به نام خداوند بخشاينده مهربان. اين فرمانى است از بنده خدا، على امير المؤمنين، به مالك بن الحارث الاشتر. در پيمانى كه با او مى نهد، هنگامى كه او را فرمانروايى مصر داد تا خراج آنجا را گرد آورد و با دشمنانش پيكار كند و كار مردمش را به صلاح آورد و شهرهايش را آباد سازد. او را به ترس از خدا و برگزيدن طاعت او بر ديگر كارها و پيروى از هر چه در كتاب خود بدان فرمان داده، از واجبات و سنتهايى كه كس به سعادت نرسد مگر به پيروى از آنها، و به شقاوت نيفتد، مگر به انكار آنها و ضايع گذاشتن آنها. و بايد كه خداى سبحان را يارى نمايد به دل و دست و زبان خود، كه خداى جلّ اسمه، يارى كردن هر كس را كه ياريش كند و عزيز داشتن هر كس را كه عزيزش دارد بر عهده گرفته است. و او را فرمان مى دهد كه زمام نفس خويش در برابر شهوتها به دست گيرد و از سركشي هايش باز دارد، زيرا نفس همواره به بدى فرمان دهد، مگر آنكه خداوند رحمت آورد.
اى مالك، بدان كه تو را به بلادى فرستاده ام كه پيش از تو دولتها ديده، برخى دادگر و برخى ستمگر. و مردم در كارهاى تو به همان چشم مى نگرند كه تو در كارهاى واليان پيش از خود مى نگرى و در باره تو همان گويند كه تو در باره آنها مى گويى و نيكوكاران را از آنچه خداوند در باره آنها بر زبان مردم جارى ساخته، توان شناخت. بايد بهترين اندوخته ها در نزد تو، اندوخته كار نيك باشد. پس زمام هواهاى نفس خويش فروگير و بر نفس خود، در آنچه براى او روا نيست، بخل بورز كه بخل ورزيدن بر نفس، انصاف دادن است در آنچه دوست دارد يا ناخوش مى شمارد.
3️⃣
✿[ @hazrateshah ]✿
🥀🥀🥀🖤🖤🥀🥀🥀
کَتَبَهُ لِلاْشْتَرِ النَّخَعی لَمّا وَلاّهُ عَلى مِصْرَ وَأعمالِها حینَ اضْطَرَبَ أمْرُ أمیرِها مُحَمَّدُ بنُ أبی بَکْر وَهُوَ أطْوَلُ عَهْد کَتَبَهُ وأجْمَعُهُ لِلْمَحاسِنِ.
این از نامه هاى امام(عليه السلام) براى مالک اشتر نخعى است هنگامى که او را فرماندار مصر و بخش هاى مختلف آن قرار داد و اين در زمانى بود که وضع زمامدار مصر، محمّدبن ابى بکر متزلزل شده بود. اين فرمان (فرمان معروف مالک اشتر) طولانى ترين و جامع ترين فرمانى است که امام(عليه السلام) مرقوم داشته است.(1)
نامه در یک نگاه:
براى پى بردن به اهمّيّت اين عهدنامه ـ پيش از آنکه محتواى آن در يک نگاه بررسى شود ـ توجّه به نکات زير لازم است:
اين نامه طولانى ترين و پرمحتواترين نامه هاى نهج البلاغه است که آيين کشوردارى را از تمام جهات بررسى کرده و اصولى پايدار که هرگز کهنه نمى شود در آن ترسيم شده است.
1. قابل توجّه اينکه ابن ابى الحديد در ذيل خطبه کوتاه 68 (در شرح خود، خطبه 67) از ابراهيم ثقفى نويسنده الغارات نامه اى نسبتاً مفصل و طولانى نقل مى کند که على(عليه السلام) به عنوان برنامه اى اخلاقى جهت تهذيب نفوس و پرورش روح و تقوا براى محمد بن ابى بکر نوشته است و در ذيل آن از همان مورخ (صاحب الغارات) نقل مى کند که محمّدبن ابى بکر اين نامه را در مصر پيوسته با خود داشت و در آن نگاه مى کرد و به آداب آن متأدّب مى شد. هنگامى که عمرو عاص بر او مسلط شد و او را شهيد کرد تمام نامه هاى محمّد را گرفت و براى معاويه فرستاد. معاويه در اين نامه پيوسته نگاه مى کرد و شگفت زده مى شد. سپس مى گويد: وليد بن عقبه (برادر مادرى عثمان همان کسى که قرآن، در آيه «إن جاءکم فاسق...» او را فاسق ناميده است) در آنجا نزد معاويه حاضر بود. هنگامى که شگفتى او را از اين نامه ملاحظه کرد به معاويه گفت دستور ده تا اين احاديث را بسوزانند. معاويه گفت: چقدر اشتباه مى کنى. وليد گفت: آيا اين صحيح است که مردم بدانند احاديث ابو تراب (على بن ابى طالب) نزد توست و از آن درس مى آموزى؟ معاويه گفت: واى بر تو به من مى گويى علم و دانشى مثل اين را بسوزانم؟ به خدا سوگند مطالب علمى جامع تر و استوارتر از اين تا کنون نشنيده ام.
اين عهدنامه سرانجام در خزائن بنى اميّه باقى ماند ولى هيچ کس آن را افشا نمى کرد تا زمانى که عمربن عبدالعزيز به حکومت رسيد و آن را منتشر ساخت و جامعه اسلامى از آن بهره مند شدند.
گفتنى است که ابن ابى الحديد پس از ذکر اين سخن از نويسنده الغارات مى گويد
4️⃣
✿[ @hazrateshah ]✿
🥀🥀🥀🖤🖤🥀🥀🥀
گفتنى است که ابن ابى الحديد پس از ذکر اين سخن از نويسنده الغارات مى گويد: سزوارتر اين است که بگوييم نامه اى که معاويه پيوسته به آن نگاه مى کرد و تعجّب مى نمود و بر طبق آن حکم مى کرد همان عهدنامه اى است که على(عليه السلام) به مالک اشتر نوشته بود، زيرا مردم آداب و قضايا و احکام و سياست را از آن آموختند (ولى نامه محمد بن ابى بکر تنها متضمّن بحث هايى اخلاقى بود) و بايد گفت اين عهدنامه هنگامى که معاويه مالک اشتر را مسموم ساخت و پيش از رسيدن به مصر شهيد شد به وسيله ايادى او به معاويه منتقل گشت. وى پيوسته در آن مى نگريست و شگفت زده مى شد و مثل چنين عهدنامه اى است که بايد در خزائن سلاطين نگاه دارى شود.
به اين ترتيب ابن ابى الحديد بر اين اعتقاد است که آن نامه تاريخى فوق العاده که معاويه پيوسته از آن بهره مى گرفت ولى افشا نمى کرد و سرانجام به وسيله عمربن عبدالعزيز کشف و افشا شد همين عهدنامه مالک بوده است. ما هم نظريه ابن ابى الحديد را کاملا تأييد مى کنيم، زيرا قراين و شواهد مختلف بر آن گواهى مى دهد.
2. نويسنده معروف مسيحى جورج جرداق در کتاب خود به نام الامام على صوت العدالة الانسانية مى نويسد: بسيار مشکل است که انسان اختلافى در ميان اين عهدنامه و اعلاميّه جهانى حقوق بشر بيابد، بلکه تمام نکات اساسى موجود در اين اعلاميه در عهدنامه امام(عليه السلام) ديده مى شود. اضافه بر اين در عهدنامه امام چيزى است که در اعلاميه جهانى حقوق بشر نيست و آن عواطف عميق انسانى است که بر تمام اين نامه سايه افکنده است. بايد توجّه داشت که اعلاميه جهانى حقوق بشر بيش از هزار و سيصد سال بعد از اين عهدنامه، آن هم به کمک گروهى از متفکران از سراسر جهان تدوين شده ولى در عين حال هنوز نقايصى دارد و نقيصه مهم آن خالى بودن از مسائل معنوى و ارزش هاى والاى انسانى است.
5️⃣
✿[ @hazrateshah ]✿
🥀🥀🥀🖤🖤🥀🥀🥀
3. براى پى بردن به اهمّيّت اين نامه لازم است اشاره اى به موقعيّت محل مأموريت مالک اشتر; يعنى سرزمين مصر داشته باشيم. مورخان تقريباً اتفاق دارند که خاستگاه تمدن بشرى، منطقه مشرق زمين و از جمله سرزمين مصر بوده است که در چندين هزار سال قبل، پيش از آنکه ديگر نقاط وارد تمدن شوند آنها پايه هاى تمدن بشرى را گذاردند تا آنجا که «ويل دورانت» اين منطقه را گهواره تمدن بشرى نام مى گذارد و در واقع چنين است و به همين دليل پيامبران بزرگ الهى که پايه گذاران تمدن مادى و معنوى بوده اند نيز همگى از اين منطقه برخاستند سپس پيام دعوت آنها به ديگر نقاط عالم منتقل شد. مورخ مزبور در جلد اوّل تاريخ تمدّن معروف خود ده ها صفحه درباره تمدن مصر باستان سخن مى گويد. آثار مهمى که از آن زمان باقى مانده و هزاران سال است على رغم دگرگونى هاى اعصار و قرون همچنان پابرجاست نيز نشانه ديگرى از اين تمدن کهن است. مصر يکى از کانون هاى مهم علم و دانش بشرى بود و مخصوصاً شهر اسکندريه بر اساس مدارک تاريخى يکى از مهم ترينِ آنها به شمار مى رفت. مردم مصر نه تنها علوم يونانيان را اقتباس کردند، بلکه خود علوم فراوان ديگرى بر آن افزودند. در واقع مصر در حکومت اسلامى استان محسوب نمى شد، بلکه کشورى بزرگ و پهناور با مردمى هوشيار و تمدنى آشکار بود.
مصر در سال 19 هجرى در زمان خلافت خليفه دوم به وسيله لشکر اسلام فتح شد و از آن زمان مصريان زير پرچم اسلام قرار گرفتند و به سرعت ـ مانند ايرانيان ـ اين آيين جديد را که داراى فرهنگ قوى و نشانه هاى حقانيّت روشن بود پذيرا شدند; اما متأسفانه بعضى حاکمان ظالم از طرف خلفا به زمامدارى مصر برگزيده شدند. از جمله در زمان عثمان، عبدالله بن ابى سرح زمامدار مصر بود که ظلم و ستم او بر مردم مصر سبب شورش آنها گشت و چنان که مى دانيم دامنه اين شورش به مدينه کشيده شد و خطاى بزرگ خليفه سوم به اين شورش دامن زد، آنجا که فرمان عزل عبد الله را نوشت و به دست شورشيان داد تا به مصر برگردند و همراه آن نامه ديگرى با شخص ديگر براى عبد الله فرستاد که هنگامى که شورشيان به مصر بازگشتند همه آنها را گردن بزند. اين نامه به دست آنها افتاد و از وسط راه بازگشتند و غائله قتل عثمان فراهم شد. اميرمؤمنان على(عليه السلام) براى جبران خطاهاى گذشته، نخست محمّد بن ابى بکر را براى حکومت مصر فرستاد و چون در عمل ثابت شد که او توان کشيدن اين بار سنگين را ندارد، امام(عليه السلام) شخص توانا و قدرتمندى همچون مالک را براى اين مأموريت برگزيد و با همين نامه مورد بحث او را براى سامان بخشيدن به اوضاع اين کشور پهناور به سوى مصر فرستاد و افسوس که جنايت معاويه نگذاشت اين برنامه به انجام رسد و مردم مصر نفس راحتى بکشند.
6️⃣
✿[ @hazrateshah ]✿
🥀🥀🥀🖤🖤🥀🥀🥀
پنجاه نکته ی مهم در يک فرمان
به هر حال اين عهدنامه در يک نگاه اجمالى از بخش هاى متعدّدى تشکيل شده است که ممکن است آن را از يک نظر به پنجاه بخش تقسيم کرد:
1. در بخش اوّل امام (عليه السلام) هدف اصلى اعزام مالک را به مصر در چهار چيز خلاصه کرده است: رسيدگى کامل به جمع آورى خراج و پيکار با دشمنان اين سرزمين و اصلاح اهل آن و عمران و آبادى اين سرزمين.
2. تأکيد بر رعايت تقوا پيش از هر چيز و اهمّيّت نقش آن در زندگى انسان.
3. مبارزه با هواى نفس.
4. توجّه دادن مالک به موقعيّت محلّ مأموريت او.
5. توصيه به ذخيره عمل صالح و اجتناب از بخل.
6. تلاش و کوشش براى جلب رضايت رعايا و توده هاى ملّت.
7. نهى از سرکشى در برابر فرمان هاى الهى.
8. راه مبارزه با کبر و غرور ناشى از مقام.
9. رعايت عدل و انصاف در هر حال و پرهيز از هرگونه ظلم و ستم که سبب تغيير نعمت ها مى شود.
10. بايد محبوب ترين امور آن شمرده شود که جلب رضايت عامه مردم کند نه خواص.
11. برحذر بودن از وسوسه هاى عيب جويان و سخن چينان و تلاش در عيب پوشى مردم.
12. لزوم مشورت در کارها و برحذر بودن از مشورت با افراد بخيل و ترسو و دنياپرست.
13. کنار گذاردن سردمداران حکومت هاى ستمگر پيشين و به عکس ارتباط داشتن با اهل ورع و صداقت و ايمان.
14. تشويق نيکوکاران و سرزنش و کيفر بدکاران.
15. جلب حسن ظن مردم از طريق احسان و نيکى و سبک کردن بار هزينه ها.
16. احترام به آداب و رسوم نيک پيشين.
17. تداوم نشست و مشورت با علما و خردمندان.
18. تقسيم رعايا به گروه هاى مختلف و رسيدگى به هر کدام طبق نيازها و موقعيّت ها.
19. نهايت تأکيد بر رعايت حال قشر محروم.
20. ويژگى هاى فرماندهان نظامى و افسران لشکر.
21. توجّه خاص به سوابق اشخاص و خاندان هاى خوش نام و صالح.
22. ويژگى هاى فرماندهان ارشد.
23. تأکيد بر اصل عدالت که مايه روشنى چشم زمامداران است.
24. ستايش از کارهاى خوب نيکوکاران تا انگيزه اى براى همگان در کار نيک گردد.
25. سنجش ارزش کار هرکس بدون توجّه به موقعيّت اجتماعى او.
26. مراجعه به کتاب و سنّت در حل مشکلات و استنباط احکام.
27. شرايط قضات و صفات لازم در آنها.
28. زير نظر داشتن احکام قضايى قضات و تأمين کامل هزينه هاى زندگى آنها براى جلوگيرى از ابتلا به رشوه خوارى.
29. بيان معيار در انتخاب فرمانداران بلاد و پرداختن حقوق کافى به آنان و گماردن عيون (مأموران اطّلاعاتى) بر کارهاى آنها.
30. سامان بخشيدن به وضع خراج و ماليات و توجّه به عمران و آبادى بيش از توجّه به جمع آورى خراج.
31. ويژگى هاى مربوط به دبيران و مسئولان اسناد و منشيان خاص و تقسيم کار در ميان آنها به طور دقيق.
32. رسيدگى کامل به وضع تجار و صنعت گران و آنهايى که براى نقل و انتقال يا توليد نيازمندى هاى مردم صادقانه خدمت مى کنند و نظارت دقيق بر معاملات، نرخ اجناس و مبارزه با احتکار.
33. باز هم تأکيد بيشتر به قشر محروم و کم درآمد جامعه، و لزوم رسيدگى مداوم و خبر گرفتن از وضع آنها.
34. لزوم رسيدگى به وضع ايتام و کهن سالان.
35. تعيين وقت مشخصى براى ملاقات عمومى و اجازه دادن تماس مردم به طور مستقيم با زمامدارشان.
36. تعيين وقت خاصّ ديگرى براى کارگزاران جهت حلّ مشکلات خاص آنها.
37. تنظيم برنامه دقيق براى کارهاى مختلف روزها.
38. اهتمام به اقامه فرايض و اهمّيّت دادن به نماز جماعت و چگونگى برگزارى آن و تعيين وقت فراغتى براى ارتباط با پروردگار عالم.
39. فاصله نگرفتن از مردم براى مدّت طولانى.
40. چگونگى برخورد با همکاران خاص و صاحبان اسرار کشور.
41. رعايت دقيق حقوق همه اعم از افراد نزديک و دور.
42. اعلام عذر موجه در برابر کمبودها و مشکلات و سوء ظن ها.
43. پذيرش دعوت دشمنان به صلح در عين رعايت هوشيارى در برابر آنان و احترام به قراردادهايى که با آنها برقرار مى شود.
44. پرهيز شديد از خونريزى غير مجاز.
45. پرهيز از هرگونه عُجب و خودبينى و خودپسندى.
46. بر حذر بودن از منت گذاشتن بر رعايا.
47. اجتناب از شتاب زدگى و عجله در کارها.
48. پرهيز از رانت خوارى و گرفتن حق اختصاصى در مشترکات.
49. توجّه به سيره رسول خدا و انبياى الهى در تمام امور مربوط به زمامدارى.
50. سرانجام دعا براى خود و مالک و درخواست رحمت و توفيق از پروردگار و سعادت شهادت.
7️⃣
✿[ @hazrateshah ]✿
🥀🥀🥀🖤🖤🥀🥀🥀
اين عهدنامه را از زاويه اى ديگر مى توان در ده محور خلاصه کرد:
1. اهمّيّت ماموريتى که بر عهده مالک گذارده شده بود.
2. تذکرات اخلاقى فوق العاده که در روش حکومت بسيار تاثير گذار است.
3. تقسيم رعايا و قشرهاى مختلف مردم به چندين بخش از نيروهاى نظامى گرفته تا ماموران جمع ماليات و کارگزاران حکومت و قضات و تجار و صاحبان صنايع و تعيين وظايف و ويژگى هاى مربوط به آنها.
4. اهتمام فوق العاده به طبقات محروم.
5. لزوم تعيين وقتى براى ملاقات عمومى مردم و به اصطلاح ديدار چهره به چهره با ارباب حاجات.
6. انتخاب مشاوران قوى و خردمند.
7. جلوگيرى از هرگونه رانت خوارى و امتياز طلبى.
8. اهتمام به امر صلحِ آميخته با هوشيارى در برابر دشمنان و پرهيز از هرگونه خونريزى بى دليل.
9. اهتمام به امر برگزارى فرايض دينى براى عموم مردم.
10. دعا براى موفقيت جهت انجام اين مسئوليت ها و کمک طلبيدن از ذات پاک پروردگار.
8️⃣
✿[ @hazrateshah ]✿
🥀🥀🥀🖤🖤🥀🥀🥀
شرح و تفسير:
نخستين توصيه، تقوا و مبارزه با هواى نفس است
امام(عليه السلام) در بخشِ آغازين اين نامه، از نام خداوند رحمان و رحيم کمک مى طلبد سپس مى فرمايد: «اين دستورى است که بنده خدا على اميرمؤمنان به مالک بن حارث اشتر در فرمانى که براى او صادر کرده بيان نموده، در آن هنگام که زمامدارى مصر را به او سپرد تا حقوق بيت المال در آن سرزمين را جمع آورى کند و با دشمنان آنجا پيکار نمايد، به اصلاح اهل آن همت گمارد و به عمران و آبادى شهرها و روستاهاى آن بپردازد»; (بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ. هَذَا مَا أَمَرَ بِهِ عَبْدُ اللهِ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ، مَالِکَ بْنَ الْحَارِثِ الاَْشْتَرَ فِي عَهْدِهِ إِلَيْهِ، حِينَ وَلاَّهُ مِصْرَ. جِبَايَةَ(2) خَرَاجِهَا، وَجِهَادَ عَدُوِّهَا، وَاسْتِصْلاَحَ أَهْلِهَا، وَعِمَارَةَ بِلاَدِهَا).
در اين فرمان امام(عليه السلام) نخست خود را بنده خدا مى شمارد. سپس اميرمؤمنان، تا روشن سازد که زمامدارى مؤمنان نيز در سايه عبوديت پروردگار است نه براى خودکامگى.
آن گاه اهداف چهارگانه اى براى اين مأموريت بيان مى کند:
نخست به امور اقتصادى و مالى اشاره کرده که از آن تعبير به خراج شده است. درست که خراج به معناى ماليات سرزمين هايى است که در جنگ ها به دست مسلمانان فتح مى شد; ولى در اينجا مفهوم گسترده ترى دارد و تمام امور مالى مربوط به دولت اسلامى را فرا مى گيرد; اعم از خراج و زکات و جزيه و خمس و امثال آن.
سپس به مسأله نيروى نظامى و دفاعى کشور اسلام و آمادگى آنها براى دفع هجمات دشمن اشاره مى کند، زيرا تا امر آنها سامان نپذيرد امنيّت در داخل حاصل نمى شود و مردم با فکر آسوده به دنبال کارهاى خود نمى روند.
در سومين هدف به اصلاح امور اجتماعى و فرهنگى اشاره مى کند از جمله ايجاد انگيزه براى کارهاى خير و از بين بردن سرچشمه هاى مفاسد اخلاقى و برقرار ساختن امنيّت شغلى و تأمين حقوق همگان و نظام بخشيدن به امور قضايى، گرچه بعضى چنين تصور کرده اند که جمله «اسْتِصْلاَحَ أَهْلِهَا» تنها به سامان بخشيدن امور مادى مردم اشاره مى کند; ولى بعيد است که نظر امام(عليه السلام)تنها اين باشد، بلکه اصلاح تمام امور معنوى و مادى را دربر مى گيرد. بعضى از تعبيرات امام(عليه السلام) در همين نامه نشان مى دهد که نظر آن حضرت در اينجا گسترده است و همه مسائل اخلاقى را نيز شامل مى شود; مانند جمله «ثُمَّ أَسْبِغْ عَلَيْهِمُ الاَْرْزَاقَ فَإِنَّ ذَلِکَ قُوَّةٌ لَهُمْ عَلَى اسْتِصْلاَحِ أَنْفُسِهِمْ وَغِنًى لَهُمْ عَنْ تَنَاوُلِ مَا تَحْتَ أَيْدِيهِمْ».
9️⃣
✿[ @hazrateshah ]✿
🥀🥀🥀🖤🖤🥀🥀🥀
در چهارمين هدف، سخن از عمران و آبادى بلاد به ميان مى آورد که شامل سامان بخشيدن به همه امور کشاورزى، صنعتى و تجارت و بازرگانى مى شود. گرچه در اين نامه تنها به مسأله صنعت و تجارت و کسب و کار اشاره شده و سخنى از کشاورزى به ميان نيامده است; ولى با توجّه به اينکه مصر يک کشور کشاورزى بوده و مردم به اين امر اهتمام فراوان داشتند گويا امام(عليه السلام) نياز به ذکر آن نديده است و اشاره به کمبودهاى صنعتى و تجارى فرموده است و به هنگامى که سخن از گرفتن خراج مى کند به مالک دستور مى دهد در عين گرفتن خراج، مراقب عمران و آبادى اراضى باشد و از سختگيرى هايى که سبب کمبود محصولات کشاورزى مى شود بپرهيزد.
آن گاه امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن چهار دستور اخلاقى مهم به مالک دارد که در واقع پايه هاى اصلى معنوى حکومت او را تشکيل مى دهد. نخست مى فرمايد: «او را به تقواى الهى فرمان مى دهد»; (أَمَرَهُ بِتَقْوَى اللهِ).
خطبه ها و نامه ها و کلمات قصار نهج البلاغه پر است از توصيه به تقوا، همان چيزى که خميرمايه سعادت انسان در دنيا و آخرت است. تقوا به معناى احساس مسئوليت درونى و پرهيز از هرگونه گناه و امر خلاف و تعدى و اجحاف است و به سخن ديگر، حالت بازدارنده معنوى است که سبب مى شود انسان از مسير حق هرگز منحرف نگردد و البته هرقدر مسئوليت انسان سنگين تر باشد تقواى بيشترى را مى طلبد.
در دومين دستور مى فرمايد: «و او را به ايثار و مقدّم داشتن اطاعت خدا و پيروى از آنچه در کتاب او (قرآن مجيد) به آن امر فرموده اعم از فرايض (واجبات) و سنن (مستحبات) دستور مى دهد، همان دستوراتى که هيچ کس جز با متابعت آنها روى سعادت نمى بيند و جز با انکار و ضايع ساختن آن در مسير شقاوت و بدبختى واقع نمى شود»; (وَإِيْثَارِ طَاعَتِهِ، وَاتِّبَاعِ مَا أَمَرَ بِهِ فِي کِتَابِهِ: مِنْ فَرَائِضِهِ وَسُنَنِهِ، الَّتِي لاَ يَسْعَدُ أَحَدٌ إِلاَّ بِاتِّبَاعِهَا، وَلاَ يَشْقَى إِلاَّ مَعَ جُحُودِهَا وَإِضَاعَتِهَا). «فرايض» و «سنن» را معمولاً به واجبات و مستحبات تفسير مى کنند و گاه گفته مى شود: «فرايض» واجباتى است که در کتاب الله آمده و «سنن» احکام و واجباتى که در کلام پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) ذکر شده است. در اين صورت جمله «مَا أَمَرَ بِهِ فِي کِتَابِهِ» شامل امر به اطاعت پيغمبر(صلى الله عليه وآله) در بيان احکام نيز مى شود. در تفسير اين دو واژه اين احتمال نيز هست که «فرايض» اشاره به واجبات پراهمّيّت و «سنن» اشاره به واجباتى باشد که در درجه پس از آن قرار دارد. از تعبير به «وَلاَ يَشْقَى إِلاَّ مَعَ جُحُودِهَا» معلوم مى شود که راه سعادت دنيا وآخرت منحصر در همين راه است و طرق ديگر سبب گمراهى است. البته اين تعبير ادراکات عقلى و هدايت هاى آن را نفى نمى کند، زيرا از جمله امورى که در کتاب الله بر آن تاکيد شده پيروى از عقل و خرد است که ده ها آيه از قرآن مجيد بر آن تأکيد کرده است.
در سومين دستور مى افزايد: «او را مأمور مى کند که (آيين) خدا را با قلب و دست و زبان يارى کند، چرا که خداوند متعال يارى کسى که او را يارى کند و عزت کسى که او را عزيز دارد بر عهده گرفته است»; (وَأَنْ يَنْصُرَ اللهَ سُبْحَانَهُ بِقَلْبِهِ وَيَدِهِ وَلِسَانِهِ; فَإِنَّهُ، جَلَّ اسْمُهُ، قَدْ تَکَفَّلَ بِنَصْرِ مَنْ نَصَرَهُ، وَإِعْزَازِ مَنْ أَعَزَّهُ
🔟
✿[ @hazrateshah ]✿
🥀🥀🥀🖤🖤🥀🥀🥀
تعبير به يارى کردن خداوند به قلب و يد و لسان به گفته بعضى از شارحان; قلب اشاره به اعتقادات، و يد اشاره به جهاد با دشمن، و لسان اشاره به امر به معروف و نهى از منکر است; ولى بعضى معتقدند قلب تنها اشاره به اعتقادات نيست، بلکه بيزارى درونى از زشتى ها و عشق و علاقه به اعمال نيک نيز جزء آن است و همچنين يد تنها اشاره به جهاد با دشمن نيست، بلکه امر به معروف و نهى از منکر را در آنجا که احتياج به اقدامات عملى دارد و طبعاً وظيفه حکومت اسلامى است، نيز شامل مى شود و لسان هرگونه آموزش و تعليم و تربيت صحيح اضافه بر امر به معروف و نهى از منکر را فرا مى گيرد. تعبير به «قَدْ تَکَفَّلَ بِنَصْرِ مَنْ نَصَرَهُ» اشاره به آيات شريفه اى از قرآن است که ناظر به اين معناست از جمله در سوره محمّد آيه 7: (إِنْ تَنْصُرُوا اللهَ يَنْصُرْکُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدامَکُم).
در چهارمين دستور مى فرمايد: «و (نيز) به او فرمان مى دهد که هواى نفس خويش را در برابر شهوات بشکند و به هنگام سرکشى نفس، آن را باز دارد، زيرا نفس همواره انسان را به بدى ها امر مى کند مگر آنچه را خداوند رحم کند»; (وَأَمَرَهُ أَنْ يَکْسِرَ نَفْسَهُ مِنَ الشَّهَوَاتِ، وَيَزَعَهَا(3) عِنْدَ الْجَمَحَاتِ(4)، فَإِنَّ النَّفْسَ أَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ، إِلاَّ مَا رَحِمَ اللهُ). به راستى اين چهار دستور اخلاقى برنامه کامل سعادت براى همه انسان هاست. اگر روح تقوا و حالت باز دارندگى نفس در انسان زنده شود و به دنبال آن انسان راه اطاعت الهى و پيروى از دستورات کتاب و سنّت را پيش گيرد و به مبارزه با مفاسد و زشتى ها و توطئه هاى دشمنان با قلب و دست و زبان برخيزد و بت هواى نفس را بشکند، چنين انسانى، انسانى کامل است و در واقع مخاطب به خطاب (يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ)(5) خواهد بود.
جمله «إِنَّ النَّفْسَ أَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ» اقتباس از آيه شريفه (وَما أُبَرِّئُ نَفْسِى إِنَّ النَّفْسَ لاََمّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاّ ما رَحِمَ رَبِّي)(6) است. (خواه اين جمله از زبان يوسف باشد يا از زبان همسر عزيز مصر در هر صورت قرآن بر آن صحه نهاده است). گرچه بسيارى از پرهيزگاران از وسوسه هاى شيطان مى ترسند; ولى هواى نفس و وسوسه هاى شهوانى از آن بسيار خطرناک تر است و شايد به همين دليل امام(عليه السلام)مالک اشتر را بيشتر به اين مسأله توجّه مى دهد. درست است که مؤمنان والا مقام و اولياى الهى از مرحله نفس امّاره به نفس لوّامه و از آنجا به نفس مطمئنه مى رسند; ولى اين بدان معنا نيست که نفس اماره مرده باشد و نبايد به خطرات او انديشيد.
1️⃣1️⃣
✿[ @hazrateshah ]✿
🥀🥀🥀🖤🖤🥀🥀🥀
نکته ها
1. خطرات نفس اماره
مى دانيم بزرگان علما و مفسران با الهام از آيات قرآن مراحل سه گانه اى براى نفس قائل شده اند: نفس امّاره، نفس لوّامه و نفس مطمئنه. نفس امّاره را اشاره به هوا و هوس هاى سرکش مى دانند که پيوسته انسان را به بدى ها امر مى کند و نفس لوامه را به حالت ندامت حاصل از گناه بر اثر پرورش روح تقوا اشاره مى دانند و نفس مطمئنه به مرحله تکامل روح انسان گفته مى شود که به مرحله اى مى رسد که هوا و هوس هاى نفسانى به طور کامل تحت کنترل قرار مى گيرند و سرکشى آنها ناممکن مى شود.
امام زين العابدين على بن الحسين(عليه السلام) در مناجات دوم از مناجات هاى پانزده گانه معروف، نفس امّاره را به روشنى ترسيم کرده و از آن (به عنوان سرمشق دادن به عموم مردم) به پيشگاه خدا اين گونه شکايت مى کند: «إِلَهِي إِلَيْکَ أَشْکُو نَفْساً بِالسُّوءِ أَمَّارَةً وَإِلَى الْخَطِيئَةِ مُبَادِرَةً وَبِمَعَاصِيکَ مُولَعَةً وَبِسَخَطِکَ مُتَعَرِّضَةً تَسْلُکُ بِي مَسَالِکَ الْمَهَالِکِ وَتَجْعَلُنِي عِنْدَکَ أَهْوَنَ هَالِک کَثِيرَةَ الْعِلَلِ طَوِيلَةَ الاَْمَلِ إِنْ مَسَّهَا الشَّرُّ تَجْزَعُ وَإِنْ مَسَّهَا الْخَيْرُ تَمْنَعُ مَيَّالَةً إِلَى اللَّعْبِ وَاللَّهْوِ مَمْلُوَّةً بِالْغَفْلَةِ وَالسَّهْوِ تُسْرِعُ بِي إِلَى الْحَوْبَةِ وَتُسَوِّفُنِي بِالتَّوْبَة; خدايا من به سوى تو شکايت مى کنم از نفسى که مرا همواره به بدى وا مى دارد و به سوى گناه با سرعت مى فرستد و به نافرمانى هايت حريص است و به موجبات خشمت دست مى آلايد، مرا به راه هايى که منجر به هلاکت مى شود مى کشاند و به صورت پست ترين هلاک شدگان در مى آورد. بيمارى هايش بسيار و آرزوهايش دراز است. اگر ناراحتى به او رسد بى تاب مى شود (و فرياد مى کشد) و اگر خيرى نصيبش گردد بخل مىورزد. به بازى ها و سرگرمى هاى بيهوده بسيار تمايل دارد و مملوّ از غفلت و سهو است. مرا به سرعت به سوى گناه مى برد و نسبت به توبه امروز و فردا مى کند».
آرى اين است چهره اصلى نفس اماره. از روايات به خوبى استفاده مى شود که نفس امّاره گناه را در نزد انسان زيبا جلوه مى دهد و خوبى ها را زشت مى نماياند. هنگامى که انسان مرتکب آن شد و به عواقب آن گرفتار گشت، آن گاه پرده ها کنار مى رود و راه بازگشتى هم باقى نمى ماند. امام اميرمؤمنان (طبق نقل غررالحکم) در کلام کوتاهى مى فرمايد: «النَّفْسُ الأَمّارَةُ الْمُسَوِّلَةُ تَتَمَلَّقُ تَمَلُّقَ الْمُنافِقِ وَتَتَصَنَّعُ بِشَيْمَةِ الصِّديقِ الْمُوافِقِ حَتّى إذا خَدَعَتْ وَتَمَکَّنَتْ تَسَلَّطَتْ تَسَلُّطَ الْعَدوِّ وَتَحَکَّمَتْ تَحَکُّمَ الْعُتُوِّ فَأوْرَدَتْ مَوارِدَ السَّوْءِ; نفس اماره فريبکار همچون منافقان به انسان تملّق مى گويد و در چهره دوستِ موافقى بروز مى کند تا زمانى که انسان را فريب دهد و بر او همچون دشمن خطرناکى مسلط گردد و بر او حاکم شود و او را به انواع گناهان بکشاند».(6)
به همين دليل دستور داده اند کاملا مراقب نفس خويش باشيد مبادا گرفتار فريبکارى هاى اين فريبکارِ خطرناک شويد. اميرمؤمنان على(عليه السلام) در سخن ديگرى مطابق نقل غررالحکم مى فرمايد: «إنَّ هذَه النَّفْسِ لاَمّارَةٌ بِالسُّوءِ فَمَنْ أهْمَلَها جَمَحَتْ بِهِ إلَى الْمَآثِمِ; اين نفس پيوسته انسان را به بدى ها دعوت مى کند کسى که آن را ناديده بگيرد او را به انواع گناهان مى کشاند».(7) نفس اماره در واقع مهم ترين ابزار شيطان است و اگر انسان از شر آن رهايى يابد از شر شيطان هم رهايى خواهد يافت.
1️⃣2️⃣
✿[ @hazrateshah ]✿
🥀🥀🥀🖤🖤🥀🥀🥀
هم رهايى خواهد يافت.
2. اهميّت کشور مصر
مصر يکى از قديمى ترين کانون هاى تمدن بشرى است و جزء گهواره هاى تمدن محسوب مى شود. آثار تاريخى مهمى که در آن سرزمين قرار دارد و حتى با وسايل امروز ايجاد آنها بسيار مشکل مى نمايد، گوياى اين حقيقت است که سرزمين مصر از قديم الايّام جزو پيشرفته ترين کشورهاى جهان بوده است. اسناد و مدارک تاريخى نشان مى دهد مصر حتى ده قرن پيش از ميلاد مسيح، کشورى بالنده و پيشرفته بوده است; مدارس بزرگ، کتابخانه ها و مراکز تحقيقاتى در مصر وجود داشته و تمدن مصر و يونان در قديم به هم گره خورده و دانش هاى اين دو سرزمين با يکديگر مبادله شده است. از نعمت هاى بزرگى که خداوند به اين کشور باستانى داده رود عظيم نيل است که آن را کشورى آباد و پربار ساخته که اگر اين رود عظيم را از آن کشور بگيرند بخش هاى عظيمى از آن به صورت بيابانى لم يزرع در خواهد آمد.
اين کشور در سال بيستم هجرت در عصر خليفه دوم به تصرف مسلمانان در آمد و از شگفتى هاى تاريخ اينکه عمر مانع از دخول لشکر اسلام به مصر بود; ولى عمرو بن عاص لشکرى فراهم کرد و خودسرانه به سوى مصر حرکت نمود. اين خبر به عمر رسيد. او از اين مى ترسيد که اگر لشکر اسلام وارد شود روميان و مصريان دست به دست هم دهند و آنها را در هم بکوبند، لذا نامه اى نوشته و به وسيله «عقبة بن عامر» به سوى او فرستاد. عقبه هنگامى به عمرو بن عاص رسيد که وى نزديک مصر بود. او وقت ملاقات به عقبه نداد و نامه را دريافت نکرد تا وارد يکى از شهرهاى ساحلى مصر شد. آن گاه به عقبه گفت: نامه را بياور. او نامه را به دست عمرو داد. عمر نوشته بود اگر داخل مصر نشده اى فوراً برگرد. عمرو به سربازانش گفت: آيا اينجا که ما هستيم مصر است يا بيرون مصر؟ گفتند: داخل مصر شده ايم. گفت: دستور خليفه اين بوده است که اگر داخل مصر نشده ايم برگرديم، بنابراين اين شرط حاصل نشده است و بايد به پيشروى ادامه دهيم; ولى عمرو عاص در فتح مصر با مشکل روبه رو شد و از ترس شکست نامه اى براى عمر نوشت و تقاضاى کمک کرد. خليفه دوم چند نفر از مردان دلاور اسلام را با دوازده هزار نفر به يارى او فرستاد سرانجام مصر فتح شد و مصريان با اشتياق اسلام را پذيرفتند و بسيارى از علماى اسلام در فنون مختلف پرورش يافته اين سرزمين بوده اند و مدارس اسلامى يکى پس از ديگرى باشکوه تمام در اين کشور سر برافراشتند.
از امتيازات مصر اين است که محبّان اهل بيت و عاشقان مکتب علوى در آنجا فراوانند و حتى اهل سنّت مصر به آنها عشق مى ورزند و زيارت «رأس الحسين» و بارگاه و مدفن منسوب به حضرت زينب در آنجا زيارتگاه عمومى مردم آن سرزمين است. اگر دست سياست بگذارد آنها مى توانند وسيله خوبى براى ايجاد وحدت مذاهب اسلامى باشند; فتواى معروف «شيخ شلتوت» که پيروى از فقه اماميّه را هم رديف پيروى از مذاهب چهارگانه اهل سنّت قرار داده گواه بر اين مدعاست. به هر حال به سبب اهمّيّتى که اين سرزمين داشت، اميرالمؤمنين على(عليه السلام) قوى ترين و آگاه ترين ياران خود را که مالک اشتر بود براى زمامدارى آنجا برگزيد و عهدنامه مورد بحث را که شامل دقيق ترين دستورات کشوردارى است نوشت و در اختيار او قرار داد.
1️⃣3️⃣
✿[ @hazrateshah ]✿
🥀🥀🥀🖤🖤🥀🥀🥀
حقوق همه شهروندان را محترم بشمار:
امام(عليه السلام) به دنبال وصاياى پر معنا و جامعى که به طور کلى در بخش نخستين اين عهدنامه بيان فرمود، روى سخن را به مالک کرده و انگشت روى نقاط خاص مى گذارد.
نخست مى فرمايد: «اى مالک! بدان من تو را به سوى بلادى فرستادم که پيش از تو دولت هاى عادل و ستمگرى بر آن حکومت داشتند و مردم به کارهاى تو همان گونه نظر مى کنند که تو در امور زمامداران پيش از خود نظر مى کردى و همان را درباره تو خواهند گفت که تو درباره آنها مى گفتى»; (ثُمَّ اعْلَمْ يَا مَالِکُ، أَنِّي قَدْ وَجَّهْتُکَ إِلَى بِلاَد قَدْ جَرَتْ عَلَيْهَا دُوَلٌ قَبْلَکَ، مِنْ عَدْل وَجَوْر، وَأَنَّ النَّاسَ يَنْظُرُونَ مِنْ أُمُورِکَ فِي مِثْلِ مَا کُنْتَ تَنْظُرُ فِيهِ مِنْ أُمُورِ الْوُلاَةِ قَبْلَکَ، وَيَقُولُونَ فِيکَ مَا کُنْتَ تَقُولُ فِيهِمْ). سپس مى افزايد: «و (بدان) افراد صالح را به آنچه خداوند بر زبان بندگانش جارى مى سازد مى توان شناخت»; (وَإِنَّمَا يُسْتَدَلُّ عَلَى الصَّالِحِينَ بِمَا يُجْرِي اللهُ لَهُمْ عَلَى أَلْسُنِ عِبَادِهِ).
امام(عليه السلام) در اين بخش از سخنان خود از باب مقدّمه به وضع کشور مصر ـ که به يقين منحصر به آن کشور نيست ـ اشاره مى کند که پيش از تو حکومت هاى عدل و جورى داشت; حکومت عدل; مانند حکومت دوران حضرت يوسف بر مصر بود و حکومت جور حکومت بسيارى از فراعنه از جمله فرعون معاصر حضرت موسى بن عمران بود. سپس به اين مطلب مهم اشاره مى فرمايد: که معيار سنجش حکومت ها از نظر عدل و جور، افکار عمومى توده مردم است، همان چيزى که امروز در تمام دنيا از آن سخن گفته مى شود، هرچند در عمل غالباً به فراموشى سپرده خواهد شد ولى در آن روز که امام(عليه السلام) اين سخن را بيان فرمود کمتر کسى اعتقاد به چنين سخنى داشت و تصور مردم بر اين بود که حکومت بدون استبداد امکان پذير نيست و استبداد همواره آميخته با ظلم و ستم است.
1️⃣4️⃣
✿[ @hazrateshah ]✿
🥀🥀🥀🖤🖤🥀🥀🥀