eitaa logo
حیات طیبه مهدویّ🍎
121 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
5.9هزار ویدیو
35 فایل
«کانال معارفی حیات طیبه» گلچینی از گزیده ترین مطالب متنوع پیرامون سبک زندگی مهدوی و.... 👈 مارا به دوستان خودمعرفی کنید👉 حیات طیبه مهدوی🍎 🍎https://eitaa.com/hayyatetayebh ارتباط با ادمین : @Mojtahed
مشاهده در ایتا
دانلود
💫 شهری بود که مردمش, اصلاً فیل ندیده بودند, از هند فیلی آوردند و به خانه تاریکی بردند و مردم را به تماشای آن دعوت کردند, مردم در آن تاریکی نمی‌توانستند فیل را با چشم ببینید. ناچار بودند با دست آن را لمس کنند. کسی که دستش به خرطوم فیل رسید. گفت: فیل مانند یک لوله بزرگ است. دیگری که گوش فیل را با دست گرفت؛ گفت: فیل مثل بادبزن است. یکی بر پای فیل دست کشید و گفت: فیل مثل ستون است. و کسی دیگر پشت فیل را با دست لمس کرد و فکر کرد که فیل مانند تخت خواب است. آنها وقتی نام فیل را می‌شنیدند هر کدام گمان می‌کردند که فیل همان است که تصور کرده‌اند. فهم و تصور آنها از فیل مختلف بود و سخنانشا ن نیز متفاوت بود. اگر در آن خانه شمعی می‌بود. اختلاف سخنان آنان از بین می‌رفت. ادراک حسی مانند ادراک کف دست, ناقص و نارسا است. نمی‌توان همه چیز را با حس و عقل شناخت. 📚منبع؛: مثنوی معنوی 💫نتیجه گیری: میخواستم بگم میدونی قرآن در مورد ظن وگمان چی فرمایش میکنه👇 ✨يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ ۖ... "الحجرات 12" ✨ای کسانی که ایمان آورده‌اید! از بسیاری از گمانها بپرهیزید، چرا که بعضی از گمانها گناه است؛ 🌿https://eitaa.com/hayyatetayebh
♨️اردشیر زاهدی: لعنت بر من و شاه که باعث جداشدن بحرین از ایران شدیم / کاش ذره‌ای از وجود سردار سلیمانی در من و شاه بود 📌 خبر فوری سراسری @fori_sarasari 🌿https://eitaa.com/hayyatetayebh
981K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☝️کم‌ترین وظیفه انسانی برای جلوگیری از قتل‌عام کودکان غزّه تحریم‌تولیداتِ رژیم صهیونسیتی 🍔مثل مک دونالد و...⛔️ 🔻تَواصَوْا بِالْحَق🔻 👈 .
۱۴۶۸ مین سال مزیّن شدن کعبه به‌میلاد امیرالمؤمنین علیه‌السلام و روز پدر گرامی باد 🔻یک حدیث🔻 از امام‌علی علیه‌السلام نقل‌شده: ای مردم! بخدا سوگند من هرگز شما را به هیچ طاعتی نمی‌خوانم مگر آنکه خود [در عمل به آن] بر شما پیشی می‌گیرم و از هیچ چیز نهی‌تان نمی‌کنم، مگر آنکه پیش از شما، خودم را از عمل به آن باز می‌دارم. 📚 نهج البلاغة، خطبه۱۷۴ ترجمه نهج‌البلاغه انصاریان👇 ا📡 https://b2n.ir/k17560 🔻تَواصَوْا بِالْحَق🔻 👈 .
هدایت شده از نبرد آخر
11.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 اعتراف صهیونیست ها : دروغگوییم 🔹 کانال 13 عبری: اعتراف می کنیم که داستان هایی که در 7 اکتبر در مورد کشتن یا دار زدن کودکان اسرائیلی توسط حماس گفته شد، دروغ بوده است! 🔵 👇 https://eitaa.com/joinchat/3310223917C506c0dd2d1
🔻 كلام امير(ع) قال علي عليه السلام اَسْعَدُ النَّاسِ مَنْ عَرَفَ فَضْلَنَا وَ تَقَرَّبَ اِلَي اللهِ بِنَا وَ اخْلَصَ حُبَّنَا وَ عَمِلَ بِمَا اِلَيْهِ نَدَبنَا وَ انْتَهَي عَمَّا عَنْهُ نَهَيْنَا فَذَاكَ مِنَّا وَ هُوَ فِيِ دَارِ المُقَامَةِ مَعَنَا. 🔸 خوشبخت ترين مردم كسي است كه برتري ما را بشناسد و به وسيله ما به خدا نزديك شود و خالصانه به ما محبت داشته و به سنت ما عمل كند و از آنچه نهي كرده ايم دوري نمايد پس او از ما و در سراي جاودان با ما خواهد بود. 🌷 ميلاد با بركت و موفور السرور مولاي متقيان و امير مومنان حضرت علي عليه السلام بر شما مبارك باد. 🌷 📚 رجوع كنيد به : غررالحكم - عبدالواحد آمدي - ترجمه محمدعلي انصاري ص ٢٤٢ شماره ٣٢٩٤.
⏬️ @Yejoensaf 🔴 قول مردانه (داستان تشرفات) صدای اذان از رادیوی ماشین به گوش رسید، جوانی که در کنارم نشسته بود بلند شد به طرف راننده رفت و به اوگفت: آقای راننده لطف کنید نگه دارید تا نمازم را بخوانم. راننده با بی تفاوتی گفت: برو بابا حالا کی نماز می خواند صبر کن ساعتی دیگر در قهوه خانه برای ناهار ونماز نگه می دارم. جوان ول کن نبود آن قدر اصرار کرد تا راننده ماشین را نگه داشت و او با آرامش دو رکعت نماز ظهرش را که شکسته هم بود خواند.وقتی سوار ماشین شد پرسیدم: چرا آنقدر به نماز اول وقت اهمیت می دهی؟ گفت: من به آقایی قول داده ام همیشه نمازم را اول وقت بخوانم. گفتم: به چه کسی قول داده ای که اینقدر مهم است. گفت: من در یکی از کشورهای اروپایی درس می خواندم. چند سالی بود که آنجا بودم محل سکونتم در یک بخش کوچک بود و تا شهری که دانشگاه در آن قرار داشت فاصله ی زیادی بود که با یک اتوبوس که هر روز از آن بخش به شهر می رفت من هم می رفتم. برای فارغ التحصیل شدنم باید آخرین امتحانم را می دادم. پس از سال ها رنج و سختی و تحمل غربت، خلاصه روز موعود فرا رسید درس هایم را خوب خوانده بودم. سوار اتوبوس شدم پس از چند دقیقه اتوبوس که پر از مسافر بود راه افتاد. نیمی از راه را آمده بودیم که یکباره اتوبوس خاموش شد. راننده پایین رفت و کاپوت ماشین را بالا زد... مقداری موتور ماشین را دستکاری کرد اما ماشین روشن نشد. مسافران کنار جاده آمده بودند و من هم دلم برای امتحانم شور می زد و ناراحت بودم. چیز دیگری به امتحان نمانده بود. وسیله ی نقلیه ی دیگری هم از جاده عبور نمی کرد نمی دانستم چه کنم همه ی تلاش های چندساله ام به این امتحان بستگی داشت خیلی نگران بودم یکباره جرقه ای در مغزم زد به یاد امام زمان(عج) افتادم. دلم شکست اشکم جاری شد با خودم گفتم: یا بقیه الله! اگر امروز کمک کنی به امتحانم برسم، قول می دهم تا آخر عمر نمازم را اول وقت بخوانم. چند لحظه ی بیشتر نگذشته بود که آقایی از دور نمایان شد و به سمت راننده آمد و با زبان فرانسوی به راننده گفت: چی شده؟ راننده گفت: نمی دانم هرکاری می کنم روشن نمی شود. مقداری ماشین را دستکاری کرد و به راننده گفت: «استارت بزن» ماشین روشن شد همه خوشحال سوار ماشین شدند.من هم که عجله داشتم سوار ماشین شدم همین که اتوبوس می خواست راه بیفتد، همان آقا پا روی پله ی اول اتوبوس گذاشت مرا به اسم صدا زد و گفت: قولی که داده ای یادت نرود نماز اول وقت! و به پشت اتوبوس رفت و من هرچه نگاه کردم دیگر او را ندیدم و تا دانشگاه، همین طور اشک می ریختم. 📚 منبع 1)پورسید آقایی، میرمهری، ص 344 📝از انچه بر دیگران گذشت‌‌، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`° ┄┅═✼🍃🌺🍃✼═┅┄ 🌿https://eitaa.com/hayyatetayebh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⏬️.🕌@ziarat_et 💠 داستانی شنیدنی از عشق و علاقه فراوان جناب قنبر به مولا علی علیه السلام! علیه السلام🌺 🌿https://eitaa.com/hayyatetayebh
3.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⏬️.🕌@ziarat_et 🔘طبیب محقق مسیحی، شِبلی شُمَیِّل، درباره حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام می نویسد: «امام علی بن ابی طالب بزرگِ بزرگان و یکتا نسخه ای است که خاوروباختر، درگذشته و حال، صورت دیگری از آن که مطابق با اصل باشد، به خود ندیده است». 🌺میلاد علیه السلام 🌿https://eitaa.com/hayyatetayebh
🔅 ✍️ این نیز بگذرد 🔹بزرگی در عالم خواب دید کسی به او می‌گوید: فردا به فلان حمام برو و کار روزانه حمامی را از نزدیک نظاره کن. 🔸دو شب این خواب را دید و توجه نکرد ولی فردای شب سوم که خواب دید، به آن حمام مراجعه کرد و دید حمامی با زحمت زیاد و در هوای گرم از فاصله دور برای گرم‌کردن آب حمام هیزم می‌آورد و استراحت را بر خود حرام کرده است. 🔹نزدیک حمامی رفت و گفت: کار بسیارسختی داری، در هوای گرم هیزم‌ها را از مسافت دوری می‌آوری و... 🔸حمامی گفت: این نیز بگذرد. 🔹یک سال گذشت. برای بار دوم همان خواب را دید و دوباره به همان حمام مراجعه کرد. دید آن مرد شغلش عوض شده و در داخل حمام از مشتری‌ها پول می‌گیرد. 🔸مرد وارد حمام شد و گفت: یک سال پیش که آمدم کار بسیارسختی داشتی ولی اکنون کار راحت‌تری داری. 🔹حمامی گفت: این نیز بگذرد. 🔸دو سال بعد هم خواب دید. این بار زودتر به محل حمام رفت ولی مرد حمامی را ندید. 🔹وقتی جویا شد، گفتند: او دیگر حمامی نیست. در بازار تیمچه‌ای (پاساژی) دارد و یکی از معتمدین بزرگ است. 🔸به بازار رفت و آن مرد را دید و گفت: خدا را شکر که تا چندی پیش حمامی بودی ولی اکنون می‌بینم معتمد بازار و صاحب تیمچه‌ای شده‌ای. 🔹حمامی گفت: این نیز بگذرد. 🔸مرد تعجب کرد و گفت: دوست من، کار و موقعیت خوبی داری. چرا بگذرد؟ 🔹چندی که گذشت این بار خود به دیدن بازاری رفت ولی او آنجا نبود. 🔸مردم گفتند: پادشاه فرد مورد اعتمادی را برای خزانه‌داری خود می‌خواسته ولی بهتر از این مرد کسی را پیدا نکرد و او در مدتی کم وزیر پادشاه شد و چون پادشاه او را امین می‌دانست، وصیت کرد که پس از مرگش او را جانشینش قرار دهند. 🔹کمی بعد از وصیت، پادشاه فوت کرد. اکنون او پادشاه است. 🔸مرد به کاخ پادشاهی رفت و از نزدیک شاهد کارهای حمامی قبلی و پادشاه فعلی بود. 🔹جلو رفت. خود را معرفی کرد و گفت: خدا را شکر که تو را در مقام بلند پادشاهی می‌بینم. 🔸پادشاه فعلی و حمامی قبلی گفت: این نیز بگذرد. 🔹مرد شگفت‌زده شد و گفت: از مقام پادشاهی بالاتر چه می‌خواهی که باید بگذرد؟ 🔸مرد سفر بعدی که به دربار پادشاهی مراجعه کرد، گفتند: پادشاه مرده است. 🔹ناراحت شد. به گورستان رفت تا عرض ادبی کرده باشد. دید بر روی سنگ قبری که در زمان حیاتش آماده کرده، نوشته است: این نیز بگذرد. ◽هم موسم بهــار طرب خیـز بگــذرد ◽هم فصــل ناملایم پاییــز بگــــذرد ◾گر ناملایمی به تــو کـرد از قضــا ◾خود را مساز رنجه که این نیز بگذرد. ‌‌‌‌ ┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅