6.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به تو از دور سلام...
#شب_جمعه
#محمد_حسين_پويانفر
🌱#نهال_ولایت
🔸خانم و آقا برای چی ازدواج میکنند؟!
❌کلمات "خوب اما بی خاصیت" رواج پیدا کرده!
خانواده خوب یا خانواده موفق تشکیل بدن؟!
😒
نه عزیزدلم !!!
✅👈 خانم و آقا ازدواج میکنند تا "ولایتمداری" رو تمرین کنند.👉
"چه کسی به دردش میخوره برای تقویتِ ولايتمداری"
✔️ بچشون رو هم #تربیت میکنند تا ولایتمداری رو یادش بدن.
❤️ بعدا که آقا صاحب الزمان عج اومدن بفرمایند: این بچه به درد من میخوره...
این تو یه #خانواده_ولایتمدار تربیت شده
🌹 خدایا خانواده های ما رو "مهد و پادگان تربيت سربازان ولی عصر عج" قرار بده....
🔖حدیثقدسی:
ای فرزند آدم
من تو را آفریده ام و از حال درون تو با خبرم
اسرار تو را می دانم و برملا نمی کنم
تنها کسی هستم که مطمئنی به تو خیانت نمی ورزم؛
از تو کوچکتر نیستم و هیچگاه پایان نمی پذیرم
سرچشمه و منبع همه عشق ها و محبتها منم♥️
#همهیقلبممالتو♡
6.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 هنر پوشیدگی
🔸گزیده بیانات رهبر معظم انقلاب به مناسبت روز حجاب و عفاف
🍃🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂🍃
╭━━⊰❀🌹❀⊱━━╮
╰━━⊰❀🇮🇷❀⊱━━╯
مـردان بـزرگ از یـاد "نمیرونـد"و"میماننـد"حتے اگـر در زندگـے در "نمـاننـد"و"بـرونـد"💕
🌺تـ❤️ـولـدتــــ مبـارڪ بـزرگ مـرد🌺
#شهید_محسن_حججی
#سالروز_ولادت
🌺حیات سمائی..فی الارض🌺
مـردان بـزرگ از یـاد "نمیرونـد"و"میماننـد"حتے اگـر در زندگـے در "نمـاننـد"و"بـرونـد"💕 🌺تـ❤️
گمنام:
#دلنوشته_همسر_شهید_حججی👇
بسم رب الشهدا والصدیقین
اولین ها همیشه در ذهن ماندگار میشوند و در قلب هم جا خوش می کنند.
اولین روز محرم شدن
اولین حرف عاشقانه
و اولین ....
آخرین ها هم همینطور هستند. آنها هم درست در کنج قلبت می مانند، نه این که گرد و خاک بگیرند. مینشینند یک گوشه و در پس روزهایی که خودت هستی و خودت، روزهایی که دلت پر می کشد برای او، خودشان را تکان میدهند و در ذهنت جولان میدهند و تو را به آن سال و این سوال میبرند.
جان جانانم
محسن عزیزم
اولین خواسته ات را خوب به یاد دارم در اولین لحظات محرم شدن مان. حرفت یک کلام بود؛ سعادت و شهادت.
قولش را از من گرفتی و تو هم این قول را دادی که پر پرواز همدیگر باشیم.
اولین جشن تولدت در زندگی مشترک مان؛ آنجا هم باز همان خواسته ات را تکرار کردی و آرزوی شهادت را برایم گفتی و بعد شمع را فوت کردی.
شمع ها سوختند، دل من هم همینطور.
باورمان این نبود و هنوز هم نیست، هیچ آرزویی در لحظه فوت کردن شمع به بهانه تولد برآورده نمیشود. اینها همه برای قشنگ تر شدن است بخاطر دل خودمان. حقیقت امر این است که خدا به دلها نگاه می کند؛ لحظه و ساعتش مهم نیست، مکانش هر کجا که میخواهد باشد. عاشق که باشی در طلب رسیدن همیشه منتظر هستی و بهانه اش را دلت جور میکند که بگویی عاشقم.
این اولینِ همیشگی برای ما هر سال تکرار شد و هر سال همین را فقط از خدا خواستی؛ شهادت.
آن روزها دست و دلم میلرزید وقتی می شنیدم به هر بهانه ای و با هر جمله و کلمه ای میگویی شهادت. اما بعدها که حکم نفس را پیدا کرد در زندگیمان من هم از تو یاد گرفتم، لیوان آب هم که از دست هم میگرفتیم به جای تشکر می گفتیم الهی شهید شوی.
دلت را سپرده بودی به دست شهدا و شده بودی یک دلداده. دل داده جامانده.
وقتی به مزار شهدا میرفتیم و از میان قبور آنها عبور می کردیم چشمت که به جوان های دهه هفتادی می افتاد... جوان های تیپ فاطمیون که کوچکتر از خودت بودند و روی خاک ها آرامیده بودند سال ها قبل تر، پایت همان جا می ماند. سهم نگاهت حسرت بود، حسرت به حال آنها و حسرت به حال خودت. میگفتی من، محسنِ متولد هفتاد اینجا و... . من یک سال، دو سال، سه سال بزرگتر از این جوان ها هستم و یک سال دیگر هم بزرگ شدم و این جوان ها یک سال پیش، دو سال پیش، سه سال پیش به دیدار محبوب رفتند.
تا کجاها رفته بودی همسر جان....
برای من بودن در کنار تو مهم بود و تو برایت رفتن. من هم به فکر شهادت بودم برایت ولی در سال های بعد...
اول و آخرش به دنبال رسیدن به احلی من العسل بودی...
محسن خوبم
محسن عزیزم
همیشه هم از اولین ها نباید گفت آخرین ها هم قسمتی از با هم بودنمان است.
مثل آخرین جشن تولدت در زندگیمان؛ دو روز قبل از اعزامت.
مدتها بود جای خالی انگشتری را روی دستتان احساس میکردی. نه یک انگشتر معمولی مثل بقیه انگشترها.
دلت میخواست نگین انگشترت در نجف باشد با نام یازهرا. ولایت امیرالمومنین و حب فاطمه؛ هر دو را با هم می خواستی.
بهترین هدیه هم برایت همین بود. انگشتری که در قلبش نام زهرا باشد.
من خوشحال بودم از انتخابم و خوشحال تر از من، تو بودی. به خواسته ات رسیده بودی و شیرینی این رضایت برایمان طعم همان عسل روز محرم شدن مان را داشت، شیرین و ماندگار.
آخرین شمعها را هم با همان رسم هر ساله ات فوت کردی و همان اولینِ همیشگی را باز گفتی؛ خدایا شهیدم کن.
این حرفت برایمان به یادگار ماند آن هم از آخرین تولدت.
شادی آن شبت با همیشه فرق داشت...
لبخند چهره ات با همیشه فرق داشت...
یادش بخیر، چقدر انگشت دستت را برانداز می کردی. اما خودمان هم میدانیم که انگشتر بهانه بود تو به فکر رفتن بودی و به لحظاتی فکر میکردی که قلب دشمن را با نام یا زهرا میشکنی و خط شکن دشمن میشوی که شدی.
به میهمان ها گفتی که ان شاالله با همین انگشتر به سوریه بروم و انگشتر به دست شهید شوم.
می خواهم تا آخرین لحظه همه بدانند که من شیعه امیرالمومنین هستم و محب فاطمه.
و رفتی تا رسالتت را به جهانیان برسانی...
حبیب من
جانان من
می خواهم کمی زرنگی بکنم امسال. شمع های تولدت را خودم برایت فوت میکنم. دعایش از من و آمین اجابتش از تو. خدایا شهیدم کن...
پ.ن: سلام بر حسین به نیابت از محسن شهیدم هدیه ای باشد به شهید. فطرس ملک سلام ما را به ارباب برسان. السلام علیک یا اباعبدالله...
#اولینِ_همیشگی
#تولد_جانان
#همسر_شهیدم_تولدت_مبارک
#پر_پروازم
#خدایا_شهیدم_کن
#السلام_علی_الحسین
عاشقِ زنی که عاشقت هست بودن،
سخت نیست
کافیست حواست پرت نشود از دوست داشتنش
کافیست جواب احساسش را با منطقت ندهی
کافیست یک وقتهایی با دلش راه بیایی
و وقتهای دیگر
راههای نیامده را
با آغوش
با بوسه
جبران کنی
یک زن همین که احساس کند دوستش داری و به فکرش هستی و بخاطر دلش حاضری قیدِ بعضی چیزها را بزنی یا بعضی کارها را بکنی،
خوشبختترین میشود
زنها توقعِ زیادی از زندگی ندارند
امنشان که کنی،
دلشان گرمِ زندگی میشود
#عاشقانه_های_شهدایے❤️
●موقع پرو لباس مجلسی بهم گفت:«هنوزنامحرمیم.تابپسندی برمیگردم» رفت با سینی آب هویج بستی برگشت.برای همه خریده بود جز خودش!گفت میل ندارم.
●وقتی خیلی اصرار کردیم مادرش لوداد که روزه گرفته است.ازش پرسیدم حالا چرا امروز؟!گفت میخواستم گره ای تو کارمون نیفته و راحت بهت برسم.
✍راوی: همسرشهیدمحسن حججی
📎پ ن: فرازی از وصیت نامہ #شهید_حججی
نمیدانم چہ شد ڪہ سرنوشت مرا بہ این راه پُرعشق رساند
بدون شڪ ،
شیر حلال مادرم ...
لقمہ حلال پدرم ...
و انتخاب همسرم ...
در آن اثر داشتہ
#شهید_محسن_حججی
#سالروز_ولادت🌷
●ولادت : ۱۳۷۰/۴/۲۱ نجف آباد ، اصفهان
●شهادت : ۱۳۹۶/۵/۲۱، سوریه
چله ميگرفت ؛ قرار هاي مختلفي مي گذاشت؛ زيارت عاشورا ميخواند يا يک چله نماز صبح ميرفت کنار شهداي گمنام تيپ الغدير.
نيتش را نميدانستيم ،وقتي مدتي بعد از نماز مغرب عاشورا ميخواند حدس ميزديم ک دوباره چله خواني دارد يکي از کار هايي ک باب کرده بود و به ما هم ياد داد ، قبل از محرم شروع ميکرديم به عدس پلو خوردن،
ميگفت عدس اشک را زياد ميکند.
از چند روز مانده به محرم مراقبه را شروع میکرد ...
#چله_نوکری
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
#حَرف