eitaa logo
HDAVODABADI
1هزار دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
199 ویدیو
17 فایل
خاطرات و تصاویر اختصاصی دفاع مقدس
مشاهده در ایتا
دانلود
نماز در خرمشهر بهار 1375 مسجد جامع خرمشهر عکاس: حمید داودآبادی با دیدن این عکس، چی به ذهنتان می رسد؟
3 = 1 مگه میشه؟ مگه داریم؟ 1 مساوی است با 3 کی گفته؟! من! بله من میگم 1 مساوی است با 3 همین جنابعالی خود شما بله خود تو هرچقدر دوست داری، فکر کن و به این سوال مثلا ساده پاسخ بده: از ساعت 6 صبح دیروز تا ساعت 6 صبح امروز چند روز یا چند ساعت گذشته است؟ عجله نکن. می دونم جوابت اینه و غیر از این نخواهد بود که: "1 روز، یا همان 24 ساعت" خب این جواب کاملا اشتباهه! بله اشتباهه، چون من می گم! چرا؟ بر چه اساس؟ پسر گُلم که پیش خودت میگی: "این یارو پا به سن گذاشته، پیر شده و قاط زده." خانم خانما که توی دلت می خندی و با خودت فکر می کنی: "این بابا قطعا یه چیزی زده!" نترسید قاطی نکردم چیزی هم نزدم رد هم ندادم فقط یک دقیقه خوب گوش کن و بعد فکر کن و جواب بده. به قول حضرت علی (ع): فَکّر، فَکّر، ثُمَّ تَکَلُّم "فکر کن، فکر کن، سپس حرف بزن!" از ساعت 6 صبح دیروز تا 6 صبح امروز، ظاهرا 24 ساعت یا همان یک روز گذشته است، ولی: من (میگم من، که به ساحت محترم کسی بر نخوره) از ساعت 6 صبح دیروز تا 6 صبح امروز "24 ساعت از عمر شیرین خود را از دست داده ام." همان که تا مریض میشم، به دکترها التماس می کنم و حاضرم هرچه دارم بدهم، تا یک دقیقه بیشتر توی همین دنیای مثلا اَخ و بد بمونم. از ساعت 6 صبح دیروز تا 6 صبح امروز "24 ساعت به مرگ خود نزدیک تر شده ام." عمر شیرینی که از نوجوانی برای لحظه لحظه اش برنامه داشتم، رو به اتمام رفته است. از ساعت 6 صبح دیروز تا 6 صبح امروز "24 ساعت وقت کاری ای را که خدا بهم داده، از دست دادم." زمانی که داشتمش تا آرزوهایی را که از کودکی تا امروز در ذهن خود می پروراندم، طرح هایی که در جوانی برای آینده و امروز داشتم، کارهایی که می توانستم در عرض 1 روز به سرانجام برسانم و حاصل آن را به خود و مردم و هر آنکه هدفم است تقدیم کنم، به بیکاری و بی حاصلی گذراندم. حالا از ساعت 6 صبح دیروز تا 6 صبح امروز چند تا 24 ساعت از دست داده ایم؟! 1 روز عمر از دست دادیم 1 روز به مرگ نزدیک شدیم 1 روز کارهای نکرده داشتیم حمید داودآبادی 6 آذر 1398 @hdavidabadi
نمازی اینچنینم آرزوست!
آسمانی های مهران دوشنبه 9 تیر 1365 33 سال پیش خط مقدم نبرد برای آزادی شهر مهران از اشغال بعثیان صدامی فرمانده گردان برای آخرین بررسی وضعیت خط آمد. آن شب گردان شهادت خط شکن بود و باید جلوتر از همه نیروها، از خاکریز می گذشت و خط دشمن را می شکست تا نیروهای دیگر یگانها برای آزادی مهران رهسپر شوند. این عکس را آن روز را با دوربینی که از شهید حسین کریمی قرض گرفته بودم، به این نیت گرفتم که چه بسا آخرین عکس بعضیا باشد! امشب ساعت 21 گردان شهادت از خاکریز رد شد و ... نفر اول ایستاده از سمت چپ: داوود معینی نفر اول نشسته از سمت چپ: قشمعلی اوچاقی دو سه ساعت بعد از این عکس، در وسط میدان مین میان ما و دشمن، به شهادت رسیدند فردا صبح سه شنبه10 تیر ماه 65 هم نفر سوم ایستاده از سمت چپ: علی اصغر صفرخانی فرمانده گردان شهادت، به شهادت رسید. حمید داودآبادی آذر 1398 @hdavodabadi
نماز وحدت آفرین دو سه سال پیش در مسجد مقدس جمکران، بر حسب اتفاق با این صحنه جالب مواجه شدم و این عکس را گرفتم. در دنیایی که همه دشمنان دست به دست هم داده اند تا برادری و وحدت مسلمانان را به دشمنی و خون ریزی تبدیل کنند، دیدن این صحنه، بسیار دلنشین و آرام بخش است. آن هم در مسجد مقدس جمکران خودم از دیدن این عکس خیلی ذوق می کنم. حمید داودآبادی @hdavodabadi
روحانی مچّکریم! بعد 55 سال که از خدا عمر گرفتم، نتونستم خودم رو بشناسم، تا اینکه مسئولین خدوم و دلسوخته دولت پیران امنیتی میلیاردر حسن روحانی، خودم را به خودم اثبات کردند! منم مثل بیشتر مردم، خواستم ببینم بسته معیشتی صدقه سر آقای روحانی بابت بنزین 3 هزارتومانی بهم تعلق می گیره یا نه؟ که متوجه شدم: من مثل وزرای فریدون، خانه چنده ده میلیاردی در شمرون و تجریش و ولنجک و جماران دارم. من مثل نماینده های محترم مجلس که فقط یقه همدیگر رو می گیرند، و برای عکس سلفی با ضعیفۀ ظریفۀ اجنبی، یقه خود را می درند، حقوق چندین میلیونی بعلاوه رانت و ... دارم. منم مثل داداش و داماد و آقازاده و دختر وزرای دولت که "سطح زندگیشون دقیقا مثل متوسطترین مردم کشور است"، وام های چنده ده میلیاردی گرفتم و پس ندادم. منم مثل آقازاده های حروم لقمه، از پول بیت المال، ببخشید، مال البیت بابام، ماشین چند میلیاردی سوار میشم. (به هیچ وجه منظور بنده، آقازاده های حلال لقمه که نان بازوی پدر خویش را میل می کنند، و نه یارانه می گیرند و نه بسته معیشتی، نیست!) منم ... راستی آقایان پیران امنیتی دولت که مدعی هستند به حساب کسی سرک نمی کشند، از کجا در عرض یک ثانیه فهمیدند: من این همه ثروت و دارایی دارم، ولی وقتی اعتراض می کنم که هیچکدام اینها را ندارم، باید 30 روز کار کنند، تلاش کنند، حسابهای مالیم رو زیر و رو کنند تا متوجه شوند: "من ندارم"؟! راستی چند تا از وزرای دولت فخیمه و نمایندگان محلس کریمه، یارانه و بسته حمایتی معیشتی دریافت نمی کنند؟! یعنی این نمی تونند بگن؟! به این میگن تدبیر و امید و شفاف سازی! حمید داودآبادی آذر 1398 @HDAVODABADI
دوستت دارم میرزا ... از همون سال 1356 که عطر خوش انقلاب به مشامم رسید، بین حرفهای بابام، اسمی شنیدم که برام خیلی دلنشین و خوش آیند اومد: میرزا کوچک خان جنگلی اسمش کامل ترین معرفش بود. ولی از اینکه چرا آدم به اون بزرگی اسمش "کوچک" بوده، نتونستم برای خودم حلش کنم. همیشه نسبت به میرزا، حس دلبستگی خاصی داشتم و دارم. نه به عنوان یک مبارز مسلح یا به قول امروزی ها چریک! بلکه به عنوان یک مجاهد مظلوم. مظلومیت او همیشه برایم جذاب تر از هر خصوصیت دیگرش بوده و هست. غربت و مظلومیت میرزا کوچک خان در بین دوستان و همرزمانش، خیلی برایم سوزنده و دردناک است. گوشه هایی از اون مظلومیت را در سریال کوچک جنگلی می شود دید. و همیشه برای دوستانی که میرزا را تنها گذاشتند و به دشمن اعتماد کردند و دنیا و آخرت خود را باختند، دلم می سوزد که: میرزا را به چه فروختند؟! امان نامه شاه و دو روز بیشتر زیستن ... و چه نسیبشان شد؟ طناب دار! و شهادت سرخ میرزا در دل سپید برف و سرما و یخ زدگی، به دست عوامی که سکه های دشمن وسوسه شان کرد. بلاتشبیه، مثل همانان که امام حسین (ع) را تنها گذاشتند، ظالمانه رهایش کردند تا غریبانه، به دست مومن نمایانی که فریب عبیدالله و یزید را خورده بودند، مظلومانه سر آقا ابا عبدالله الحسین (ع) را از تن جدا کردند ... خیلی دوست داشتم در زمانه میرزا می زیستم. مثل همه شهدای عزیزی که دیدمشان، درکشان کردم و از زیارتشان لذت بردم. میرزا را می دیدم، بر دستان خستگی ناپذیرش بوسه می زدم، صورت بر محاسن نرمش می ساییدم، سر بر زانویش می گذاشتم ... و از اینکه تو را دیدم و فهمیدمت میرزا، اشک شوق می ریختم. روحت شاد میرزا بر سر سفره آقا ابا عبدالله الحسین (ع) خوش بگذرد می ارزید شهادتی چنین مطلومانه همچون مولایت حتی اگر امروز در بین ما مدعیان، غریب و ناشناخته باشی! عـاشقان را سر شوریده به پیكر عجب است دادن سر نه عجب، داشتن سر عجب است تـن بـی سر عجبـی نیست رود گـر در خاک سـر سربـاز ره عشـق بـه پیکـر عجب است الهی رضاً برضائک و تسلیماً لامرک حمید داودآبادی 11 آذر 1398 سالروز شهادت سردار جنگل @hdavodabadi
سرزمین صدام خیز! یکی دو سال پس از اینکه حکومت صدام حسین حاکم بعث عراق به دست دوستان دیروزش سرنگون شد، استاد بزرگی نکته بسیار مهمی بهم فرمود. برادر بزرگوار "علیرضا کمره ای" که بیش از 25 سال است افتخار شاگردی اش را دارم، با توجه به حوادث عراق پس از سقوط صدام، فرمود: "حواستان باشد، عراق سرزمین صدام خیز است!" همان شد که همه هوش و حواسم را به این نکته مهم متوجه کنم و بر همان اساس حوادث و وقایعی را که پس از سقوط دیکتاتور بعث پیش می آمد، دنبال کنم. 10 سال پیش، در جلسه ای در بنیاد حفظ آثار دفاع مقدس در جمع بسیاری سردار گفتم: "از اخبار و حوادث اخیر عراق بوهای بدی به مشام می رسد. احساس من این است که حزب بعث دوباره دارد جان می گیرد." آقایان بهم خندیدند و یکی با تمسخر گفت: "صدام گوربه گور شد، حزب بعث هم به زباله دان تاریخ رفت. فرماندهان عراق هم هر کدام در اردن و سوریه و امارات به سوراخی خزیده اند. دوباره تو خواب نما شدی داودآبادی؟!" که گفتم: "وقتی آمریکایی ها به عراق حمله کردند، هیچکدام از فرماندهان و نظامیان عضو حزب بعث بخصوص گارد ریاست جمهوری صدام، نه در برابر آمریکا مقاومت کردند و نه خبری از آنها شد. تا امروز هم هیچ خبری از آنها نیست. اصلا معلوم نیست گارد ریاست جمهوری عراق با آن توانایی بالا در جنگ و تجهیزات عظیمش کجاست؟ فدائیان صدام کجا رفتند؟ اینها که از عراق خارج نشده اند. قطعا آمریکا آنها را در آب نمک خوابانده است؛ و اگر روزی آمریکا بخواهد به ایران حمله کند، از داخل عراق توسط همان بعثی ها و فدائیان صدام حمله خواهد کرد. و خنده و خنده پاسخم بود. حوادث دو سه سال پیش عراق و نقش بعثی ها بخصوص فرماندهان صدام در تشکیل داعش و حوادث یک ماه گذشته عراق، حساسیتم را تایید کرد. ای کاش تحلیگران و کارشناسان نظامی و امنیتی، سخن استاد علیرضا کمره ای را جدی می گرفتند که: "حواستان باشد، عراق سرزمین صدام خیز است!" حمید داودآبادی آذر 1398 @hdavodabadi