eitaa logo
حسینیه باب الحوائج حضرت اباالفضل علیه السلام( تفتی های مقیم مرکز )
298 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
2.1هزار ویدیو
62 فایل
🍀 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ 🍀 🌷اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِاللّهِ الْحُسَیْن🌷 🌹السَّلامُ عَلَيْكَ يا أَبَا الْفَضْلِ الْعَبّاسَ🌹 با سلام واحترام خدمت شما این کانال به جهت اطلاع رسانی وارسال پیام های حسینیه راه اندازی شده است.یاعلی
مشاهده در ایتا
دانلود
16.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امام على عليه السلام: فِكرُ الجاهِلِ غَوايَةٌ انديشه نادان، گم راهى است غررالحكم حدیث6531
. 🔅 ✍️ بین خدا و انسان هیچ فاصله‌ای نیست 🔹استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم، داد می‌زنیم؟ چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند، صدایشان را بلند می‌کنند و سر هم داد می‌کشند؟ 🔸شاگردان فکرى کردند و یکى از آن‌ها گفت: چون در آن لحظه، آرامش و خونسردی‌مان را از دست می‌دهیم. 🔹استاد پرسید: ‌اینکه آرامشمان را از دست می‌دهیم، درست است، اما چرا با وجودى که طرف مقابل کنارمان قرار دارد، داد می‌زنیم؟ 🔸آیا نمی‌توان با صداى ملایم صحبت کرد؟ چرا هنگامى که خشمگین هستیم، داد می‌زنیم؟ 🔹شاگردان هر کدام جواب‌هایى دادند اما پاسخ‌هاى هیچ‌کدام استاد را راضى نکرد. 🔸سرانجام او چنین توضیح داد: هنگامى که دو نفر از دست یکدیگر عصبانى هستند، قلب‌هایشان از یکدیگر فاصله می‌گیرد. آن‌ها براى اینکه فاصله را جبران کنند، مجبورند که داد بزنند. 🔹هرچه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر است و آن‌ها باید صدایشان را بلندتر کنند. 🔸سپس استاد پرسید: هنگامى که دو نفر عاشق همدیگر باشند، چه اتفاقى می‌افتد؟ آن‌ها سر هم داد نمی‌زنند بلکه به‌آرامى باهم صحبت می‌کنند، چون قلب‌هایشان خیلى به هم نزدیک است. 🔹هنگامى که عشقشان به یکدیگر بیشتر شد، چه اتفاقى می‌افتد؟ آن‌ها حتى حرف معمولى هم باهم نمی‌زنند و فقط در گوش هم نجوا می‌کنند و عشقشان باز هم به یکدیگر بیشتر می‌شود. 🔸سرانجام، حتى از نجواکردن هم بی‌نیاز می‌شوند و فقط به یکدیگر نگاه می‌کنند. این هنگامى‌ست که دیگر هیچ فاصله‌اى بین قلب‌هاى آن‌ها باقى نمانده باشد. 💢 این همان عشق خدا به انسان و انسان به خداست. خدا حرف نمی‌زند اما همیشه صدایش را در همه وجودت می‌توانی حس کنی. بین انسان و خدا هیچ فاصله‌ای نیست. می‌توانی در اوج همه شلوغی‌ها بدون اینکه لب به سخن باز کنی با او حرف بزنی.
حسینیه باب الحوائج حضرت اباالفضل علیه السلام( تفتی های مقیم مرکز )
. ✍🏻📚✍🏻📚✍🏻📚✍🏻📚 📒 #داستان_کوتاه 🌹 #ناگهان_تو    💠  #قسمت_اول همیشه همینطور بودی. یک‌دنده و لجباز و
. 📒 🌹 💠 ناگهان براق می‌شود توی صورت من و صدایش را بالا می‌برد! _چرا مامان؟ چرا با ما مشورت نکردی؟ از تو بعیده بخدا. آخه مگه نمی‌دونستی که بابا ریه‌هاش سالم نیست؟ این‌همه دکتر! چرا باید بابای بیچاره و مریضِ ما فداکاری کنه؟ بس نبود یه عمر جون کندنش واسه مردم؟ دیگه تا کی؟ دلتون برای ما نسوخت؟ ما آدم نبودیم؟ _بسه مبینا. نمی‌بینی حال و روز مامانو؟ _همتون می‌دونید اگه مامان بهش می‌گفت نه، بخدا نمی‌رفت! چرا اجازه دادی که بره مامان؟ هان؟؟ نترسیده‌ام ولی حس عجیبی دارم. یونس، دخترت از کی یاد گرفته اینطور سر من داد بزند؟ از وقتی تو روی تخت افتادی و پشتم خالی شده؟ پاهایم از درون به رعشه می‌افتد. یعنی خیال می‌کند من می‌توانستم یک تنه سد راه تو بشوم؟! دلواپس ستایشم که با آن شکمِ پُر باید این‌همه تنش را تحمل بکند، ولی خوشحالم که به قول خودت از عروس و داماد شانس آوردیم. مبینا هنوز برزخ است و داد و بیداد می‌کند. نگفته بودم یونس خان؟ همان روزی که زل زدی توی چشمم و محکم گفتی تا تهش مردانه می‌جنگی، نگفتم بچه‌هایت پدر می‌خواهند؟ نگفتم خدایی نکرده اگر یک تار مو از سرت کم بشود، همین‌ها یقهء من را هم می‌گیرند که مواظبت نبودم یعنی؟ خب بفرما! تحویل بگیر عزیزم. حالا چه جوابی بدهم؟ مثل خودت لبخند بزنم و سکوت کنم؟ من که جذبهء تو را ندارم... یک قدم عقب می‌روم و می‌نشینم روی تخت. به جدل بین میثم و مبینا نگاه می‌کنم. میثم ابروهای پرپشتش را گره زده و خواهرش را مواخذه می‌کند. صورتش با ته‌ریش به جوانی‌های تو می‌ماند. کاش می‌توانستم قفل دهانم را باز کنم و برایشان بگویم چه حالی داشتی وقتی روزهای آخر، خبرهای بیمارستان را برایم می‌گفتی. چقدر شبیه دوران جوانی‌ات شده بودی. می‌خواستی خودت را به هر در و دیواری بکوبی تا بلکه به یک نفر هم که شده کمک کنی.  ستایش عوض خواهرشوهر گریانش از من عذرخواهی می‌کند و دنبال بچه‌ها می‌رود بیرون. بی‌تفاوت نشده‌ام ولی توان زندگی ندارم بی تو... دلم برای مبینا هم می‌سوزد. از فشار غم و غصه اینطور شده. بگذار غصه‌هایش را سر من خالی کند. چه اشکالی دارد؟ زندگی و شوهرش را ول کرده و آمده تهران بخاطر تو. خیال می‌کند چون یک ماه ما را ندیده، این بلاها سرمان آمده. راستی پس بقیهء مردم این روزها چکار می‌کنند یونس؟ این بلا از کجا افتاد وسط زندگی همه؟ حق با تو بود که می‌گفتی آدمیزاد ضعیف است. ما اگر خدا را نداشتیم چه می‌کردیم؟ دست می‌کشم روی قاب عکست. تصویرت را تار می‌بینم. شبی که قرار بود تصمیم بگیری در بخش کرونایی‌ها فعالیت کنی، همین شکلی شده بودی یونس. درست مثل آن وقت‌ها که بند پوتین را محکم گره می‌زدی برای جبهه... فقط مثل این عکس سربند سرخ "یا زهرا" نداشتی عزیزم. هنوز هم بعد از سی و چند سال، وقتی یاد خاطرهء آن روزها می‌افتم صورتم پر از خنده می‌شود. اولین باری که حرف جبهه رفتن را پیش کشیدی... 💢 ... ✍🏻
16.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍ نقل قول از آیت‌الله حائری شیرازی : خط موضع گیری در آخـــــــرالزمان، فقط اسرائیل است که جهان را به دو صف تبدیل می‌کند! 🔹بنده همیشه برایم سوال بود چرا مردم فلسطین اینقدر زجر می کشند و چرا عنایت ویژه پرودگار شامل حالشان نمی شوند.؟ شاید یکی از جوابها همین صحبت ها باشه ----------------------------------------------- اگر یک نفر را به او وصل کردی برای سپاهش تو سردار یاری...
🔸️🔹️🔸️ 📌 🔹️السَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْمُهَذَّبُ الْخائِفُ... 🔸️سلام بر تو ای مولای معصوم من، که بدون هیچ جرم و خطایی، از شّر دشمنان آواره بیابان ها شده ای! سلام بر تو و بر غربت و تنهایی ات!
أعوذ بالله من الشيطان الرجيم << تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ ۖ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُمْ مَا كَسَبْتُمْ ۖ وَلَا تُسْأَلُونَ عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ >> همان طورکه گفته شد، دوران آن جوامع به‌سر رسید. کارهای آن‌ها به خودشان مربوط بود و کارهای شما هم به خودتان مربوط است! شما پاسخ‌گوی کارهای آن‌ها نخواهید بود. سوره بقره آیه ۱۴۱
امام حسين عليه السلام: لَيستِ العِفّةُ بمانِعَةٍ رِزْقا، و لا الحِرصُ بجالِبٍ فَضْلاً، و إنَّ الرِّزقَ مَقْسومٌ و الأجَلَ مَحتومٌ، و اسْتِعمالُ الحِرصِ طَالبُ المَأْثَمِ نه عفّت و مناعت مانع روزى مى شود و نه حرص زدن روزى بيشتر مى آورد؛ زيرا روزى تقسيم شده و اجل حتمى است و حرص زدن طلب گناه است ميزان الحكمه ج3 ص25
. 💢 آب نبات تلخ بعضی پدرها بچه‌ای را که خطایی کرده و نمی‌توانند او را بگیرند، دست در جیب می‌کنند و می‌گویند بیا آب نبات به تو بدهم و به مجرد آمدن، او را گرفته و کتک می‌زنند و فکر می‌کنند خیلی زرنگ بوده‌اند! این بچه از این به بعد می‌داند علاوه بر این‌که پدر قدرتمند است، نقشه‌کش هم هست و سایر نصیحت‌ها و تذکرات پدر را از همین قبیل می‌داند که دارد نرمم می‌کند که مرا بگیرد. مثلا پدر می‌خواهد قصه پیغمبران را برای او بگوید، او در خیالات خودش می‌گویدک پدر می‌خواهد این کار را بکند که من حرفش را گوش بکنم! لذا پس از این هر موقع معلّم، مربی و روحانی حرفی بزنند، تداعی می‌کند که این حرف‌ها را می‌گویند که رامم کنند. 💠مرحوم آیت‌الله حائری شیرازی
. 🔅 ✍️ درون آد‌هاست که جایگاهشان را مشخص می‌کند 🔹در یک شهربازی پسرکی سیاه‌پوست به مرد بادکنک‌فروشی نگاه می‌کرد.  🔸بادکنک‌فروش برای جلب توجه یک بادکنک قرمز را رها کرد تا در آسمان اوج بگیرد و بدین‌وسیله جمعیتی از کودکان را که برای خرید بادکنک به والدینشان اصرار می‌کردند، جذب خود می‌کرد. 🔹سپس یک بادکنک آبی و همین طور یک بادکنک زرد و بعد از آن یک بادکنک سفید را به تناوب و با فاصله رها کرد. 🔸بادکنک‌ها سبک‌بال به آسمان رفتند و اوج گرفتند و ناپدید شدند. 🔹پسرک سیاه‌پوست هنوز به تماشا ایستاده بود و به یک بادکنک سیاه خیره شده بود! 🔸تا اینکه پس از لحظاتی به بادکنک‌فروش نزدیک شد و با تردید پرسید: ببخشید آقا! اگر بادکنک سیاه را هم رها می‌کردید آیا بالا می‌رفت؟ 🔹مرد بادکنک‌فروش لبخندی به روی پسرک زد و نخی را که بادکنک سیاه را نگه داشته بود، برید و بادکنک به طرف بالا اوج گرفت. 🔸پس از لحظاتی گفت: پسرم آن چیزی که سبب اوج‌گرفتن بادکنک می‌شود رنگ آن نیست بلکه چیزی است که در درون خود بادکنک قرار دارد. 💢 زندگی هم همین طور است. چیزی که باعث رشد آدم‌ها می‌شود رنگ و ظاهر آن‌ها نیست. مهم درون آدم‌هاست که تعیین‌کننده مرتبه و جایگاهشان است و هرچقدر ذهنیات ارزشمندتر باشند، جایگاه والاتر و شایسته‌تری نصیبشان می‌شود.
مگس ها چشمانی مرکب دارند که به آن ها این امکان را می دهد که روشنایی و تاریکی را به شکلی بسیار دقیق از یکدیگر تشخیص دهند. وقتی در اتاق می چرخند، تنها چیزی که به دنبالش هستند یک منبع نور است. گرچه پنجره ی باز هم یک منبع نور محسوب می شود اما یک جریان هوا هم از بیرون به داخل می آورد. این باد جوی ایجاد می کند که مگس خیلی مایل به پرواز در آن نیست، امری که باعث دوری آن از پنجره و گشتن به دنبال یک منبع نور دیگر می شود. 〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰