🥀إلى أبي مُوسَى الأَشْعَري وَهُوَ عامِلُهُ عَلَى الْکُوفَةِ وَقَدْ بَلَغَهُ عَنْهُ تَثْبيطُهُ(1) النّاسِ عَنِ الخُرُوجِ إلَيْهِ لَمّا نَدَبَهُمْ(2) لِحَرْبِ أصْحابِ الْجَمَلِ.
از نامه هاى امام(عليه السلام) است که به ابوموسى اشعرى فرماندار آن حضرت در کوفه نگاشت هنگامى که به آن حضرت خبر رسيد که ابو موسى اهل کوفه را از حرکت براى همراهى آن حضرت در جنگ جمل (به سوى بصره) باز داشته است.(3)
📝نامه در یک نگاه:
ماجراى نامه چنین است که وقتى امام امیر المؤمنین(علیه السلام) با لشکر خود به سوى بصره آمد و آتش جنگى را که طلحه و زبیر و عایشه برافروخته بودند خاموش کند دو نفر از یاران خود به نام محمد بن جعفر و محمد بن ابى بکر را براى بسیج مردم کوفه فرستاد. گروهى از مردم کوفه بعد از شنیدن پیام على(علیه السلام) شبانه به سراغ ابوموسى اشعرى رفتند تا با او در این زمینه مشورت کنند که آیا همراه این دو نفر به سوى على(علیه السلام) حرکت کنند یا نه. ابو موسى (با لحن شیطنت آمیزى) گفت: اگر راه آخرت را مى خواهید در خانه هاى خود بنشینید و تکان نخورید و اگر راه دنیا را مى خواهید همراه این دو نفر حرکت کنید و به این ترتیب مانع از خروج اهل کوفه شد. این سخن به نمایندگان على(علیه السلام)رسید. آنها شدیدا به ابو موسى اعتراض کردند. او در پاسخ گفت: بیعت عثمان بر گردن على و بر گردن من و گردن هاى شماست.
این مرد لجوج و بى خرد فراموش کرده بود که بیعت اگر بیعت راستین هم باشد با مرگ از بین مى رود وگرنه همه آنها باید به بیعت خلیفه اوّل وفادار باشند و با کس دیگرى بیعت نکنند، زیرا بیعت با دو نفر به عنوان رئیس جمعیت معنا ندارد.
در نقل دیگرى آمده هنگامى که خبر حرکت امام(علیه السلام) به بصره براى خاموش کردن آتش فتنه رسید، ابو موسى به مردم کوفه گفت: على امام هدایت است و بیعت او صحیح است; ولى جایز نیست همراه او در مقابل اهل قبله (اشاره به لشکر جمل است) پیکار کرد.
در عبارت دیگر نیز از او نقل شده که به مردم کوفه گفت: مردم! یاران محمد و اصحاب او، نسبت به مسائل از دیگران آشناترند و این فتنه اى که برپا شده انسان خواب در آن بهتر از بیدار و بیدار نشسته بهتر از ایستاده است... بنابراین شمشیرها را در غلاف کنید و وارد این معرکه نشوید (او با این شیطنت مى خواست امام را در حکومت و خلافتش به ضعف بکشاند، زیرا از پرونده تاریک خود باخبر بود).🥀
4️⃣
✿[ @hazrateshah ]✿
🥀🥀🥀🖤🖤🥀🥀🥀
🥀به هرحال هنگامى که سخنان نابخردانه ابوموسى به على(علیه السلام) رسید، امام نامه فوق را براى او نوشت. خلاصه نامه توبیخ شدید ابوموسى و دعوت به حرکت کردن با مردم کوفه به سوى امام و عزل او از فرماندارى کوفه در صورت عدم شرکت و نکوهش او به سبب موضع گیرى هاى نابخردانه اوست.
***
امام(عليه السلام) نخست مى فرمايد: «اين نامه اى است از بنده خدا اميرمؤمنان به عبد الله بن قيس (ابوموسى اشعرى) اما بعد (از حمد و ثناى الهى) سخنى از تو به من گزارش داده شده که هم به سود توست و هم به زيان تو»; (مِنْ عَبْدِ اللهِ عَلِيّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ إِلَى عَبْدِ اللهِ بْنِ قَيْس أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ بَلَغَنِي عَنْکَ قَوْلٌ هُوَ لَکَ وَعَلَيْکَ).
اين تعبير امام ظاهراً اشاره به همان مطلبى است که در بالا آمد که ابو موسى به مردم کوفه گفت: ياران پيامبر از شما به مسائل آشناترند. اين از يک نظر به نفع خود او بود. ولى از نظر ديگر به زيان او، زيرا مصاحبت و همنشينى على(عليه السلام) از همه اصحاب بيشتر و عميق تر بود; از روز آغاز بعثت پيغمبر اسلام تا لحظات وفات و دفنش در کنار حضرت بود.
احتمال ديگرى نيز دارد که اشاره به سخن ديگر ابوموسى باشد که گفته بود: «على امام هدايت و بيعتش صحيح است ولى نبايد با اهل قبله جنگيد» زيرا اگر قبول دارد على امام هدايت و بيعتش صحيح است بايد هر چه فرمان مى دهد اجرا گردد و به فرمان او آتش فتنه را فرو نشاند زيرا قرآن دستور مى دهد که در برابر فتنه انگيزان بايد جهاد کرد.
در ادامه امام(عليه السلام) اين دستور مؤکد را به ابو موسى اشعرى مى دهد و مى فرمايد: «هنگامى که فرستاده من بر تو وارد شد دامن بر کمر زن و کمربندت را محکم ببند و از لانه ات بيرون آى و از کسانى که با تو هستند (براى شرکت در ميدان جهاد و مبارزه با شورشيان بصره) دعوت کن; اگر حق را يافتى و تصميم خود را گرفتى آنها را (با خود به سوى ما) بياور و هرگاه سستى را پيشه کردى از مقام خود کنار برو»; (فَإِذَا قَدِمَ رَسُولِي عَلَيْکَ فَارْفَعْ ذَيْلَکَ(4)، وَاشْدُدْ مِئْزَرَکَ(5)، وَاخْرُجْ مِنْ جُحْرِکَ، وَانْدُبْ مَنْ مَعَکَ، فَإِنْ حَقَّقْتَ(6) فَانْفُذْ(7)، وَإِنْ تَفَشَّلْتَ(8) فَابْعُدْ).🥀
5️⃣
✿[ @hazrateshah ]✿
🥀🥀🥀🖤🖤🥀🥀🥀
🥀تعبير به «حُجر»; (لانه و سوراخ) کنايه از اين که تو همچون شيرى نيستى که در بيشه ها زندگى کند، بلکه همچون روباهى که در سوراخ و لانه خود مى خزد.
اين سخن در ضمن حکم عزل مشروط ابو موسى را در بر دارد و در تواريخ آمده است کسى که اين نامه را براى ابو موسى برد «قرظة بن کعب انصارى» بود.(9)
سپس امام(عليه السلام) سوگند مى خورد و با کلماتى شديد او را تهديد مى کند و مى فرمايد: «به خدا سوگند! (در صورت تخلف از اين دستور) هرجا باشى به سراغ تو خواهند آمد و تو را رها نخواهند ساخت تا گوشت و استخوانت و تر و خشکت به هم درآميزد و حتى نتوانى بر زمين بنشينى و (تو را چنان محاصره مى کنند که) از پيش رويت همان گونه خواهى ترسيد که از پشت سرت»; (وَايْمُ اللهِ لَتُؤْتَيَنَّ مِنْ حَيْثُ أَنْتَ، وَلاَ تُتْرَکُ حَتَّى يُخْلَطَ زُبْدُکَ(10) بِخَاثِرِکَ(11)، وَذَائِبُکَ بِجَامِدِکَ وَحَتَّى تُعْجَلَ عَنْ قِعْدَتِکَ(12) وَتَحْذَرَ مِنْ أَمَامِکَ کَحَذَرِکَ مِنْ خَلْفِکَ).
اين تعبيرات که از فصاحت و بلاغت خاصى برخوردار و دقيقاً مطابق مقتضاى حال است مشتمل بر کناياتى «اَبْلَغُ مِنَ التَّصْريح» مى باشد.
معناى تحت اللفظى «حَتَّى يُخْلَطَ زُبْدُکَ بِخَاثِرِکَ» اين است که کره تو با دوغ تو مخلوط شود. مى دانيم هنگامى که ماست را کاملا مى زنند کره روى آن جمع مى شود و بقيه که دوغ است در زير قرار مى گيرد. حال اگر آن را گرم و داغ کنند دوباره چربى کره با دوغ مخلوط مى گردد و اين تعبير کنايه از فشار شديدى است که بر شخصى وارد کنند که همه چيز او درهم آميزد.
تعبير به «ذَائِبُکَ بِجَامِدِکَ; تر و خشکت به هم درآميزد» نيز کنايه اى شبيه آن است و جمله «حَتَّى تُعْجَلَ عَنْ قِعْدَتِکَ» گاه نيز اين گونه تفسير شده که حتى به تو اجازه نمى دهند که بر زمين بنشينى و تو را از قصر فرماندارى بيرون مى اندازند و گاه گفته شده که معناى آن اين است که در بازنشستگى و برکناريت تعجيل خواهد شد.
جمله «تَحْذَرَ مِنْ أَمَامِکَ کَحَذَرِکَ مِنْ خَلْفِکَ» اشاره به اين است که تو را محاصره خواهند کرد که راه پس و پيش نداشته باشى.🥀
6️⃣
✿[ @hazrateshah ]✿
🥀🥀🥀🖤🖤🥀🥀🥀
🥀ولى ابوموسى که لجوج و منافق بود دست از کار خود برنمى داشت و همچنان به جلوگيرى مردم از قيام براى جهاد در رکاب على(عليه السلام) و خاموش کردن آتش فتنه شورشيان در بصره ادامه مى داد، از اين رو در تاريخ آمده است که مالک اشتر خدمت اميرمؤمنان عرض کرد: اگر مصلحت بدانيد مأموريت رفتن به کوفه را به من عطا کنيد که مردم شهر با من آشنا هستند و از من اطاعت خواهند کرد و اميد دارم اگر وارد شهر شوم احدى با من مخالفت نکند. (و آنها که پيش از من به کوفه رفتند نتوانستند از عهده ابو موسى برآيند).
اميرمؤمنان(عليه السلام) فرمود: به آنها ملحق شو. مالک اشتر وارد کوفه شد در حالى که مردم در مسجد بزرگ کوفه اجتماع کرده بودند (و ابو موسى به تبليغ بر ضد جهاد دعوت مى کرد).
مالک اشتر از کنار هر قبيله اى از قبائل کوفه که مى گذشت و جماعتى را در آنجا گرد هم مى ديد صدا مى زد: «با من به سوى قصر دار الاماره بياييد» تا با جماعتى به قصر رسيد و به زور وارد قصر شد و اين در حالى بود که ابو موسى در مسجد در خطابه خود مى گفت: اى مردم! اين فتنه کور و کرى است که هر کس در آن در خواب باشد بهتر از اين است که نشسته باشد و نشسته بهتر از ايستاده و ايستاده بهتر از راه رونده و راه رونده بهتر از دونده و دونده بهتر از سواره است. (يعنى هر چه کمتر در آن دخالت کنيد بهتر است) ... ما ياران محمد فتنه ها را بهتر مى شناسيم; آنها به هنگامى که روى مى آوردند ناشناسند و هنگامى که پشت مى کنند ضعفشان آشکار مى شود. اين در حالى بود که عمار و امام حسن پيوسته به او مى گفتند: از فرماندارى شهر ما دور شو و از منبر ما کنار رو! (ولى او دست بردار نبود) ناگهان غلامانش سراسيمه از قصر دار الاماره وارد مسجد شدند و جريان ورود اشتر به قصر را به او خبر دارند و گفتند: او ما را زد و از قصر بيرون کرد. ابوموسى وحشت زده از منبر پايين آمد، داخل قصر شد و اشتر به او فرياد زد: «أُخْرُجْ مِنْ قَصْرِنا لا أُمَّ لَکَ أَخْرَجَ اللهُ نَفْسَکَ فَوَاللهِ إنَّک لَمِنَ الْمُنافِقِينَ قَديماً; اى بى مادر از قصر ما بيرون شو! خدا جانت را بيرون آورد به خدا تو از قديم از منافقان بودى!»(13) ابو موسى ترسيد و گفت: يک امشب را به من مهلت بده! اشتر گفت: مانعى ندارد; ولى تنها حق دارى وسايل خود را با خود ببرى و نمى توانى امشب را در قصر بخوابى. مردم نيز وارد قصر شدند که وسايل ابوموسى را غارت کنند. مالک اشتر آنها را از قصر خارج کرد وگفت: من ابوموسى را از قصر بيرون کردم (نياز به دخالت شما ندارم) مردم از او دست برداشتند.(14)🥀
7️⃣
✿[ @hazrateshah ]✿
🥀🥀🥀🖤🖤🥀🥀🥀
🥀سپس امام(عليه السلام) در ادامه اين نامه مى فرمايد: «اين فتنه (فتنه جمل) به آن آسانى که تو فکر مى کنى نيست، بلکه حادثه بزرگى است که بايد بر مرکبش سوار شد و سختى هايش را هموار کرد و کوه مشکلاتش را صاف نمود»; (وَمَا هِيَ بِالْهُوَيْنَى(15) الَّتِي تَرْجُو، وَلَکِنَّهَا الدَّاهِيَةُ(16) الْکُبْرَى، يُرْکَبُ جَمَلُهَا، وَيُذَلَّلُّ صَعْبُهَا وَ يُسَهَّلُ جَبَلُهَا).
اشاره به اينکه اگر جلوگيرى کردن از مردم براى شرکت به جهاد با شورشيان بصره به گمان اين است که مسأله مهمى نيست و به زودى حل مى شود اشتباه بزرگى کرده; بايد با قوت و قدرت آتش اين فتنه را خاموش کرد و ناهموارى ها را هموار ساخت و اين کار نياز به عزم عمومى مردم و شرکت همگانى در جهاد دارد. (بنابراين مرجع ضمير «هى» فتنه جمل است).
ولى بعضى از شارحان مرجع اين ضمير را فتنه ابو موسى دانسته اند که مردم را از جهاد با شورشيان باز مى داشت. امام مى فرمايد: اين فتنه ساده اى نيست آن گونه که تو خيال مى کنى; ما به هر قيمتى که باشد آتش اين فتنه را خاموش خواهيم کرد و مردم را براى جهاد بسيج مى کنيم.
اين احتمال نيز داده شده که ضمير به حکومت بنى اميّه باز گردد، زيرا قراين نشان مى دهد که ابو موسى مى خواست دنبال کار عثمان را بگيرد و حکومت را به بنى اميّه باز گرداند. امام به او هشدار مى دهد که اين کار خطرناکى است و گمان نکن به اين آسانى به آن هدف زشت و کثيف خود خواهى رسيد.
ولى تفسيرى را که برگزيديم از اينها مناسب تر و با مجموعه کلمات امام سازگارتر است.
سپس امام(عليه السلام) به او اندرز مى دهد که يکى از دو راه را انتخاب کند، مى فرمايد: «انديشه خود را به کار گير و مالک کار خود باش و بهره و نصيبت را درياب (و در ميدان جهاد اسلامى با ما همراه باش) ولى اگر اين کار براى تو خوشايند نيست (و لجوجانه بر فکر خود اصرار دارى، از فرماندارى کوفه) کنار برو (و بدان) نه گشايشى براى تو خواهد بود و نه نجاتى (نه راه رستگارى در دنيا و نه رستگارى در آخرت)»; (فَاعْقِلْ(17) عَقْلَکَ، وَامْلِکْ أَمْرَکَ، وَخُذْ نَصِيبَکَ وَحَظَّکَ. فَإِنْ کَرِهْتَ فَتَنَحَّ(18) إِلَى غَيْرِ رَحْبْ(19) وَلاَ فِي نَجَاة).🥀
8️⃣
✿[ @hazrateshah ]✿
🥀🥀🥀🖤🖤🥀🥀🥀
🥀اشاره به اينکه گمان نکن اگر از شرکت در جهاد با شورشيان خوددارى کنى راه سلامت را در پيش گرفته اى و آسوده خواهى زيست. به عکس مردم بر تو تنگ خواهند گرفت و رسواى خاص و عام خواهى شد.
آن گاه براى اينکه ابوموسى گمان نکند نقش او در حکومت اسلامى بسيار مهم است و اگر او کنار برود همه چيز به هم مى ريزد، امام به او گوشزد کرد که تو از اينها کوچک ترى، مى فرمايد: «اگر تو در خواب فرو روى سزاست که ديگران انجام وظيفه کنند و آنچنان به دست فراموشى سپرده شوى که نگويند فلانى کجاست»; (فَبِالْحَرِيِّ(20) لَتُکْفَيَنَّ وَأَنْتَ نَائِمٌ، حَتَّى لاَ يُقَالَ: أَيْنَ فُلاَنٌ).
اين سخن شبيه چيزى است که در قرآن مجيد آمده است: «(وَإِنْ تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَکُمْ ثُمَّ لا يَکُونُوا أَمْثالَکُمْ); هرگاه (از فرمان خدا) سرپيچى کنيد خداوند گروه ديگرى را به جاى شما مى آورد که مانند شما نخواهند بود».(21)
در پايان نامه امامام(عليه السلام) براى تأکيد به آنچه در اين نامه بيان فرموده مى گويد: «به خدا سوگند اين راه (که ما مى رويم) راه حقى است که به دست مرد حق انجام مى گيرد و من باکى ندارم که خدا نشناسان (همچون تو) چه کار مى کنند. والسلام»; (وَاللهِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مَعَ مُحِقّ، وَمَا أُبَالِي مَا صَنَعَ الْمُلْحِدُونَ، وَالسَّلاَمُ).
اشاره به اينکه ما در مسير و هدف خود کمترين ترديدى نداريم بايد برويم و اين آتش فتنه را خاموش کنيم، خواه ملحدان و منافقان ظاهر مسلمان با ما همراهى کنند يا نکنند; خدا يار و ياور ماست و روسياهى براى آن گروه منافق است.
ابن ابى الحديد در ذيل جمله بالا «وَاللهِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مَعَ مُحِقّ» مى گويد: گويا اشاره به حديث معروف پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) است که فرمود: «أللّهُمّ أدِرِ الْحَقَّ مَعَهُ حَيْثُ ما دارَ; خدايا حق را با او همراه کن هر گونه که حرکت کند».(22)
جالب اينکه ابو موسى بعد از داستان حکمين و رسوايى که به بار آورد در جامعه اسلامى منفور شد و چنان به فراموشى سپرده شد که مورخان درباره محل قبر و تاريخ وفات او اختلاف زيادى دارند.(23)🥀
9️⃣
✿[ @hazrateshah ]✿
🥀🥀🥀🖤🖤🥀🥀🥀
🥀نکته:
شناسايى بيشتر ابوموسى:
ابوموسى اشعرى شخص عجيبى بود ظاهرالصلاح ولى در باطن مرموز، آشکارا زاهد و بى اعتنا به دنيا و در باطن طالب و راغب.
مورخ مشهور، ابن اثير، در کتاب کامل در حوادث سال بيست و نه هجرى چنين نقل مى کند که در اين سال عثمان ابوموسى اشعرى را از فرماندارى بصره عزل کرد و سبب عزلش اين بود که اهالى منطقه ايزج و جمعى از اکراد در سال سوم خلافت عثمان از اسلام خارج شده، و به کفر پيوستند، ابوموسى فرمان داد که مردم آماده جهاد شوند و از جمله درباره جهاد با پاى پياده سخنان بليغى گفت تا آنجا که بعضى از صاحبان مرکب، مرکب خود را رها کردند و آماده شدند با پاى پياده به ميدان جهاد بروند; ولى گروه ديگرى گفتند ما عجله نمى کنيم ببينيم ابوموسى خود، چه مى کند اگر عملش با سخنش هماهنگ بود ما هم همانند او رفتار مى کنيم. هنگامى که ابوموسى از قصر دارالاماره خارج شد اموال خود را نيز بر روى چهل استر با خود آورد. جمعى آمدند عنان مرکب او را گرفتند و گفتند بعضى از اين مرکب هاى اضافى را در اختيار ما بگذار و تو هم پياده به ميدان جهاد بيا همان گونه که ما را توصيه کردى. او با شلاق به مردم زد و گفت: دست از مرکب من برداريد و به راه خود ادامه داد. جمعى نيز نزد عثمان آمدند (و ماجرا را شرح دادند) و از او برکنارى ابوموسى را درخواست کردند. او هم پذيرفت و ابوموسى را عزل کرد.(24)🥀
🔟
✿[ @hazrateshah ]✿
🥀🥀🥀🖤🖤🥀🥀🥀
🥀پی نوشت:
1. «تَثْبيط» به معناى متوقف ساختن و از کار باز داشتن است.
2. «نَدَبَ» از ريشه «نَدْب» به معناى فراخواندن و دعوت کردن براى انجام کارى است.
3. سند نامه: نويسنده کتاب مصادر نهج البلاغه در ذيل اين نامه دسترسى به منبعى براى اين نامه جز نهج البلاغه نيافته است تنها اظهار اميدوارى مى کند که در مطالعات بعدى اش شايد بتواند به منابع ديگرى دست يابد و آن را در اينجا ثبت نمايد. نويسنده مزبور تنها به شرح فشرده اى از زندگى ابوموسى اشعرى که نامش «عبدالله بن قيس» بود قناعت کرده است که ما در پايان تفسير اين نامه اشاره خواهيم کرد.
4. «ذَيْل» به معناى دامان و دامنه است.
5. «مِئْزَر» در اصل به معناى لنگ يا چيزى است که بر کمر مى بندند و به معناى شلوار نيز آمده است و «اشدد مئزرک; کمرت را محکم ببند» کنايه از تصميم جدى بر کارى گرفتن است.
6. «حَقَّقَ» از ريشه «تحقيق» به معناى اثبات کردن و تصديق نمودن چيزى است.
7. «انفُذْ» از ريشه «نفوذ» به معناى خارج شدن از چيزى و به سوى ديگرى رفتن است و کنايه از انجام وظيفه نيز آمده است.
8. «تَفَشَّلْتَ» از ريشه «فَشَل» بر وزن «عمل» به معناى سستى کردن و تأخير انداختن و ترسيدن در انجام کارى است.
9. مروج الذهب بنا به نقل شرح نهج البلاغه علامه شوشترى، ج 10، ص 74.
10. «زُبْد» به معناى چيزى است که روى آب يا روى شير جمع مى شود و به سرشير، خامه و کره نيز اطلاق مى گردد.
11. «خاثِر» از ريشه «خَثْر» بر وزن «عصر» به معناى غليظ شدن گرفته شده و به دوغ غليظ که به هنگام زدن ماست براى کره گرفته در مشک باقى مى ماند «خاثِر» مى گويند و تعبير بالا که امام مى فرمايد: «زُبْد و خاثِر تو به هم آميخته مى شود» کنايه از اين است که تمام زندگى تو به هم مى ريزد.
12. «قِعْدَة» به معناى حالت نشستن و يا جاى نشستن است.
13. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 14، ص 21 .
14. تاريخ طبرى، ج 3، ص 501، حوادث سال 36.
15. «الهُوَيْنَى» مصغر «هَوْنى» بر وزن «مولى» و آن هم مؤنث «أهْون» و «اَهْون» به معناى سست تر و آسان تر و آرام تر است، بنابراين «هوينى» به معناى چيز کوچک و ساده و آسان است.
16. «الدّاهِيَة» به معناى حادثه عظيم و مصيبت سخت است. از ريشه «دَهْو» بر وزن «محو» به معناى کسى را به مصيبتى گرفتار ساختن گرفته شده است.
17. «اِعْقِل» از ريشه «عقل» در اصل به معناى زدن پايبند به شتر است که زانوى او را مى بندد و قادر به حرکت نيست و عقال، طناب مخصوصى است که زانوى شتر را با آن مى بندند. و جمله «اعقل عقلک» مفهومش اين است که عقل خود را مهار کن و در مسير صحيح قرار بده و انديشه خود را به کار گير.
18. «تَنَحَّ» از ريشه «تَنَحىّ» به معناى کناره گيرى کردن و دور شدن و دست کشيدن از کارى گرفته شده و ماده اصلى آن «نحو» به معناى قصد کردن است.
19. «رحب» به معناى وسيع بودن و گستردگى و گشايش است.
20. «الحَرىّ» به معناى سزاوار و شايسته است از ريشه «حَرى» بر وزن «جفا» به معناى سزاوار بودن گرفته شده است.
21. محمد، آيه 38.
22. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 17، 249.
23. براى توضيح بيشتر به استيعاب، ج 4، ص 1763 شرح حال «ابوموسى اشعرى» مراجعه شود.
24. کامل ابن اثير، ج 3، ص 99.🥀
1️⃣1️⃣
✿[ @hazrateshah ]✿
🥀🥀🥀🖤🖤🥀🥀🥀
#درس_های_فاطمیه
تحریم
◆ دشمنان ولایت برای تثبیت موقعیت خود فشار های خود را آغاز کردند.
√ دو محور در پیروزی اسلام تاثیرات فراوانی داشتند:
① شمشیر علی(علیه السلام)
② ثروت حضرت خدیجه سلام الله علیها
※ دشمنان ولایت با غصب فدک که ....
#السلام_علیک_یا_فاطمه_الزهرا_س
💯 @hazrateshah
امام صادق عليه السلام:
از فروتنى است كه انسان به پايين مجلس رضايت دهد،
به هر كه برمى خورد سلام كند،
مجادله را رها كند اگر چه حق با او باشد
و دوست نداشته باشد كه او را به پرهيزگارى بستايند
إنّ مِن التَّواضُعِ أن يَرضى الرّجُلُ بِالمَجلِسِ دُونَ المَجلِسِ، و أن يُسَلِّمَ على مَن يَلقى، و أن يَترُكَ المِراءَ و إن كانَ مُحِقّا، و لا يُحِبَّ أن يُحمَدَ علَى التَّقوى
#ميزان_الحكمه_جلد13_صفحه219
💯 @hazrateshah
#کلام_امام_علی _علیه السلام
ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لولیک الفرج🤲🏻
✿[ @hazrateshah ]✿
══•◇•🌸•◇•══