پیکر حاج احمد متوسلیان در تهران است؟
بخش 3 از 4
*یعنی پیکر را نیاوردند یا آوردند و کسی اطلاع ندارد؟
داودآبادی:شاید آورده باشند ولی کسی نمیداند. شاید هم پیکرها را تا امروز نگه داشتهاند. شهید سلیمانی در ۲۴ اسفند ۹۷ از من پرسید: تو به چه چیزی در این پرونده رسیدی؟ گفتم من به چیز بدی رسیدم. گفت چی؟ گفتم پیکر حاج احمد تهران است. لبخندی زد و به من گفت: نه. هر چهارتایشان تهران هستند. جا خوردم. گفتم: یعنی چی سردار؟ من فقط برای وجود حاج احمد دلیل دارم. سردار پاسخ داد قطعاً هر ۴ نفر همان شب به شهادت رسیدهاند. در ادامه گفت ما چند وقت پیش (اشارهای به زمان دقیقش نداشت) تبادلی با قوات اللبنانیه داشتیم، از آن جایی که میگفتند که پیکرشان را دفن کردند؛ پیکرها را به ما دادند. اکنون هم پیکرها طبق نظر شما تهران است. البته پیکری هم نیست و یک مشت استخوان هستند. همچنین سردار شهید گفت: ظاهراً میگویند دی.ان.ای آنها همخوانی ندارد اما پیکرها همچنان هستند.
*اگر دی.ان.ای همخوانی ندارد پس چگونه میگوئید پیکرهایشان اینجاست؟
داودآبادی:من اگر می گویم حاج احمد اینجاست. طبق دلایلی که دارم می گویم. تمام اخبار و شواهد بر این دلالت دارد اسعد شفتری کسی که در کشتن نقش داشته بود، کریم بقرادونی و چهار نفر این فالانژها یک حرف مشترک زدند، در مستند «در جست و جوی حقیقت» گفتند که ماشین را به همراه یکی از جنازهها بردیم جلوی دفتر حزب بعث عراق در طرابلس لبنان گذاشتیم. این ادعای آن هاست. همچنین بعداً اطلاعات کشور سوریه ماشین را پیدا کرد و برد.
همچنین سال گذشته به خانه پدری حاج احمد رفته بودیم، خواهرش حمیده جلوی جمع برای اولین بار گفت من یک چیزی میخواهم بگویم که تا حالا نگفتهام. چند روز پس از اینکه حاج همت از لبنان به ایران برگشته بود، به مغازه شیرینی فروشی پدرم رفته بود. پدرم به خانه آمد و گفت حاج همت آمد و گفت احمد در لبنان شهید شده است. این پرونده برای پدر ما بسته شده است.
با اینکه آقای محسن رضایی در دیدار با مادر حاج احمد در سال ۹۵ میگوید به زودی خبرهای خوشی به شما میدهم ولی در قرآنی که به مادر حاج احمد هدیه میدهد مینویسد تقدیم به مادر شهید حاج احمد متوسلیان. این یعنی چی؟ آقای محسن رضایی در سال ۹۷ گفت: اینها همان روز اول شهید شدهاند.
پرسیدم چرا این همه مصاحبه میکنند و میگویند زنده است؟ گفت من و حسین دهقان یکسری اخبار از داخل اسرائیلیها شنیدیم، گفتیم این خبرها را بولد کنیم شاید اسرائیلیها تحریک شوند و اطلاعاتی لو بدهند اما به نتیجه نرسید و چیزی درز نکرد.
*شما از چه مقطعی به این نتیجه رسیدید که حاج احمد شهید شده است؟
داودآبادی:تقریباً از سالهای ۸۰ و ۸۱
*ولی شما حتی پس از آن هم در کتابهایتان به شکلی قلم زدهاید که حاج احمد زنده است!
داودآبادی:نه. من همه جا به این متهم میشوم که در صورت شهادت این افراد چه سودی می بری؟ من هیچ امیدی به زنده بودن آنها ندادم.
*اما حتی در کتاب راز احمد به طور قطع نگفتید که شهید شدهاند.
داودآبادی:این بحث دیگری است که نگفتهام شهید شدهاند اما به این شکل که بخواهم ادعا کنم که زندهاند و به کشور باز میگردند را هم نگفتم. من در زمان ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد پیش رئیس کمیته پیگیری رفتم یعنی تنها باری که کمیته پیگیری من را خواسته بود همان یک بار بود. گفتم یک سوال دارم مردانه میخواهید این پرونده را حل کنید یا مانند بقیه هستید؟ گفت این حرف یعنی چی؟ میخواهیم حلش کنیم.
من به او همه مستنداتم را دادم و به او گفتم که در ۶ ماه این پرونده را می بندم. گفت اوه! شما خیلی تندی! به او گفتم من بسیجی ام! نه حقوق میخواهم و نه حق مأموریت. چند راه به آنها ارائه دادم. یک راه بسیار راه ساده ای بود، به او گفتم آقای صالح کاظمی نیا، اینجا یک تخته وایت برد بگذارید و مانند زمان مدرسه یک ردیف بدها و یک ردیف خوبها چه در ایران چه در لبنان را بنویسید. نام هر کس که میتواند درباره آن ۴ نفر اطلاعات داشته باشد را بر روی آن بنویسید. حتی این کار را هم انجام ندادند.
*فکر میکنید راز احمد قرار است چه کاری در این پرونده انجام دهد؟
داودآبادی:هیچ تغییری نخواهد داد. ۳۷ سال است که وزارت خارجه بیانیه میدهد و من در کتاب نوشتم که از این بیانیههای تکراری خسته نشدید؟ گفتم آقای محسن رضایی و فلانی شما ۳-۲ سال پیش بیان کردید زنده هستند، چطور شد؟ چه شد؟ اصلاً برای هیچکدام اهمیت ندارد. یکی از سیاستهای بدی که در جمهوری اسلامی باب شده این است که خود را به آن راه بزنید، جواب ندهید. اگر جواب بدهید در رینگ می آیید.
ادامه دارد
پیکر حاج احمد متوسلیان در تهران است؟
بخش 4 / پایانی
مجبور هستید درگیر شوید. وقتی جواب ندهید روی خود را آن طرف کنید و رد شوید. هیچکس هم نمیگوید آقای نماینده مجلس که ۶ سال پیش گفتید اطلاعات دقیق داریم که حاج احمد دو ماه پیش در زندان اسرائیل بوده است، اسناد و مدارک بیاورید. میگویند این محرمانه است و نمیتوانیم بیان کنیم. چه چیزی محرمانه است؟ یکی در مجلس یقه این نماینده را نگرفت که این دروغ را چرا اعلام کردید؟
*برای چه چیزی این کتاب را نوشتید؟
داودآبادی:برای دل خودم نوشتم. دل خودم آن چیزی است که برای خدا است، برای آن چیزی است که من را آرام میکند و به من آرامش میدهد. خیال من راحت میشود که آن دنیا شرمنده خدا نیستم. خدا اولین حرفی که آن دنیا به من میزند میگوید ۴۰ کتاب نوشتید و باید مینوشتید؛ این تعداد کتاب ننوشتید، برای چه ننوشتید؟
من میخواهم آن دنیا برای خدا جواب داشته باشم. این کتاب دغدغه من بود. ۲۵ سال یک موضوعی دغدغه شما باشد و بعد رها کنید؟ من بلد نیستم دغدغهها و آن چیزهایی که برای من مهم است، آن چیزهایی که بود و نبود من را میسازد، آن چیزهایی که من را بالا و پایین میکند، آن چیزهایی که برای من بیش از مخاطب مهم است را رها کنم و بگویم به من چه!
همان ابتدا گفتم آدمی نیستم که به حاج احمد به چشم سوژه نگاه کنم. مثل این میشود که فلانی فلان فیلم سینمایی را درباره دفاع مقدس ساخت و کلی مخاطب برای او به به و چه چه کردند. مصاحبه کرد و گفت من قهرمان فیلم را قبول ندارم! پس برای چه این فیلم را ساختید؟ اشتباه کردید وقتی اعتقادات قهرمان فیلم را قبول ندارید آن را میسازید! این نمونهها را زیاد داریم. من این را به عنوان یک کتاب ننوشتم که کتابی نوشته باشد که بخواهم به حاج احمد به چشم سوژه نگاه کنم. وقتی کتاب را نوشتم حاج احمد را کنار بگذارم و دنبال سوژه دیگری بروم.
*به حاج احمد به چشم سوژه نگاه نکردید؟
داودآبادی:خیر.
*دغدغه شخصی شما بود؟
داودآبادی:بله.
*مخاطب تاکنون ۳-۲ کتاب از شما درباره حاج احمد خوانده است. چه چیز جدیدی است که باید انگیزه شود تا کتاب راز احمد را بخواند؟
داودآبادی:خیلی چیزهای جدیدی است. این کتاب زمین تا آسمان با کمین جولای فرق دارد. کمین جولای فقط اخبار روزشمار است. کتاب ۳۷ سال مقالات و دغدغههای مقالهای است. این کتاب روایت من است. من ۲۵ سال روی موضوع حاج احمد فکر کردم.
*میتوان گفت اولین کتابی است که شما هر آنچه دیدید را بیان کردید؟
داودآبادی:بله. همه حرف من است. من در مقدمه بیان کردم این کتاب هیچ چیزی جز روایت شخصی بنده از سفر بی بازگشت حاج احمد متوسلیان از خرمشهر تا بیروت نیست. هر کسی هر ادعایی دارد بسم الله، قلم به دست بگیرد و احمد خویش را روایت کند. من راز احمد را این گونه دیدم و کشف کردم.
*خودتان وقتی کتاب را میخوانید چه حسی دارید؟
داودآبادی:به آرامش رسیدم. خیلی به آرامش رسیدم. اگر بدانید سر چاپ شدن این کتاب چقدر دغدغه و مشکل داشتم، آن قدر به آرامش رسیدم که نمیتوانم بیان کنم.
*به غیر از این موضوع شهید دیگری است که درباره آن بنویسید و تاکنون موفق نشدید؟
داودآبادی:خیر. گفتم این گل سرسبد ۴۰ کتاب من است.
*بخاطر حاج احمد بودن آن است؟
داودآبادی:همه عشقم را که به حاج احمد داشتم، همه دغدغهای که درباره حاج احمد داشتم و همه هنر نویسندگی خود را در این کتاب خرج کردم. من موقعی که خواستم این کتاب را شروع کنم یک شب خواب حاج احمد را دیدم. خواب دیدم یک جایی شبیه به پادگان دوکوهه بود. حاج احمد آنجا ایستاده بود، من از کنار او رفتم و در چشمهای او نگاه کردم. آن قدر شیفته این نگاه شدم. در مقدمه ابتدایی این را بیان کردم.
*کلام آخر؟
داودآبادی:الحمدلله این توفیقی بود که خدا در اواخر عمرم به من داد. توفیق زیبایی بود. امیدوارم لایق آن باشم.
خبرگزاری مهر
16 تیر 1399
گفتگو از: مهسا شمس کلایی
واکنش همسر یکی از دیپلماتهای ربودهشده در لبنان به حواشی در فضای مجازی
مریم مجتهدزاده همسر «سید محسن موسوی» که در سال ۱۳۶۱ به همراه حاج احمد متوسلیان و تقی رستگار و کاظم اخوان در خاک لبنان ربوده شده است، درپی سالگرد این اتفاق و مباحث مطرح شده در فضای مجازی، نوشت:
"بسم الله الرحمن الرحیم
هرسال اواسط تیرماه انگار غزلهای ناگفتۀ عالم در خصوص چهار دیپلمات ربوده شده دوباره سروده میشود و هرکسی از ظن خویش یار این سی و چند سال غربت میگردد.
آنچه مسلم است گمانهزنی هایی که در این مدت در خصوص این هجر و غربت چند ساله صورت گرفته، همه و همه گواهی میدهد این غم جانکاه آنقدر سخت و عجیب است که روزگار را به واکنش واداشته است.
اما امروز زمانه بیش از هر چیز به سنگرسازی در حوزه حقیقت و حقیقتطلبی نیاز دارد. سنگرسازی که باید با همدلی، صبر و البته گام برداشتن در زمین بصیرت و ولایتمداری دنبال کنیم.
سرنوشت این چهار فرزند وطن بر این است که بود و نبودشان صبورانه زیر سایه حکمت خداوند دوام بیاورد.
امروز وظیفۀ ما صبر برای این حکمت است که روزی ما شده است و به یقین پرهیز از رأی و نظرهای بیپایه و مقصدی است که بصیرت ما، ولایتمداری ما و صبر ما را خدشهدار می سازد.
این حقیقت هرچه باشد امروز باید مایۀ وحدتی شود که انقلاب را بیمه کرده است و این داغ و فراق هرچند بزرگ باشد در کنار داغ بزرگ و غیرقابل تحمل نبود حاج قاسم تاب خواهیم آورد.
این بزرگمردان غریب قطعاً اگر بودند همین صبر و بصیرت و شجاعت را طلب میکردند تا خط انقلاب برقرار بماند و واسطۀ اتصال زمین و آسمانمان باشد.
14 تیر 1399
همسر سید محسن موسوی
خبرگزاری دفاع مقدس
نظر مقام معظم رهبری
"در قضیهی حرکت به سوریه برای جنگیدن با رژیم اشغالگر قدس که خوشحال بودند جوانهای ما - دو نفرشان هم پیش من آمدند که هر دو الان جزو شهدای عالی مقام ما هستند - که میخواهند بروند بجنگند. امام مطّلع نبودند؛ بعد که مطّلع شدند، گفتند که راه مبارزهی با اسرائیل از عراق میگذرد؛ جلوی آن را گرفتند. و آنهایی که رفته بودند برگشتند."
مقام معظم رهبری در دیدار اعضاى مجمع عالى بسیج مستضعفین
پنجشنبه 6 آذر 1393
https://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=28344
1393