eitaa logo
حسینیه باب الحوائج حضرت اباالفضل علیه السلام( تفتی های مقیم مرکز )
299 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
2هزار ویدیو
60 فایل
🍀 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ 🍀 🌷اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِاللّهِ الْحُسَیْن🌷 🌹السَّلامُ عَلَيْكَ يا أَبَا الْفَضْلِ الْعَبّاسَ🌹 با سلام واحترام خدمت شما این کانال به جهت اطلاع رسانی وارسال پیام های حسینیه راه اندازی شده است.یاعلی
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هَفت‌پُشتم‌را‌نَظرکردم ، تماماًبوده‌اند... نوکرِعباسِ‌تودَربست ، یا‌ام‌البنین(س).🥀. 💚 بـوده‌در‌لالائی اُم‌البنین،این‌زمزمه‌؛ جانِ‌عباسـم‌به‌قربانِ‌حسینِ‌فاطمه‌ °السَّلامُ‌عَلَیکِ‌یَاعَزِیزَةَ‌الزَّهرَاءِ‌عَلَیهَا‌السَّلام🌹°
🖤 بعد از تو دیگر هیچ کس البنین نیست یعنی زنی مانند تو مرد آفرین نیست 🔸ام الادب ، 🔸 ام الوفا ، 🔸ام الاباالفضل غیر از تو وصف هیچ شخصی این چنین نیست 🌙
🔴 آنقدر گریه کرد تا نابینا شد ... ▪️امام صادق سلام الله علیه فرمودند: ام جعفر کلابیه ( ) دائما بر حسین عليه السلام ندبه و گریه میکرد تا اینکه چشمانش را از دست داد، ومروان والی مدینه شبانگاهان به صورت ناشناس می آمد و می ایستاد و به گریه ی ام البنین گوش فرا میداد. ▪️قَالَ مولانا أبو عبد الله سلام الله علیه : وكَانَت أمُّ جَعْفرٍ الكِلابِيَّة تَنْدُبُ الُحسَين عليه السلام وتَبكِيهِ وقَد كَفَّ بَصَرُها، فَكانَ مَروانْ وهُو وَالِ المَدينَةِ يَجيءُ مُتَنَكِّراً بِاللَّيْلِ حَتّى يَقِف، فَيَسْمَع بُكاءَها ونَدبَها.. 📚الأمالي الخميسية للشجري، ص: 259 ┈••✾•◾️🏴◾️•✾••┈ 🏴 ◾️ 🏴◾️ ◾️🏴◾️ 🏴◾️🏴◾️🏴◾️
دکتر سنگری، وفات حضرت ام البنین(س)، پنجم دی ۱۴۰۲ ، حسینیه باب الحوائج حضرت اباالفضل علیه السلام FormateConversion.mp3
31.16M
🎤 استاد دکتر سنگری 💥 وفات حضرت ام البنین (س) 🗓 سه شنبه پنجم دی ماه ۱۴۰۲ 💫 حسینیه باب الحوائج حضرت اباالفضل علیه السلام 🌸 @hbtaftiha 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🍁🍃 🌸 بــِســْم اللــّهِ الـرَّحـْمـَن الـرَّحـيم خدای مهربانم ! حس داشتنت حس بودنت حس حضورت در تار و پود لحظاتم جاری است و من چقدر با تو خوشحالم ومن چقدر با تو ای مهربانم پر از آرامشم. با نام خوبت دفتر امروز را می گشاییم 🌸 الهی به امید تو 🍃🍎🍃
🍃◼️🍃 🥀 السلام علیکِ یا زوجة وصی رسول الله 🥀 السلام علیکِ یا عزیزة الزهراء السلام علیکِ یا اُمَّ البُدور السَّواطع 🥀یا فاطمة بنت حِزام الکِلابیه المُکَنّاة باُمِّ البنین و رحمت الله و برکاته. ▪ 🍃◼️🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃◼🍃 ▪السلام علیک یا ام العباس گوهر دریای احساسی تو یا ام البنین میهمان گلشن یاسی تو یا ام البنین همدم اولاد زهرایی و همراه علی(ع) فخرت این بس ام عباسی تو یاام البنین ▪وفات مادرحضرت سقا ▪برامام زمان (عج) وشما تسلیت باد 🍃◼🍃
أعوذ بالله من الشيطان الرجيم << أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ ۚ أَفَلَا تَعْقِلُونَ >> آیا مردم را به انجام‌دادن کارهای خوب دستور می‌دهید و خودتان را فراموش می‌کنید، با اینکه کتاب خدا را می‌خوانید؟! پس چرا عقلتان را به‌کار نمی‌اندازید؟! سوره بقره آیه ۴۴
امام على عليه السلام: اِرضَ مِنَ الرِّزقِ بِما قُسِمَ لَكَ تَعِش غَنِيّا به روزى اى كه قسمتت گشته راضى باش تا توانگرانه زندگى كنى غررالحكم حدیث2332
. 🔅 ✍️ مشکلات و ناملایمات زندگی چیزی از ارزش شما کم نمی‌کند 🔹یک سخنران معروف در مجلسی که ۲۰۰ نفر در آن حضور داشتند، یک ۱۰۰دلاری را از جیبش بیرون آورد و پرسید: چه کسی مایل است این اسکناس را داشته باشد؟ 🔸دست همه حاضرین بالا رفت. 🔹سخنران گفت: بسیارخب، من این اسکناس را به یکی از شما خواهم داد ولی قبل از آن می‌خواهم کاری بکنم. 🔸سپس در برابر نگاه‌های متعجب، اسکناس را مچاله کرد و پرسید: چه کسی هنوز مایل است این اسکناس را داشته باشد؟ 🔹باز هم دست‌های حاضرین بالا رفت. 🔸این بار مرد، اسکناس مچاله‌شده را به زمین انداخت و چند بار آن را لگدمال کرد و با کفش خود آن را روی زمین کشید. 🔹بعد اسکناس را برداشت و پرسید: خب، حالا چه کسی حاضر است صاحب این اسکناس شود؟ 🔸و باز دست همه بالا رفت.  🔹سخنران گفت: دوستان، با این بلاهایی که من سر اسکناس درآوردم، از ارزش اسکناس چیزی کم نشد و همه شما همچنان خواهان آن هستید. 🔸در زندگی واقعی هم همین طور است. ما در بسیاری موارد با تصمیماتی که می‌گیریم یا با مشکلاتی که روبه‌رو می‌شویم، خم می‌شویم، مچاله می‌شویم، خاک‌آلود می‌شویم و احساس می‌کنیم که دیگر پشیزی ارزش نداریم، ولی این‌گونه نیست و صرف‌نظر از اینکه چه بلایی سرمان آمده، هرگز ارزش خود را از دست نمی‌دهیم و هنوز هم برای افرادی که دوستمان دارند، آدم باارزشی هستیم.
. *ساخت مسجد با قدمت ۴۰۰ سال با یک حبه انگور* حاج آقای قرائتی نقل میکند: روزی به مسجدی رفتیم که امام مسجد دوست پدرم بود، گفت داستان بنا شدن این مسجد در این شهر قصه عجیبی دارد، برایتان تعریف کنم: روزی شخص ثروتمندی یک من انگور میخرد و به خدمتکار خود میگوید انگور را به خانه ببر و به همسرم بده و به سر کسب و کاری که داشته میرود، بعدازظهر که از کارش به خانه برمیگردد به اهل و عیالش میگوید لطفا انگور را بیاور تا دورِهم با بچه ها انگور بخوریم. همسرش باخنده میگوید: من و فرزندانت همه انگور ها را خوردیم ،خیلی هم خوشمزه و شیرین بود...! مرد با تعجب میگوید: تمامش را خوردید..؟! زن لبخند دیگری میزند و میگوید: بله تمامش را. مرد ناراحت شده میگوید: یک من (سه کیلو) انگور خریدم یک حبه ی اون رو هم برای من نگذاشته اید؟! الان هم داری میخندی جالب است..! خیلی ناراحت میشود و بعد از اندکی که به فکر فرو میرود... ناگهان از جا برخواسته از خانه خارج میشود... همسرش که از رفتارش شرمنده شده بود او را صدا میزند، ولی هیچ جوابی نمی شنود.. مرد ناراحت ولی متفکر میرود سراغ کسی که املاک خوبی در آن شهر داشته... به او میگوید: یک قطعه زمین میخواهم در یک جای این شهر که مردمش به مسجد نیاز داشته باشند وآن را نقدا خریداری میکند، سپس نزد معمار ساختمانی شهر رفته، و از او جهت ساخت و ساز دعوت بکار میکند و میگوید: بی زحمت همراه من بیایید؛ او را با خود بر سر زمینی که خریده بود برده و به معمار میگوید: میخواهم مسجدی برای اهل این محل بنا کنید و همین الان هم جلو چشمانم ساخت و ساز را شروع کنید.. معمار هم وقتی عجله مرد را می بیند تمام وسایل و کارگران را آورده و شروع کرد به کار کردن و ساخت مسجد میکند... مرد ثروتمند وقتی از شروع کار مطمئن میشود به خانه برمیگردد. همسرش به او میگوید: کجا رفتی مرد...؟! چرا بی جواب چرا بی خبر؟! مرد در جواب همسرش میگوید: هیچ رفته بودم یک حبه انگور از یک من مالی که در این دنیا دارم برای سرای باقی خودم کنار بگذارم، و اگر همین الان هم بمیرم دیگر خیالم راحت است، که حداقل یک حبه انگور ذخیره دارم. همسرش میگوید چطور؟ مگر چه شده؟ اگر بابت انگورها ناراحت شدید حق باشما بوده ما کم‌لطفی کردیم معذرت میخواهم... مرد با ناراحتی میگوید: شما حتی با یک دانه از یک من انگور هم بیاد من نبودید و فراموشم کردید البته این خاصیت این دنیاست و تقصیر شما نیست.. جالب اینست که این اتفاق در صورتی افتاده که من هنوز بین شما زنده هستم، چگونه انتظار داشته باشم بعد از مرگم مرا بیاد بیاورید و برایم صدقه دهید؟!؟ وبعد قصه خرید زمین و ساخت مسجد را برای همسرش تعریف میکند.... امام جماعت تعریف میکرد که طبق این نقل مشهور بین مردم شهر الان چهارصد سال است که این مسجد بنا شده، ۴۰۰سال است این مسجد صدقه جاریه برای آن مرد میباشد ،چون از یک دانه انگور درس و عبرت گرفت.. ای انسان قبل از مرگ برای خود عمل خیر انجام بده و به انتظار کسی منشین که بعد از مرگت کار خیری برایت انجام دهد، محبوب ترین مردم تو را فراموش میکنند حتی اگر فرزندانت باشند.
🔆 روزى ابراهيم خليل در كوه بيت المقدس به دنبال چراگاهى براى گوسفندانش مى گشت . مردى را ديد كه مشغول نماز است . ابراهيم پرسيد: بنده خدا! براى چه كسى نماز مى خوانى ؟ مرد پاسخ داد: براى خداى آسمان . ابراهيم : آيا از بستگان تو كسى مانده است ؟ مرد: نه ! - پس از كجا غذا تهيه مى كنى ؟ - در تابستان ميوه اين درخت را مى چينم و در زمستان مى خورم . - خانه ات كجاست ؟ - به كوه اشاره كرد و گفت آنجاست . - ممكن است مرا به منزلت ببرى امشب مهمان تو باشم ؟ - در جلوى راه من آبى است كه نمى توان از آن گذشت . - تو چگونه مى گذرى ؟ - من از روى آب مى روم . - دست مرا هم بگير شايد خداوند به من قدرت دهد تا از آب بگذرم . پيرمرد دست ابراهيم گرفت هر دو از آب گذشتند و به منزل آن مرد رسيدند. حضرت ابراهيم از او پرسيد: كدام روز مهمترين روزهاست ؟ مرد عابد گفت : روز قيامت كه خداوند پاداش اعمال مردم را در آن روز مى دهد. ابراهيم : خوب است با هم دست به دعا برداريم و از خداوند بخواهيم ما را از شر آن روز نگهدارد. مرد عابد: دعاى من چه اثرى دارد؟ به خدا سوگند! سى سال است به درگاه خداوند دعايى مى كنم ، هنوز هم مستجاب نشده است ! - مى خواهى بگويم چرا دعايت مستجاب نمى شود؟ - چرا؟ بفرماييد! - خداوند بزرگ هنگامى كه بنده اى را دوست داشته باشد دعايش را دير اجابت مى كند تا بيشتر مناجات كند و بيشتر از او بخواهد و طلب كند. چون اين حالت را از بنده اش دوست دارد. اما بنده اى كه مورد لطف خدا نيست اگر چيزى درخواست كند، زود اجابت مى كند يا قلبش را از آن خواسته منصرف نموده نااميدش مى كند تا ديگر درخواست نكند. آنگاه پرسيد: چه دعايى مى كردى ؟ عابد گفت : سى سال پيش گله گوسفندى از اينجا گذشت ، جوانى زيبا كه گيسوان بلندى داشت گوسفندان را چوپانى مى كرد از او پرسيدم : اين گوسفندان از آن كيست ؟ گفت : از ابراهيم خليل الرحمان است . من آن روز گفتم : پروردگارا! اگر در روى زمين خليل و دوستى دارى ، او را به من نشان بده . ابراهيم فرمود: پيرمرد! خداوند دعايت را اجابت كرده ، من همان ابراهيم خليل الرحمان هستم . آنگاه برخاسته يكديگر را به آغوش كشيدند. 📚بحار: ج 12، ص 76 ┈••🤲🕋🤲••┈ 🤲 🕋 🤲🕋 🕋🤲🕋 🤲🕋🤲🕋🤲🕋🤲
استاد محمدپور ، شرح حکمت۱۵۰ نهج‌البلاغه، جلسه سوم،۲۹ آذر ۱۴۰۲، حسینیه باب الحوائج حضرت اباالفضل علیه السلام FormateConversion.mp3
42.01M
🎤 استاد محمدپور 💥 شرح حکمت ۱۵۰ نهج البلاغه 🎬 جلسه سوم 🗓 چهارشنبه بیست و نهم آذر ماه ۱۴۰۲ 💫 حسینیه باب الحوائج حضرت اباالفضل علیه السلام 🌸 @hbtaftiha 🌸
استاد محمدپور، شرح حکمت ۱۵۰ نهج البلاغه، جلسه چهارم، دوشنبه۴دی ۱۴۰۲، حسینیه باب الحوائج حضرت اباالفضل علیه السلام FormateConversion.mp3
46.35M
🎤 استاد محمدپور 💥 شرح حکمت ۱۵۰ نهج البلاغه 🎬 جلسه چهارم 🗓 دوشنبه چهارم دی ماه ۱۴۰۲ 💫 حسینیه باب الحوائج حضرت اباالفضل علیه السلام 🌸 @hbtaftiha 🌸
. 🌴🌴🌷نیایش شبانگاهی🌷🌴🌴 خدای مهربانم 🦋 مرا مقیم کوی محبتت گردان و به من لطفی نما و مرا در زمره مومنین و صالحین قرار بده . بارالها 🌴 همان قدر که گناهان من بزرگ است ، رحمت و لطف تو عظیم تر است پس امیدم را نا امید مگردان و از لغزش‌های من درگذر ، ای مهربان ترین مهربانان . پروردگارم 🌿 عاقبت امر ما را ختم به خیر بگردان و سرانجامی نیکو بر سرنوشتمان حک بنما ، ای خوب ترین خوبان . آمین 🕊🕊 یا قاضی الحاجات 🍃🌺🍃
🌺 🌸 ❣ ❣ 📖 السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا قَاصِمَ شَوْکَهِ الْمُعْتَدِینَ... 🌱سلام بر تو و بر اعجاز دستهایت آن گاه که گَرد ستم را از روی شانه های زمین می تکانی و تاج و تخت فرعونیان را سرنگون می سازی... 📚 صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس، ص۶۱۰
أعوذ بالله من الشيطان الرجيم << وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ ۚ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِينَ >> با صبر و نماز از خدا کمک بخواهید. البته این کارِ سختی است، مگر برای افراد متواضع؛ سوره بقره آیه ۴۵
امیرالمؤمنین عليه السلام: نيكى كن، تا به تو نيكى شود...، رحم كن، تا به تو رحم شود أحسِنْ يُحسَنْ إلَيكَ...، إرحَمْ تُرحَمْ ميزان الحكمه جلد4 صفحه 382
💢فضيلت بر محمّد بن قيس حكايت كند: روزى در محضر مبارك امام جعفر صادق عليه السلام نام گروهى از مسلمانان به ميان آمد و من گفتم : سوگند به خدا، من شب ها شام نمى خورم ، مگر آن كه دو يا سه نفر از اين افراد با من باشند؛ و من آن ها را دعوت مى كنم و مى آيند در منزل ما غذا مى خورند. امام صادق عليه السلام به من خطاب كرد و فرمود: فضيلت آن ها بر تو بيشتر از فضيلتى است ، كه تو بر آن ها دارى . اظهار داشتم : فدايت شوم ، چنين چيزى چطور ممكن است ؟! در حالى كه من و خانواده ام خدمتگذار و ميزبان آن ها هستيم ؛ و من از مال خودم به آن ها غذا مى دهم ؛ و پذيرائى و انفاق مى نمايم !! حضرت صادق عليه السلام فرمود: چون هنگامى كه آن ها بر تو وارد مى شوند، از جانب خداوند همراه با رزق و روزى فراوان ميهمان تو مى گردند و زمانى كه خواستند بيرون بروند، براى تو رحمت و آمرزش به جا خواهند گذاشت . 📚محجّة البيضاء: ج 3، ص 33. ┄┅┅❅💧🍎💧❅┅┅┄ 💧 🍎 💧🍎 🍎💧🍎 💧🍎💧🍎💧🍎
. 💢حکایتی زیبا و تاثیر گذار از شیخ حسین انصاریان 🔸روزی حضرت موسی (ع) روبه درگاه ملکوتی خداوند کرد و از درگاهش درخواست نمود بارالها می خواهم بدترین بنده ات را ببینم ندا آمد که صبح زود به در ورودی شهر برو اولین کسی که از شهر خارج شد او بدترین بنده ی من است. حضرت موسی صبح روز بعد به در ورودی شهر رفت، پدری با فرزندش اولین کسانی بودند که از در شهر خارج شدند. حضرت موسی گفت: این بیچاره خبر ندارد که بدترین خلق خداست، پس از بازگشت رو به درگاه خدا کرد و پس از سپاس از خدا به خاطر اجابت خواسته اش عرضه داشت: بار الها حال می خواهم بهترین بنده ات راببینم. ندا آمد: آخر شب به در ورودی شهر برو و آخرین نفری که وارد شهر شد بهترین بنده ی من است. هنگام شب موسی(ع) به در ورودی شهر رفت و دید آخرین نفر همان پدر با فرزندش است! رو به درگاه خدا کرد و گفت: خداوندا چگونه ممکن است بدترین و بهترین بنده ات یک نفر باشد؟! ندا آمد ای موسی این بنده که هنگام صبح از در ورودی شهر خارج شد بدترین بنده من بود، اما هنگامی که نگاه فرزندش به کوه های عظیم اطراف شهر افتاد از پدرش پرسید: پدر! بزرگ تر از این کوه ها چیست؟ پدر پاسخ داد: آسمانها. فرزند پرسید: بزرگتر از آسمانها چیست؟ پدر در حالی که به فرزندش نگاه می کرد، اشک از دیدگانش جاری شد و گفت: فرزندم گناهان پدرت از آسمانها نیز بزرگتر است. فرزند پرسید: بزرگتر از گناهان تو چیست؟ پدرکه دیگر طاقتش تمام شده بود به ناگاه بغضش ترکید و گفت : عزیزم مهربانی و بخشندگی خدای بزرگ از تمام هرچه هست بزرگتر است. ┈••🤲🕋🤲••┈ 🤲 🕋 🤲🕋 🕋🤲🕋 🤲🕋🤲🕋🤲🕋🤲
. 🔅 ✍️ کار نیک حتما به‌بار می‌نشیند 🔹اگر جای دانه‌هایت را که روزی کاشته‌ای، فراموش کردی، باران روزی به تو خواهد گفت کجا کاشته‌ای. 🔸پس نیکی را بکار بالای هر زمینی، زیر هر آسمانی و برای هر کسی. 🔹تو نمی‌دانی کی و کجا آن را خواهی یافت. کار نیک هر جا کاشته شود به‌بار می‌نشیند. 🔸اثر زیبا باقی می‌ماند، حتی اگر روزی صاحب اثر دیگر حضور نداشته باشد.
مادر عزیز بِدان! تکرار چندین باره این جملات که: «تکلیفت را بنویس»، «چقدر طولش میدی»، «چرا اذیت میکنی»، «تو شاگرد تنبلی هستی» و… نه فقط به ترغیب کودک به انجام تکالیفش منجر نمی‌شود، بلکه باعث می‌شود به این نتیجه برسد آدم دست و پا چلفتی و ضعیفی است.
. ◾️بقا مختص ذات اوست به اطلاع میرساند، مراسم اولین سالگرد فوت مرحومه حاجیه خانم ربابه فلاح پور طزنجی همسر مرحوم حاج عباس شعبانی تفتی و مادر شهید گرانقدر محمود شعبانی تفتی در روز جمعه هشتم دیماه از ساعت 15:30 الی 17 در حسینیه باب الحوائج حضرت اباالفضل (ع) برگزار می گردد. شادی روح اموات از خانواده محترم شعبانی فاتحة مع الصلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 | دل به دریای بلا در کربلا میزد حسین عشق بازان خداجو را صلا میزد حسین 🎤 با صدای مرحوم حاج جعفر ماهرخسار
♥️✋ آتش عشق تو برداً وسـلاما نشده صبح‌بی‌اذن توخورشیدجهان پانشده پسرفاطمه‌سوگند که‌جز پیش شما تاکنون قامت‌من‌پیش کسی تا نشده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🌹 ✨او حاضر است ولی ظاهر نیست ما ظاهریم اما حاضر نیستـیم ✨او منتظرحضـور ماست و ما منتظر ظهـور اویـیم 🤲خدا کند که ما حاضر شـویم تا او ظاهر شـود. 👌درغیبتش مـقصریم و در ظـهورش مـوثـر...