eitaa logo
حسینیه باب الحوائج حضرت اباالفضل علیه السلام( تفتی های مقیم مرکز )
298 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
2.1هزار ویدیو
62 فایل
🍀 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ 🍀 🌷اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِاللّهِ الْحُسَیْن🌷 🌹السَّلامُ عَلَيْكَ يا أَبَا الْفَضْلِ الْعَبّاسَ🌹 با سلام واحترام خدمت شما این کانال به جهت اطلاع رسانی وارسال پیام های حسینیه راه اندازی شده است.یاعلی
مشاهده در ایتا
دانلود
. 🔅 ✍️ مشکلات و ناملایمات زندگی چیزی از ارزش شما کم نمی‌کند 🔹یک سخنران معروف در مجلسی که ۲۰۰ نفر در آن حضور داشتند، یک ۱۰۰دلاری را از جیبش بیرون آورد و پرسید: چه کسی مایل است این اسکناس را داشته باشد؟ 🔸دست همه حاضرین بالا رفت. 🔹سخنران گفت: بسیارخب، من این اسکناس را به یکی از شما خواهم داد ولی قبل از آن می‌خواهم کاری بکنم. 🔸سپس در برابر نگاه‌های متعجب، اسکناس را مچاله کرد و پرسید: چه کسی هنوز مایل است این اسکناس را داشته باشد؟ 🔹باز هم دست‌های حاضرین بالا رفت. 🔸این بار مرد، اسکناس مچاله‌شده را به زمین انداخت و چند بار آن را لگدمال کرد و با کفش خود آن را روی زمین کشید. 🔹بعد اسکناس را برداشت و پرسید: خب، حالا چه کسی حاضر است صاحب این اسکناس شود؟ 🔸و باز دست همه بالا رفت.  🔹سخنران گفت: دوستان، با این بلاهایی که من سر اسکناس درآوردم، از ارزش اسکناس چیزی کم نشد و همه شما همچنان خواهان آن هستید. 🔸در زندگی واقعی هم همین طور است. ما در بسیاری موارد با تصمیماتی که می‌گیریم یا با مشکلاتی که روبه‌رو می‌شویم، خم می‌شویم، مچاله می‌شویم، خاک‌آلود می‌شویم و احساس می‌کنیم که دیگر پشیزی ارزش نداریم، ولی این‌گونه نیست و صرف‌نظر از اینکه چه بلایی سرمان آمده، هرگز ارزش خود را از دست نمی‌دهیم و هنوز هم برای افرادی که دوستمان دارند، آدم باارزشی هستیم.
. *ساخت مسجد با قدمت ۴۰۰ سال با یک حبه انگور* حاج آقای قرائتی نقل میکند: روزی به مسجدی رفتیم که امام مسجد دوست پدرم بود، گفت داستان بنا شدن این مسجد در این شهر قصه عجیبی دارد، برایتان تعریف کنم: روزی شخص ثروتمندی یک من انگور میخرد و به خدمتکار خود میگوید انگور را به خانه ببر و به همسرم بده و به سر کسب و کاری که داشته میرود، بعدازظهر که از کارش به خانه برمیگردد به اهل و عیالش میگوید لطفا انگور را بیاور تا دورِهم با بچه ها انگور بخوریم. همسرش باخنده میگوید: من و فرزندانت همه انگور ها را خوردیم ،خیلی هم خوشمزه و شیرین بود...! مرد با تعجب میگوید: تمامش را خوردید..؟! زن لبخند دیگری میزند و میگوید: بله تمامش را. مرد ناراحت شده میگوید: یک من (سه کیلو) انگور خریدم یک حبه ی اون رو هم برای من نگذاشته اید؟! الان هم داری میخندی جالب است..! خیلی ناراحت میشود و بعد از اندکی که به فکر فرو میرود... ناگهان از جا برخواسته از خانه خارج میشود... همسرش که از رفتارش شرمنده شده بود او را صدا میزند، ولی هیچ جوابی نمی شنود.. مرد ناراحت ولی متفکر میرود سراغ کسی که املاک خوبی در آن شهر داشته... به او میگوید: یک قطعه زمین میخواهم در یک جای این شهر که مردمش به مسجد نیاز داشته باشند وآن را نقدا خریداری میکند، سپس نزد معمار ساختمانی شهر رفته، و از او جهت ساخت و ساز دعوت بکار میکند و میگوید: بی زحمت همراه من بیایید؛ او را با خود بر سر زمینی که خریده بود برده و به معمار میگوید: میخواهم مسجدی برای اهل این محل بنا کنید و همین الان هم جلو چشمانم ساخت و ساز را شروع کنید.. معمار هم وقتی عجله مرد را می بیند تمام وسایل و کارگران را آورده و شروع کرد به کار کردن و ساخت مسجد میکند... مرد ثروتمند وقتی از شروع کار مطمئن میشود به خانه برمیگردد. همسرش به او میگوید: کجا رفتی مرد...؟! چرا بی جواب چرا بی خبر؟! مرد در جواب همسرش میگوید: هیچ رفته بودم یک حبه انگور از یک من مالی که در این دنیا دارم برای سرای باقی خودم کنار بگذارم، و اگر همین الان هم بمیرم دیگر خیالم راحت است، که حداقل یک حبه انگور ذخیره دارم. همسرش میگوید چطور؟ مگر چه شده؟ اگر بابت انگورها ناراحت شدید حق باشما بوده ما کم‌لطفی کردیم معذرت میخواهم... مرد با ناراحتی میگوید: شما حتی با یک دانه از یک من انگور هم بیاد من نبودید و فراموشم کردید البته این خاصیت این دنیاست و تقصیر شما نیست.. جالب اینست که این اتفاق در صورتی افتاده که من هنوز بین شما زنده هستم، چگونه انتظار داشته باشم بعد از مرگم مرا بیاد بیاورید و برایم صدقه دهید؟!؟ وبعد قصه خرید زمین و ساخت مسجد را برای همسرش تعریف میکند.... امام جماعت تعریف میکرد که طبق این نقل مشهور بین مردم شهر الان چهارصد سال است که این مسجد بنا شده، ۴۰۰سال است این مسجد صدقه جاریه برای آن مرد میباشد ،چون از یک دانه انگور درس و عبرت گرفت.. ای انسان قبل از مرگ برای خود عمل خیر انجام بده و به انتظار کسی منشین که بعد از مرگت کار خیری برایت انجام دهد، محبوب ترین مردم تو را فراموش میکنند حتی اگر فرزندانت باشند.
🔆 روزى ابراهيم خليل در كوه بيت المقدس به دنبال چراگاهى براى گوسفندانش مى گشت . مردى را ديد كه مشغول نماز است . ابراهيم پرسيد: بنده خدا! براى چه كسى نماز مى خوانى ؟ مرد پاسخ داد: براى خداى آسمان . ابراهيم : آيا از بستگان تو كسى مانده است ؟ مرد: نه ! - پس از كجا غذا تهيه مى كنى ؟ - در تابستان ميوه اين درخت را مى چينم و در زمستان مى خورم . - خانه ات كجاست ؟ - به كوه اشاره كرد و گفت آنجاست . - ممكن است مرا به منزلت ببرى امشب مهمان تو باشم ؟ - در جلوى راه من آبى است كه نمى توان از آن گذشت . - تو چگونه مى گذرى ؟ - من از روى آب مى روم . - دست مرا هم بگير شايد خداوند به من قدرت دهد تا از آب بگذرم . پيرمرد دست ابراهيم گرفت هر دو از آب گذشتند و به منزل آن مرد رسيدند. حضرت ابراهيم از او پرسيد: كدام روز مهمترين روزهاست ؟ مرد عابد گفت : روز قيامت كه خداوند پاداش اعمال مردم را در آن روز مى دهد. ابراهيم : خوب است با هم دست به دعا برداريم و از خداوند بخواهيم ما را از شر آن روز نگهدارد. مرد عابد: دعاى من چه اثرى دارد؟ به خدا سوگند! سى سال است به درگاه خداوند دعايى مى كنم ، هنوز هم مستجاب نشده است ! - مى خواهى بگويم چرا دعايت مستجاب نمى شود؟ - چرا؟ بفرماييد! - خداوند بزرگ هنگامى كه بنده اى را دوست داشته باشد دعايش را دير اجابت مى كند تا بيشتر مناجات كند و بيشتر از او بخواهد و طلب كند. چون اين حالت را از بنده اش دوست دارد. اما بنده اى كه مورد لطف خدا نيست اگر چيزى درخواست كند، زود اجابت مى كند يا قلبش را از آن خواسته منصرف نموده نااميدش مى كند تا ديگر درخواست نكند. آنگاه پرسيد: چه دعايى مى كردى ؟ عابد گفت : سى سال پيش گله گوسفندى از اينجا گذشت ، جوانى زيبا كه گيسوان بلندى داشت گوسفندان را چوپانى مى كرد از او پرسيدم : اين گوسفندان از آن كيست ؟ گفت : از ابراهيم خليل الرحمان است . من آن روز گفتم : پروردگارا! اگر در روى زمين خليل و دوستى دارى ، او را به من نشان بده . ابراهيم فرمود: پيرمرد! خداوند دعايت را اجابت كرده ، من همان ابراهيم خليل الرحمان هستم . آنگاه برخاسته يكديگر را به آغوش كشيدند. 📚بحار: ج 12، ص 76 ┈••🤲🕋🤲••┈ 🤲 🕋 🤲🕋 🕋🤲🕋 🤲🕋🤲🕋🤲🕋🤲
استاد محمدپور ، شرح حکمت۱۵۰ نهج‌البلاغه، جلسه سوم،۲۹ آذر ۱۴۰۲، حسینیه باب الحوائج حضرت اباالفضل علیه السلام FormateConversion.mp3
42.01M
🎤 استاد محمدپور 💥 شرح حکمت ۱۵۰ نهج البلاغه 🎬 جلسه سوم 🗓 چهارشنبه بیست و نهم آذر ماه ۱۴۰۲ 💫 حسینیه باب الحوائج حضرت اباالفضل علیه السلام 🌸 @hbtaftiha 🌸
استاد محمدپور، شرح حکمت ۱۵۰ نهج البلاغه، جلسه چهارم، دوشنبه۴دی ۱۴۰۲، حسینیه باب الحوائج حضرت اباالفضل علیه السلام FormateConversion.mp3
46.35M
🎤 استاد محمدپور 💥 شرح حکمت ۱۵۰ نهج البلاغه 🎬 جلسه چهارم 🗓 دوشنبه چهارم دی ماه ۱۴۰۲ 💫 حسینیه باب الحوائج حضرت اباالفضل علیه السلام 🌸 @hbtaftiha 🌸
. 🌴🌴🌷نیایش شبانگاهی🌷🌴🌴 خدای مهربانم 🦋 مرا مقیم کوی محبتت گردان و به من لطفی نما و مرا در زمره مومنین و صالحین قرار بده . بارالها 🌴 همان قدر که گناهان من بزرگ است ، رحمت و لطف تو عظیم تر است پس امیدم را نا امید مگردان و از لغزش‌های من درگذر ، ای مهربان ترین مهربانان . پروردگارم 🌿 عاقبت امر ما را ختم به خیر بگردان و سرانجامی نیکو بر سرنوشتمان حک بنما ، ای خوب ترین خوبان . آمین 🕊🕊 یا قاضی الحاجات 🍃🌺🍃
🌺 🌸 ❣ ❣ 📖 السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا قَاصِمَ شَوْکَهِ الْمُعْتَدِینَ... 🌱سلام بر تو و بر اعجاز دستهایت آن گاه که گَرد ستم را از روی شانه های زمین می تکانی و تاج و تخت فرعونیان را سرنگون می سازی... 📚 صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس، ص۶۱۰
أعوذ بالله من الشيطان الرجيم << وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ ۚ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِينَ >> با صبر و نماز از خدا کمک بخواهید. البته این کارِ سختی است، مگر برای افراد متواضع؛ سوره بقره آیه ۴۵
امیرالمؤمنین عليه السلام: نيكى كن، تا به تو نيكى شود...، رحم كن، تا به تو رحم شود أحسِنْ يُحسَنْ إلَيكَ...، إرحَمْ تُرحَمْ ميزان الحكمه جلد4 صفحه 382
💢فضيلت بر محمّد بن قيس حكايت كند: روزى در محضر مبارك امام جعفر صادق عليه السلام نام گروهى از مسلمانان به ميان آمد و من گفتم : سوگند به خدا، من شب ها شام نمى خورم ، مگر آن كه دو يا سه نفر از اين افراد با من باشند؛ و من آن ها را دعوت مى كنم و مى آيند در منزل ما غذا مى خورند. امام صادق عليه السلام به من خطاب كرد و فرمود: فضيلت آن ها بر تو بيشتر از فضيلتى است ، كه تو بر آن ها دارى . اظهار داشتم : فدايت شوم ، چنين چيزى چطور ممكن است ؟! در حالى كه من و خانواده ام خدمتگذار و ميزبان آن ها هستيم ؛ و من از مال خودم به آن ها غذا مى دهم ؛ و پذيرائى و انفاق مى نمايم !! حضرت صادق عليه السلام فرمود: چون هنگامى كه آن ها بر تو وارد مى شوند، از جانب خداوند همراه با رزق و روزى فراوان ميهمان تو مى گردند و زمانى كه خواستند بيرون بروند، براى تو رحمت و آمرزش به جا خواهند گذاشت . 📚محجّة البيضاء: ج 3، ص 33. ┄┅┅❅💧🍎💧❅┅┅┄ 💧 🍎 💧🍎 🍎💧🍎 💧🍎💧🍎💧🍎