eitaa logo
حسینیه باب الحوائج حضرت اباالفضل علیه السلام( تفتی های مقیم مرکز )
298 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
2.1هزار ویدیو
62 فایل
🍀 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ 🍀 🌷اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِاللّهِ الْحُسَیْن🌷 🌹السَّلامُ عَلَيْكَ يا أَبَا الْفَضْلِ الْعَبّاسَ🌹 با سلام واحترام خدمت شما این کانال به جهت اطلاع رسانی وارسال پیام های حسینیه راه اندازی شده است.یاعلی
مشاهده در ایتا
دانلود
23.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
احساسی 🍃علی فقط برای دیروز نیست 🍃علی تنها برای امروز هم نه 🍃علی برای فردا و فرداهاست... 🎙
دکتر عزیزی جلسه هفتم (انواع استرس) حسینیه باب الحوائج علیه السلام FormateConversion.aac
17.98M
کلاس جناب دکتر سعید عزیزی جلسه هفتم (۱۴۰۲ ه. ش) با موضوع استرس و انواع آن، حسینیه باب الحوائج حضرت اباالفضل علیه السلام
استادمحمدپور ۲۳مرداد۱۴۰۴ (مال از دیدگاه قرآن و نهج البلاغه) FormateConversion.aac
13.56M
استاد محمدپور(۲۳مرداد۱۴۰۲) با موضوع مال از دیدگاه قرآن و نهج البلاغه _ حسینیه باب الحوائج حضرت اباالفضل علیه السلام
حسینیه باب الحوائج حضرت اباالفضل علیه السلام( تفتی های مقیم مرکز )
کتاب #عارفانه زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری قسمت هفتاد و دوم پاییز سال 1364 بود.به همراه دوست
کتاب زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری قسمت هفتاد و سوم ( ادامه قسمت قبل ) هر چند زیر بار این مسئولیت نمیرفت،اما با فرمان مسئول دسته مجبور شد جلو بایستد.اطاعت از فرمانده واجب بود. برادر نیّری انسان ساکت و ارامی بود.لذا به راحتی نمیشد به شخصیت او پی برد.بیشتر اوقاتی که ما مشغول صحبت و خنده و استراحت و...بودیم او مشغول قرائت قران و یا مطالعه میشد. در میان دسته ما یک نفر بود که بیش از بقیه با برادر نیّری خلوت میکرد.ان ها با یکدیگر مشغول سیر و سلوک بودند.علی طلایی هیچ گاه از احمد آقا جدا نمیشد. طلایی تنها پسر یک خانواده از شمال تهران بود،در یک خانواده مرفه بزرگ شده بود.خانواده ای که بعدها متوجه شدیم زیاد در قید و بند مسائل دینی نیستند! او اینگونه آمده بود و خدا احمد آقا را برایش قرار داد تا باهم مسیر کمال را طی کنند. هر چند که او چند سال بزرگ تر از احمد آقا بود،اما مثل مراد و مرید به دنبال برادر نیّری بود،او بهتر از بقیه احمد آقا را شناخته بود برای همین هیچگاه از او جدا نمیشد. ادامه دارد ... با کسب اجازه از ناشر کتاب ( انتشارات شهید هادی ) امام و شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم شهید🕊🌹
﷽❣ ❣﷽ ایام عزای جد غریبتان بر قلب مهربان و صبورتان تسلیت باد🖤 ▪️بد جور دل شکسته ای و گریه می کنی از اشک چهره شسته ای و گریه می کنی ▪️بگذار تا عبایِ تو را ما تکان دهیم بر خاکها نشسته ای و گریه می کنی💔
✨كِتَابٌ أُنْزِلَ إِلَيْكَ فَلَا يَكُنْ فِي صَدْرِكَ حَرَجٌ مِنْهُ لِتُنْذِرَ بِهِ وَذِكْرَىٰ لِلْمُؤْمِنِينَ✨ 🌱كتابى است كه بر تو نازل شده، در دل تو از آن ترديدى نباشد، تا به آن بيم دهى و مؤمنان را پندى باشد.🌱 🌸سوره اعراف آیه 2🌸 🔖کاری از تیم
📣 پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله):  مقام حسین بن علی(علیه السلام) در آسمان بالاتر از مقام او در زمین است.
🔅 ✍️ عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی 🔹مردی به‌سرعت و چهارنعل با اسبش می‌تاخت. اين طور به نظر می‌رسيد که جای بسيار مهمی می‌رود. 🔸مردی که کنار جاده ايستاده بود، فرياد زد: کجا می‌روی؟ 🔹مرد اسب‌سوار جواب داد: نمی‌دانم، از اسب بپرس! 🔸و اين داستان زندگی خيلی از ماست. سوار بر اسب عادت‌هايمان می‌تازیم، بدون اينکه بدانیم کجا می‌رویم. 🔹وقت آن رسيده که کنترل افسار را به دست بگيريم و زندگی‌مان را در مسير رسيدن به جایی قرار دهيم که واقعاً می‌خواهيم به آنجا برسيم.
✍️ راههای درمان دروغ 🔸 برای درمان بزرگان ما دو راه علمی و عملی را سفارش میکنند. 🔸️ درمان از طریق علمی، با مطالعه آیات و احادیث وارده و کتب اخلاقی که در زمینه‌ی مذمت دروغ نوشته شده، حاصل می‌شود. وقتی انسان به محرومیت‌ها و خسارات ناشی از این صفت فکر می‌کند، می‌تواند با سعی و تلاش و تمرین این صفت زشت را از خود دور کند. 🔸️ یادآوری مداوم پیامدهای دروغ –محرومیت از هدایت خدا، ناتوانی از چشیدن طعم ایمان، قرار گرفتن در زمره‌ی کفار و منافقان، سقوط در آتش جهنم و...– انسان دروغگو را در درمان کمک میکند. ✔️ یکی از مهمترین روش‌های عملی در درمان دروغ آن‌ است که انسان پیش از آنکه کلمه‌ای را بر زبان بیاورد، درباره‌ی درستی یا نادرستی آن فکر کند و به آثار و عواقبش توجه کند. 📚 اخلاق الهی/ آفات زبان/ آیت‌الله 🔅 برای تعجیل در فرج
🌸🍃🌸🍃 جسارت داشته باش و زندگی کن، اما جوری که خودت دوست داری، نه جوری که دیگران از تو انتظار دارند. مهم نیست که تا مقصدت میرسی یا نه، و مهم نیست که تمام آرزوهایت محقق می‌شوند یا نه. مهم این است که حال دلت خوب باشد، پس تا میتوانی شاد باش، و از لحظه لحظه‌ی زندگی‌ات لذت ببر، و خودت باش. خودت حاکم و معیار و قاضی کارهای خودت، خودت همه کاره‌ی دنیای خودت، و انگیزه‌ی آرزوهای خودت. ما نیاز به تایید هیچکس نداریم. ما برای زنده ماندن، برای نفس کشیدن، برای لذت بردن از ثانیه ثانیه عمرمان، محتاج به نظرات و قضاوت‌های دیگران نیستیم.
حسینیه باب الحوائج حضرت اباالفضل علیه السلام( تفتی های مقیم مرکز )
🍃🌼🍃🌸🍃 #روز_شمار_وقایع_کربلا 🎪 ⚫️بعد از کربلا چه گذشت...(قسمت 7) 🔵بعد از سخنرانیهای حضرت زینب سلا
🍃🌸🍃🌺🍃 🎪 ⚫️ بعد از کربلا چه گذشت..(قسمت 8) ✳️اهل بیت امام حسین علیه السلام از کودکانی که پدرشان در کربلا شهید شده بود،خبر شهادت پدر را مخفی میداشتند. 🌺دختر سه ساله ی حسین علیه السلام  شبی از خواب پرید و بهانه پدر گرفت و گفت: بابایم حسین الان کنارم بود و مرا در آغوش گرفت...به کجا رفت؟ 🌹 اهل بیت که از خواب رقیه آگاه شده بودند صدای ضجه و ناله شان بلند شد. 🔴صدای شیون به خانه ی یزید رسید و از خواب بیدار شد! پرسید در خرابه چه خبر است؟ ✳️گفتند دختر حسین،بهانه ی پدر گرفته است. 🔥 یزید لعنت الله گفت: سر پدرش را برایش ببرید.. 🌸 سر حسین علیه السلام را درون طشتی نهاده و با پارچه ای میپوشانند و برای رقیه خاتون می آورند. او به خیال اینکه برایش غذا آورده اند فرمود: عمه جان من گرسنه نیستم،من بابایم حسین را می خواهم! 🌾گفتند: هرچه میخواهی در میان طشت است. دختر ابی عبدالله با دستهای کوچکش روی ظرف را برداشت... ✨چشمش به سر بریده پدر افتاد،سر را در آغوش گرفت و با سر پدر شروع به دردودل کرد ... بعد از ساعتی اهل بیت حسین دیدند که سر یک طرف و رقیه به طرفی افتاد  و جان به جان آفرین تسلیم کرد... 🌹حضرت سکینه نقل میکند: هنگامی که در خرابه شام بودیم ،شبی در خواب دیدم پنج نفر بر مرکبهایی از نور سوارند و فرشتگان انها را احاطه نموده و خادمی نیز با آنها است براهی میروند، 💠مرکبها گذشتند ولی خادم بر طرف من آمد و گفت: سکینه جدت رسول خدا بهت سلام میرساند. 🌹گفتم: سلام خدا بر رسولش، تو کیستی؟ ✨گفت : من خادمی هستم از خدمه بهشت. 🌹گفتم : این مردانی که بر مرکبهای نور سوارند،کیستند و به کجا میروند؟ ✨ گفت اولی آدم صفی الله،دومی ابراهیم خلیل الله،سومی موسی کلیم الله، چهارمی عیسی روح الله و پنجمی که محاسنش را در دست گرفته،گاهی می افتد و برمیخیزد... او جدت رسول خداست ،که برای زیارت پدرت حسین به کربلا میروند. 🌷 همینکه نام جدم را شنیدم به سویش دویدم تا از مصائبی که بر ما گذشته او را خبر بدهم و بگویم ستمکاران با ما چه کرده اند، 🌟که ناگهان دیدم پنج هودج از نور به زمین فرود آمدند و در میان هر هودج خانمی نشسته. 💐پرسیدم اینان کیستند؟ ✨گفت: اولی حوا ام البشر، دومی آسیه بنت مزاحم، سومی مریم دختر عمران، چهارمی خدیجه خویلد، و اون خانومی که دست بر سر نهاده گاهی می افتدو گاهی برمیخیزد جده ی تو فاطمه دختر رسول خداست. 🍀گفتم میروم و به جده ام فاطمه شکایت این ستمکاران را مینمایم.دویدم جلوی حضرت زهرا را گرفتم و گریه کنان گفتم: 💫مادر،مادر بخدا قسم حق مارا منکر شدند... مادر،مادر بخدا سوگند جمع مارا پراکنده ساختند، مادر..مادر بخدا پدرم حسین را شهید کردند.. 🌹 فرمود: سکینه جان دیگر بس است.ناله ات جگرم را آتش زد و بندهای قلبم را برید، 💥 این پیراهن آغشته به خون پدرت حسین است که از خود جدا نمیکنم  تا خدا را ملاقات نمایم... که ناگهان از خواب بیدار شدم... 🔥پس از آنکه یزید دریافت که برنامه قتل حسین بر خلاف تصوراتش نتوانست محبت اهل بیت را از دلها بیرون کند و نه تنها حکومتش تثبیت نشد بلکه متزلزل گشت و با واکنش قتل حسین علیه السلام از همه طرف رو به رو شد. ⚫️در مقام گرامیداشت ظاهری اهل بیت برآمد و آنان را در مجلسی خصوصی احضار کرد و گفت:شما دوست دارید در شام بمانید و با عزت و احترام زندگی کنید و همواره مورد لطف حکومت باقی بمانید 🔷 یا به مدینه برگردید و سه حاجت شما بر آورده گردد؟ ✍ادامه دارد... 📕 اعیان الشیعه ج 1 ص626. 📗مقرم 456 📘نفس المهموم ص 466 📔بحار ج 45 ص 144🏴