🍃
ای نوبهار خندان از لامکان رسیدی
چیزی بیار مانی از یار ما چه دیدی
خندان و تازه رویی سرسبز و مشک بویی
همرنگ یار مایی یا رنگ از او خریدی
ای فضل خوش چو جانی وز دیدهها نهانی
اندر اثر پدیدی در ذات ناپدیدی
ای گل چرا نخندی کز هجر بازرستی
ای ابر چون نگریی کز یار خود بریدی
ای گل چمن بیارا میخند آشکارا
زیرا سه ماه پنهان در خار میدویدی
ای باغ خوش بپرور این نورسیدگان را
کاحوال آمدنشان از رعد میشنیدی
ای باد شاخهها را در رقص اندرآور
بر یاد آن که روزی بر وصل میوزیدی
بنگر بدین درختان چون جمع نیکبختان
شادند ای بنفشه از غم چرا خمیدی
سوسن به غنچه گوید هر چند بسته چشمی
چشمت گشاده گردد کز بخت در مزیدی
#مولانا
@Hayrani
شب دراز است از بهر راز گفتن و حاجات خواستن : بی تشویش خلق و بی زحمت دوستان و دشمنان ، خلوتی و سلوتی حاصل شده و حق تعالی پرده فرو کشیده تا عمل ها از ریا مصون و محروس باشد و خالص باشد لله تعالی
و در شب تیره ، مرد ریایی از مخلص پیدا شود . ریایی به شب رسوا شود .گوید " چون کسی نمی بیند ، از بهر کی کنم ؟ "
می گویندش که " کسی می بیند . ولی تو کسی نیستی تا کسی را بینی "
#فیه_ما_فیه
#مولوی
#نماز_شب
@Hayrani
صدایت گُم شده بود و نفس کشیدن در هوایی که صدای تو در آن شنیده نمیشد دشوار بود. باید کاری میکردم، پس کوله بارِ خیال را برداشتم و بی پروا به جست و جو پرداختم؛ از زمین تا آسمان، از آسمان به زمین... زیباییِ کوهها دریا و جنگل یادآور حس خوبِ بودنت، سوسوی ستاره ها و درخششِ ماه یادآور چشم های پر فروغت و لالاییِ باد برای پرندگان تداعیکننده نغمهی آرام صدایت بود. به یادآوردن تمامِ اینها و فکرکردن به اینکه شاید انتهایِ همهی جست و جوهایم اتمامِ بی قراری هایم شود شوقِ عظیمی را در قلبم ایجاد میکرد آنقدر که مرا به پرندهای تبدیل کرده بود. سبک بال و رها به پرواز در آمدم و آنقدر پر زدم تا به آسمانِ شب رسیدم اما نبودی، باز هم نشانی از تو نبود. نه پشتِ ماه پنهان بودی نه ابرها. گویا جست و جو بی فایده بود. نمیدانم! شاید طنینِ سبزِ صدایت در روزهای خوبِ از دست رفته جا مانده بود. اما حالا که دستم از دوست داشتنت آنقدر کوتاه است که سهمم از تمامِ تو دیگر حتی از دور تماشا کردنت هم نیست، همهی رویای من این است؛ دوباره با تمامِ قلبت نامم را فریاد بزنی تا من بتوانم آن را در شیشهای بریزم، سپس در جایِ امنی درست زیر خاکسترهای قلبِ بی قرارم پنهان کنم و رویش پتویی بکشم تا گرم بماند و این بار با خیالی آسوده به جای دورتری بروم یا اصلا در خود پنهان شوم! همین که گاهی آوای گرم و دلنشینِ صدایت از ته قلبم به گوش برسد و در خیال مدام نامم را تکرار کنی آرام میشوم، همین که تنها با صدایت نفس بکشم، راه بروم و زندگی کنم خزانم بهار میشود، شکوفه میدهم و سبز و زنده می مانم برای همیشه!
#نیلی_ق
@Hayrani