🌱پيامبر اکرم (ص):
سرلوحه نامه اعمال مومن
محبت علی بن ابی طالب است...❤️📕
📚تاریخ بغداد ج ۴ ص ۴۱۰
https://eitaa.com/hazratzahrah/12071
11.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹🔹🔹 دوستان این کلیپ خیلی جالب و کامل و تاثیرگذاره 👌👌👌
اگه هنوز هم با فرمون «فرزند کمتر=زندگی بهتر» جلو بریم، چه اتفاقی میافته؟😭😭😭
در این کلیپ سوار بر ماشین زمان میشید و آینده رو به وضوح میبینید.😳😳
#جهادفرزندآوری
#جهادتبیین
https://eitaa.com/hazratzahrah/12072
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌ سمیرم زیر برف مدفون شد! هزار نفر در گیلان جان دادند!
🔻بهمن ماه ۱۳۵۰ ایران شدیدترین کولاک قرن را تجربه کرد!
🔻۸ روز بارش پی در پی و ارتفاع ۸ متری برف
.سمیرم منطقه ای از جغرافیای ایران که در بهمن ۱۳۵۰، ۱۲ روستای آن از روی نقشه حذف و زیر کولاک و برف پنهان شد
تمام ساکنین یخ زده و کشته شدند
در روستاهای کاکان یاسوج هیچ بشری زنده نماند دقیقا شبیه فیلم های آخرالزمانی هالیوود
🔻هزار نفر فقط در گیلان جان دادند
بعد از کولاک ۱۳۵۰ ایران، ۲۰۰روستا از روی نقشه محو شد.طبق آمار ۴۰۰۰ نفر تلفات این فاجعه بود.
🔻 سوال جالب اینجاست
شاه مملکت کجا بود؟
طبق عادت هرسال، کشور درگیر بحران را رها کرده وهمراه فرح عازم سن موریتس سوئیس برای تفریحات زمستانه شده است!!
🔻میگویند شاه به اسکی علاقه زیادی داشت و برای اسکی عازم سن موریتس شد
بگویید که برای تفریح اسکی و خوش گذرانی اعلی حضرت، ۴ هزار نفر جان دادند.
https://eitaa.com/hazratzahrah/12073
لو دادن براندازها توسط تجزیه طلب ها!😂😂
در ادامه درگیری براندازها با یکدیگر، این بار عناصر تجزیه طلب خارج کشور اطلاعات شخصی سلطنت طلب های شرکت کننده در تجمعات خارج کشور را منتشر کردند
https://eitaa.com/hazratzahrah/12074
📸 گازخورهای پایتختنشین
https://eitaa.com/hazratzahrah/12075
6.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🛑🎥 توصیف نواب صفوی از زبان رهبر معظم انقلاب
اثر هنرمند: موسوی آوندین
@onlineQom
18.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 سالی که سرمای مشهد با قطب فقط ۴ درجه اختلاف داشت!
https://eitaa.com/hazratzahrah/12077
🍃🌸صـبح سمفونی
🍃🌸لبخند خـداست
🍃🌸صـبحتان شــاد
🍃🌸و پرازشعر امید
🍃🌸لحظه هاتان آرام
🍃🌸سلام دوستان
🍃🌸صبـح قشنگتون بخیرو شـادی
https://eitaa.com/hazratzahrah/12078
📜پیامبر خدا صلی الله علیه و آله :
❇️جوانمردی در سفر عبارت است از : بخشیدن زاد و توشه [خود به همراهان ]و خوش اخلاقی و شوخی کردن ، به شرط آن که معصیت خدا نباشد
میزان الحکمه جلد۵،ص۳۱۴
https://eitaa.com/hazratzahrah/12079
✨﷽✨
🌼آیا خداوند برای بندهاش کافی نیست؟
✍️آیت الله شیخ محمدتقی بهلول میفرمودند: ما با کاروان و کجاوه به «گناباد» میرفتیم. وقت نماز شد. مادرم کارواندار را صدا کرد و گفت: کاروان را نگهدار میخواهم اول وقت نماز بخوانم. کارواندار گفت: بیبی! دو ساعت دیگر به فلان روستا میرسیم. آنجا نگه میدارم تا نماز بخوانیم. مادرم گفت: نه! میخواهم اول وقت نماز بخوانم. کارواندار گفت: نه مادر. الان نگه نمیدارم. مادرم گفت: نگهدار. کارواندار گفت: اگر پیاده شوید، شما را میگذارم و میروم. مادرم گفت: بگذار و برو. من و مادرم پیاده شدیم. کاروان حرکت کرد. وقتی کاروان دور شد وحشتی به دل من نشست که چه خواهد شد؟
من هستم و مادرم.دیگر کاروانی نیست. شب دارد فرامیرسد و ممکن است حیوانات حمله کنند. ولی مادرم با خیال راحت با کوزه آبی که داشت، وضو گرفت و نگاهی به آسمان کرد، رو به قبله ایستاد و نمازش را خواند. لحظه به لحظه رُعب و وحشت در دل منِ شش هفت ساله زیادتر میشد. در همین فکر بودم که صدای سُم اسبی را شنیدم. دیدم یک دُرشکه خیلی مجلل پشت سرمان میآید. کنار جاده ایستاد و گفت: بیبی کجا میروی؟ مادرم گفت: گناباد. او گفت: ما هم به گناباد میرویم. بیا سوار شو. یک نفس راحتی کشیدم. گفتم خدایا شکر. مادرم نگاهی کرد و دید یک نفر در قسمت مسافر درشکه نشسته و تکیه داده. به سورچی گفت: من پهلوی مرد نامحرم نمینشینم.
سورچی گفت: خانم! فرماندار گناباد است. بیا بالا. ماندن شما اینجا خطر دارد. کسی نیست شما را ببرد. مادرم گفت: من پهلوی مرد نامحرم نمینشینم! در دلم میگفتم مادر بلند شو برویم. خدا برایمان درشکه فرستاده است. ولی مادرم راحت رو به قبله نشسته بود و تسبیح میگفت! آقای فرماندار رفت کنار سورچی نشست. گفت مادر بیا بالا. اینجا دیگر کسی ننشسته است. مادرم کنار درشکه نشست و من هم کنار او نشستم و رفتیم. در بین راه از کاروان سبقت گرفتیم و زودتر به گناباد رسیدیم. اگر انسان بنده خدا شد و در همه حال خشنودی خدا را در نظر گرفت، بیمه میشود و خداوند تمام امور او را کفایت و کفالت میکند. «أَلَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ» (زمر، آیه36) آیا خداوند برای بندهاش کافی نیست؟
https://eitaa.com/hazratzahrah/12080
✨﷽✨
✍️ قسمتی از درآمدت را با امام زمان معامله کن
🔹وارد میوهفروشی شدم. خلوت بود. قیمت موز و سیب رو پرسیدم.
🔸فروشنده گفت:
موز ۱۶ تومن و سیب ۱۰ تومن.
🔹گفتم:
از هر کدوم دو کیلو به من بده.
🔸پیرزنی وارد میوهفروشی شد و پرسید:
محمدآقا سیب چند؟
🔹میوهفروش پاسخ داد:
مادر کیلویی سه تومن!
🔸نگاه تعجبزدهام رو به سرعت به میوهفروش انداختم و او که متوجه تعجب و دلخوری من شده بود، چشمکی زد و با نگاهش منو به آرامش دعوت کرد. صبر کردم.
🔹پیرزن گفت:
محمدآقا خدا خیرت بده! چند تا مغازه رفتم، همهشون سیب رو دهدوازده تومن میدن! مادر با این قیمتا که نمیشه میوه خرید!
🔸محمدآقای میوهفروش، یک کیلو سیب برای پیرزن کشید و اونو راهی کرد.
🔹سپس رو به من کرد و گفت:
این پیرزن بهتازگی پسر و عروسش رو تو تصادف از دست داده و خودش مونده با دو تا نوه یتیم! من چند بار خواستم بهش کمک کنم و میوه مجانی بدم اما ناراحت شد و قبول نکرد.
🔸به همین خاطر هیچوقت روی میوهها تابلوی قیمت نمیزنم تا وقتی این زن به مغازه میاد از قیمتها خبر نداشته باشه و بتونه برای بچههاش میوه بخره.
🔹راستش رو بخوای من به هرکسی که نیاز داشته باشه کمک میکنم و همیشه با امام زمانم معامله میکنم.
🔸دلم مثل آوار ریخته بود پایین و بسیار شرمنده بودم و بغضی سنگین تو گلوم نشسته بود.
🔹دلم میخواست روی میوهفروش رو ببوسم. میوهها رو خریدم. سوار ماشین شدم و زدم زیر گریه و در حال رانندگی از خودم و از امام زمان خجل بودم.
🔸با خودم میگفتم:
ای کاش در طول سالیان دراز عمرم من هم قسمتی از درآمدم رو با امام زمانم معامله میکردم.
https://eitaa.com/hazratzahrah/12081