#تو_شهید_نمیشوی📚🕊
#شهید_محمودرضا_بیضائی🌸
◇قسمت شصت و نهـم🦋🌿
◆ رشتهی تعلقات را باید بُرید ◆
درون خودش،با خودش کلنجار میرفت.برای کسی آشکار نمی کرد اما گاهی خصوصی که حرف میزدیم،حرفهای دلش به زبانش می آمد.هر بار که از سوریه بر میگشت و می نشستیم به حرف زدن،حرف هایش بیشتر بوی رفتن می داد.
اگر توی حرفهایش دقیق میشدی،می توانستی بفهمی که انگار هر روز دارد قدمی را کامل می کند.آن اوایل یک بار که برگشته بود،وسط حرف هایش خیلی محکم گفت:((جان فشانی اصلاً آسان نیست.))بعد توضیح داد که در نقطه ای باید فاصله ای چند متری را در تیررس تکفیریها می دویده و توی همین چند متر،دخترش آمده جلوی چشمش.
بعد گفت:((این طوری که ماها آسان درباره ی شهدا حرف می زنیم و می گوییم مثلاً فلانی جانش را کف دست گرفته بود یا فلانی جان فشانی کرد؛این قدرها هم آسان نیست.تعلقات مانع است.))
من شاهد بودم که محمودرضا چطور در عرض یکی دو سال قبل از شهادتش برای بریدن رشته ی تعلقاتش تمرین می کرد.واقعاً روی خودش کار کرده بود.اگر کسی حواسش نبود نمی توانست بفهمد که وقتی محمودرضا چیزی را به کسی به راحتی میبخشید،داشت رشته ی تعلقاتش را می برید؛ولی من حواسم بود که چطور کار کرده بود و چطور بی تعلق شده بود.
قصه بهنام.mp3
10.67M
#امام_زمان
#حاج_قاسم
#حجاب
🌹قصه بهنام محمدی🌹
🙍♂بالای ۴ سال
🎤با اجرای : اسماعیل کریم نیا
(عموقصه گو)
🗣قرائت : سوره نصر
🎶تدوین:عمو قصه گو
📚نویسنده:آرزو بیرگانی
🔰کپی با صلوات 🔰
@hazratehzahra
❁═┄ 🍃❈🌼🍃🌼❈🍃❁═┄ ❁