعبـدالله الحسین علیه السلام شرفیاب شدم. حضرت من را به اسم مستعاری که دوست داشتم صدا زدند و فرمودند: دخترم ؛ من خواستم که تـو به کربـلا و به زیارت من بیایی و تا وقتی که من کسی را دعـــوت نکنــم هیچکس نمی‌تواند به این مکان بیاید. حرف‌هایی که مدیر کاروان می‌زد همانی بود که ما دوست داشتیم و به زبانش جاری می‌شد، برو عبایش را بگیر و آن را بشوی تا از او دلجویی کرده باشی. و بعد فرمودند: دخترم تو دکتر اطفال هستی، طفل مریضی دارم می‌خواهم درمانش کنی.   او در حالیکه گریه می‌کرد می گفت: حضرت طبیب همه عالم هستند... ولی به من فرمودند دنبال من بیا...   بـه همراه حضرت از دو اتاق رد شدیم و وارد اتاق دیگری شدیم، روی سکویی طفلی شـش ماهه دیدم که مثل قرص ماه می‌درخشید و تیری سه شعبه به گلویش اصابت کرده بود.
حضرت فرمودند: پسرم را درمان کن.   (خانم دکتر درحالیکه بشدت گریه می‌کرد، سؤال کرد: حاج آقا مگر امام حسین علیه السلام فرزند ۶ماهه داشتند؟ چرا تیر ۳شعبه به گلویش زده بودند؟)   من که بغض گلویم را گرفته بود گفتم: بله، ولی این سؤال‌ها را نپرس... ایـن‌ها روضه‌های سوزناکی است که جگر انسان را کباب می‌کند.   اما او که تازه وقایع کربلا را شنیده بود دوباره پرسید: چرا تیر 3شعبه به گلوی این طفل زدند؟ گفتم:چون امام حسین علیه السلام طفل شیرخواره اش را بر روی دست گرفته بودند و به دشمنان منافق و کافر فرمودند: حالا که به زعم خودتان با من دشمن هستید و می جنگید خودتان این بچه را بگیرید و سیراب کنید.   خانم دکتر در حالیکه بسیار منقلب شده بود و هق هق گریه می‌کرد گفت: آخر کجای عالم در جواب درخواست آب دادن به طفل 6ماهه، آن هم فرزند پیامبرشان، با تیر سه شعبه به گلوی آن بچه پاسخ می‌دهند؟! حاج آقا من در عالم رؤیا دیدم که حتی آن تیر سمی و زهر آلود نیز بود!!! و بلند بلند گریه می کرد...   به برکت سید الشهدا علیه السلام آن خانم دکتر جوان چنان متحول شده بود که موقع بازگشت کاروان به ایران می‌گفت: من با شما نمی آیم و می خواهم اینجا باشم... من قلبم و روحم در کربلاست... بالأخره با اصرار فراوان و قول به اینکه دوباره برای پابوس و عرض ارادت به کربلا می آید حاضر شد برگردد.   بعد از چند هفته که به مشهد مقدس مراجعت کردیم، روزی وارد مطبش شدم، دیدم که عکس‌ها و نوشته‌هایی بر روی دیوار از امام حسین علیه السلام زده شده بود.   آنجا دیگر دکتری مؤمنه و صالحه و دلباخته سید الشهداء علیه السلام بود، دکتری که حالا بسیار باوقار و امام حسینی شده بود و حتی مریض ها هم در مطبش صف کشیده بودند.   با خوش‌رویی ار من پذیرایی کرد و گفت: باور نمی‌کنید از زمانی که از کربلا به مشهد آمدم، امام حسین علیه السلام به نگاهم و قلمـم اثری عجیب داده اند چرا که من با همان نگاه اول درد و مرض اطفال را تشخیص می‌دهم و حتی آنها را برای آندوسکوپی هم نمی‌فرستم و با اولین نسخه مریض‌ها خوب می‌شوند، فقط به برکت آقای مظلوم و کریم مولانا اباعبدالله الحسین علیه السلام   📙کتاب خروش خدا صفحه 83علیرضا ثبتی گجوان ┈••✾•💦🕌💦•✾••┈ 💖كانال حیات طیبه ؛ به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/hayat_tayyebe 🕌 💦 🕌💦 💦🕌💦 🕌💦🕌💦🕌💦🕌
🔻 مهمترین کار ما ... ✨ مرحوم علامه طباطبایی(ره) می‌فرمود: ما بزرگ‌ترین و مهم‌ترین کاری که در عالم داریم و هیچ کاری از اطوار و شئون زندگی ما مهم‌تر از آن نیست(آن است که) خودمان را درست بسازیم. کاری مهم‌تر از خودسازی نداریم. ما ابد در پیش داریم. هستیم که هستیم «و انما تنتقلون من دار الی دار» شما برای معدوم شدن و نابود گشتن آفریده نشده‌اید، بلکه برای بقا و ابدیت به وجود آمده‌اید، این است و جز این نیست که به واسطه مردن از خانه‌ای به خانه دیگری کوچ می‌کنید.(1) ____ 1- رمز موفقیت علامه طباطبایی(ره)، ص 144 ┈••🍃🕌🍃••┈ 💖كانال حیات طیبه ؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/hayat_tayyebe 🍃 🕌 🍃🕌 🕌🍃🕌 🍃🕌🍃🕌🍃🕌🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴مردی خدمت حضرت امام صادق (ع) عرض كرد: در میان مخالفین شما كه شما را قبول ندارند، افرادی هستند كه بسیار خوبند، صادق و امینند ، اهل عبادت و خضوع و خشوعند ، آیا اینها از اعمالشان بهره ای نمی برند؟ ✍حضرت داستانی برای او نقل كردند و فرمودند: «إِنَّ رَجُلًا مِنْهُمُ‏ اجتَهَدَ أَربَعِينَ لَيْلَةً ثُمَّ دَعَا فَلَمْ يُسْتَجَبْ لَهُ»؛ در بنی اسرائیل مردی عابد و زاهد بود، مشكلی برایش پیش آمد. چهل شبانه روز مشغول عبادت شد و از خدا تقاضای حل مشكل كرد و نتیجه ای نگرفت! ✨خدمت حضرت عیسی (علیه السلام) آمد كه نبی و ولیّ زمان بود.گفت: آقا عجیب است! من چهل شبانه روز عبادت كردم و خدا خدا گفتم ولی مشكلم حل نشد! از شما تقاضامندم دعایی درباره من بفرمایید تا مشكل من حل شود و بفهمم گیر كار من در كجاست و سر بی اعتنایی خدا نسبت به دعای من چیست؟ حضرت عیسی (علیه السلام) نمازی خواند و دست به دعا برداشت.خطاب آمد به این مرد بگو: از آن دری كه من باز كرده ام رو به من نمی آیی!من نبوت و ولایت عیسی (علیه السلام) را، راه بندگی بندگان خود قرار داده ام و تو از راه دیگر می روی و هرگز به هدف نمی رسی! اگر آن قدر بنالی كه رگ گردنت قطع شود، اجابتت نخواهم كرد. حضرت عیسی (ع) رو به او كرد و گفت: مگر تو در نبوت من شك داری؟ او شرمنده شد و گفت: بله، تاكنون در نبوت شما تردید داشتم و اینك توبه كردم و ایمان آوردم. 💥حضرت امام صادق (ع) پس از نقل این داستان فرمود: « صَارَ فِي حَدِّ أَهلِ بَيتِهِ ، كَذَلِكَ نَحنُ أَهْلَ الْبَيْتِ لَا يَقْبَلُ اللَّهُ عَمَلَ عَبْدٍ وَ هُوَ يَشُكُّ فِينَا»؛ ولایت اهل بیت (ع) نیز چنین است. عبادت هیچ عبادت كننده ای مقبول درگاه خدا نخواهد شد مگر اینكه از در ولایت ما وارد گشته و با هدایت ما رو به خدا برود و شك و تردید در امر ولایت ما نداشته باشد . 📚 بحار الأنوار ، ج 27 ، ص 191 📚کافی ، ج 2 ، ص 400 ┄┅┅🍃🌷🍃┅┅┄ 💖كانال حیات طیبه ؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/hayat_tayyebe 🍃 🌷 🍃🌷 🌷🍃🌷 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
✨﷽✨ ✅روایتی تکان دهنده و زیبا 🔴شب اول قبر آیت‌‌الله و عنایت امام رضا علیه السلام بعد از مرگ آیت الله حائری شبی او را در خواب دیدم. کنجکاو شدم که بدانم در آن طرف مرز زندگی دنیایی چه خبر است؟! پرسیدم: آقای حائری، اوضاع‌تان چطور است؟ آقای حائری که راضی و خوشحال به نظر می‌آمد، شروع کرد به تعریف کردن: وقتی از خیلی مراحل گذشتیم،همین که بدن مرا در درون قبر گذاشتند، روحم به آهستگی و سبکی از بدنم خارج شد و از آن فاصله گرفت. درست مثل اینکه لباسی را از تنت درآوری. کم کم دیگر بدن خودم را از بیرون و به طور کامل می‌دیدم. خودم هم مات و مبهوت شده بودم، این بود که رفتم و یک گوشه‌ای نشستم و زانوی غم و تنهایی در بغل گرفتم. ناگهان متوجه شدم که از پایین پاهایم، صداهایی می‌آید. صداهایی رعب‌آور وحشتناک! به زیر پاهایم نگاهی انداختم. از مردمی که مرا تشیع و تدفین کرده بودند خبری نبود! بیابانی بود برهوت با افقی بی‌انتها و فضایی سرد و سنگین و دو نفر داشتند از دور دست به من نزدیک می‌شدند. تمام وجودشان از آتش بود. آتشی که زبانه می‌کشید و مانع از آن می‌شد که بتوانم چشمانشان را تشخیص دهم. انگار داشتند با هم حرف می‌زدند و مرا به یکدیگر نشان می‌دادند. ترس تمام وجودم را فرا گرفت و بدنم شروع کرد به لرزیدن. خواستم فریاد بزنم ولی صدایم در نمی‌آمد. تنها دهانم باز و بسته می‌شد و داشت نفسم بند می‌آمد. بدجوری احساس بی‌کسی غربت کردم: خدایا به فریادم برس! خدایا نجاتم بده، در اینجا جز تو کسی را ندارم….همین که این افکار را از ذهنم گذرانیدم متوجه صدایی از پشت سرم شدم. صدایی دلنواز، آرامش ‌بخش و روح افزا و زیباتر از هر موسیقی دلنشین! سرم را که بالا کردم و به پشت سرم نگریستم، نوری را دیدم که از آن بالا بالاهای دور دست به سوی من می‌آمد. هر چقدر آن نور به من نزدیکتر می‌شد آن دو نفر آتشین عقب‌تر و عقب‌تر می‌رفتند تا اینکه بالاخره ناپدید گشتند. نفس راحتی کشیدم و نگاه دیگری به بالای سرم انداختم. آقایی را دیدم از جنس نور. ابهت و عظمت آقا مرا گرفته بود و نمی‌توانستم حرفی بزنم و تشکری کنم، اما خود آقا که گل لبخند بر لبان زیبایش شکوفا بود سر حرف را باز کرد و پرسید: آقای حائری! ترسیدی؟ من هم به حرف آمدم که: بله آقا ترسیدم، اگر یک لحظه دیرتر تشریف آورده بودید حتماً زهره ‌ترک می‌شدم و خدا می‌داند چه بلایی بر سر من می‌آوردند. راستی، نفرمودید که شما چه کسی هستید. وآقا که لبخند بر لب داشت و با نگاهی سرشار از عطوفت، مهربانی و قدرشناسی به من می‌نگریستند فرمودند: من علی بن موسی الرّضا(علیه السلام) هستم. آقای حائری! شما ۳۸ مرتبه به زیارت من آمدید من هم ۳۸ مرتبه به بازدیدت خواهم آمد، این اولین مرتبه‌اش بود ۳۷ بار دیگر هم خواهم آمد.. 📘ناقل آیت‌الله العظمی سیدشهاب‌الدین مرعشی نجفی(ره) ⚰ ┈••🍃🕌🍃••┈ 💖كانال حیات طیبه ؛به ما بپيونديد👇: https://eitaa.com/hayat_tayyebe 🍃 🕌 🍃🕌 🕌🍃🕌 🍃🕌🍃🕌🍃🕌🍃