eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.7هزار دنبال‌کننده
14.2هزار عکس
6.4هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄ ✨پیامبر اسلام (ص) فرمودند: در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد.✨ 📚 کنز العمال، ج ۱، ص ۴۸۹. قرار ما هر روز نفری حداقل ۱۴ صلوات، به نیت تعجیل در ظهور و سلامتی امام عصر (عج) دوستان لطفا مشارکت کنید که با هم، هر روز ختم چند هزار صلواتی هدیه به ساحت مقدس امام عصر (عج) داشته باشیم.🙏🌷             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎼 ای دل شیدا ، اومده گل گل ها ،🎉 خلاصه همه پیامبر های دنیا | سرود 🎉🎉 🎤 کربلایی جواد مقدم ♥️ ولادت پیامبر (ص) و امام صادق(ع)             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃❤️تو میرِ عشقی ؛ عاشقان بسیار داری 🍃💚پیغمبری ؛ با جانِ عاشق کار داری             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
🕌 سوالهای نهمین مسابقه ......👇👇👇 ↩۱_ معاويه در هنگام مرگ با خودش سخنی گفت؟؟ ↩ ۲_ بعد از مرگ معاویه یزید چه دستوری می‌دهد؟؟؟ ↩ ۳ مروان چه نصیحتی به امام حسین علیه السلام می‌کند؟؟ و جواب امام حسین علیه السلام را هم بفرمائید؟؟ ↩ ۴ امام به چه منظور حضرت مسلم را به کوفه میفرستد؟؟ و به او چه سفارشی می‌کند؟ ↩ ۵_ پيامی که امام حسين(ع)، به گوش ياران و شيفتگان خود میرساند چه بود؟ ↩ ۶_ محمّد بن حنفيّه با عجله خدمت برادر مى رسد. امام حسين(ع) را در آغوش مى گيرد. اشكش جارى مى شود و به امام حسین علیه السلام چه مى گويد:؟ ↩ ۷_ امام حسين(ع) عاشق چه دعائی است؟ ↩ ۸_ مرد عرب،چه خبرهائی به امام حسین علیه السلام مى دهد؟ ↩ ۹_ يكى از فرماندهان ابن زياد، با چند لشكر در قادسيّه مستقر شده است.؟ ↩ ۱۰_ تعداد سربازان حُرّ رياحى چقدر است؟؟ جواب های نهمین مسابقه را حداقل تا پنج شنبه به آیدی زیر ارسال کنید......👇👇 @Yare_mahdii313
پیشاپیش تولد خاتم النبیا حضرت محمدمصطفی مبارک باد ❤️🌹             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
🍃💚زندگینامه پیامبرِ مکرم اسلام حضرت محمد صلوات الله علیه و آله و سلم: 🍃🌸نام: محمد 🍃🌸نام پدر:عبدالله بن عبدالمطلب 🍃🌸نام مادر: آمنه س 🍃🌷القاب پیامبر ص: رسول اللّه، نبی اللّه، امین، مصطفی، محمود، مدّثر، امّی، خاتم، مزّمل، رحمت، نذیر، طه، یس،بشیر، مبین، کریم، نور، نعمت، شاهد، مبشّر، منذر، مذکّر‏ و ... 🍃🌷کنیه پیامبر (ص) : ابو ابراهیم و ابوالقاسم 🍃🌴☀️تولد حضرت محمد (ص) بنابر بسیاری از روایات در هفدهم ماه ربیع الاول پس از طلوع فجر روز جمعه (570 میلادی) است و در این سال حادثه اصحاب فیل اتفاق افتاد، 🍃🌷در میانِ برادران و عزیزانِ اهل تسنن نیز این مشهور است که ولادت ایشان در روز دوشنبه دوازدهم ربیع الاول است . 🍃🌷این فاصله هفت روزه‌ در ایران با بصیرت امام خمینی بنیانگذار جمهوری اسلامی و رهبر کبیرانقلاب اسلامی؛ به عنوان هفته وحدت نام گذاری شده است. 🍃🌷پدر پیامبر (ص)، عبدالله فرزند عبدالمطلب و مادرش آمنه دختر وهب و هر دو از قبیله بزرگ قریش بودند؛ 🍃🌷 آنان از بزرگان قبیله قریش؛ و افراد بسیار با نفوذی در مکه بودند و کار بیشتر آنها بازرگانی بود. 🍃🌷عبدالله ع، پدر پیامبر (ص) اندکی پیش از تولد فرزندش برای تجارت با کاروانی به شام رفت و در راه بازگشت پس از بیماری درگذشت. 🍃🌷آمنه س مادر پیامبر ص پس از تولد حضرت محمّد(ص) دو سال و چهارماه و به روایتی شش سال زندگی کرد و سپس هنگامی که با فرزند خود برای دیدار اقوام به شهر یثرب(مدینه) رفت در راه بازگشت بیمار شد و درگذشت؛ او را در ابواء(نزدیک مدینه) دفن کردند. 🍃🌷پس از آن عبدالمطلب ؛ پدر بزرگِ پیامبر سرپرستی او را بر عهده گرفت ، عبدالمطلب نخست حضرت محمد(ص) را به ثویبه (آزاد شده ابولهب) و پس از مدتی وی را به حلیمه، دختر عبدالله بن حارث سعدیه سپرد. حلیمه با اینکه دایه آن حضرت بود، اما به مدت پنج سال برای وی مادری کرد. 🍃🌷عبدالمطلب نیز پس از دو سال رحلت یافت تا اینکه حضرت محمد(ص) تحت سرپرستی عموی خود، ابوطالب(پدرِ امام علی ع) قرار گرفت. 🍃🌷 ابوطالب در تربیت برادرزاده خود تلاش بسیاری کردو او را در سفر های تجاری خود میبرد. 🍃🌷 در سفری تجاری به شام بود که راهبی به نام بحیرا، نشانه های پیامبری را در حضرت محمد(ص) مشاهده کرد و این موضوع را با ابوطالب در میان گذاشت.             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌻درسهای عاشقی🌻🍃 🍃🌸 و خدا فرشته هایی روی زمین داره بنام پدر و‌مادر و همسر و دوست و... که زندگی و عشق رو معنا میکنن👌😍. 🍃🌸خوشا بحال اونایی که اینطور آدما دور و برشون هستش👌😍.             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
┄┅─✵💖✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان السلام علیک یا امیرالمؤمنین علیه السلام..... 🦋🌹💖🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
من منتظرم، به انتظار تو نشستم، آقا! سالها در دل بغیر از تو ببستم آقا!             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
💌 💗 🌼 همه رو ندید رد می کردم ... یکی از اساتید کلی باهام صحبت کرد تا بالاخره راضی شدم حداقل ببینم شون ... حق داشت ... زمان زیادی می گذشت ... شاید امیرحسینم ازدواج کرده بود و یه گوشه سرش به زندگی گرم بود ... اون که خبر نداشت، من این همه راه رو دنبالش اومده بودم ... . رفتم حرم و توسل کردم ... چهل روز، روزه گرفتم ... هر چند دلم چیز دیگه ای می گفت اما از آقا خواستم این محبت رو از دلم بردارن ... . خواستگارها یکی پس از دیگری میومدن ... اما مشکل من هنوز سر جاش بود ... یک سال دیگه هم همین طور گذشت ... . اون سال برای اردوی نوروز از بچه ها نظرسنجی کردن ... بین شمال و جنوب ... نظر بچه ها بیشتر شمال بود اما من عقب نشینی نکردم ... جنوب بوی باروت می داد ... . با همه بچه ها دونه دونه حرف زدم ... اونقدر تلاش کردم که آخر، به اتفاق آراء رفتیم جنوب ... از خوشحالی توی پوست خودم نمی گنجیدم ... . هر چند امیرحسین از خاطرات طولانی اساراتش زیاد حرف نمی زد که ناراحت نشم ... اما خیلی از خاطرات کوتاهش توی جبهه برام تعریف کرده بود ... رزمنده ها، زندگی شون، شوخی ها، سختی ها، خلوص و ... تمام راه از ذوق خوابم نمی برد ... حرف های امیرحسین و کتاب هایی که خودم خونده بودم توی سرم مرور می شد ... . وقتی رسیدیم ... خیلی بهتر از حرف راوی ها و نوشته ها بود ... برای من خارجی تازه مسلمان، ذره ذره اون خاک ها حس عجیبی داشت ... علی الخصوص طلائیه ... سه راه شهادت ... . از جمع جدا شدم رفتم یه گوشه ... اونقدر حس حضور شهدا برام زنده بود که حس می کردم فقط یه پرده نازک بین ماست ... همون جا کنار ما بودن ... . اشک می ریختم و باهاشون صحبت می کردم ... از امیرحسینم براشون تعریف کردم و خواستم هر جا هست مراقبش باشن ... 🎁 🎁🎁 🎁🎁🎁 eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرخنده جشن مسلمین، بادا مبارک🌸🎉🌸 میلاد ختم المرسلین، بادا مبارک🌸🎉🌸 آمد بدنیا، آن نور سرمد، ذکر دو عالَم، شد یا محمدﷺ جان جهان آن مصحف ناطق خوش‌ آمد🌸🎉🌸 فرزند زهرا ، حضرت صادق خوش‌آمد‌🌸🎉🌸 میلاد با سعادت پیامبر مهربانیﷺ💚 و امـام جعفر صـادق علیه السلام💚 بر همه مسلمانان مبارک باد🎉 🎊 🎉 🎬 ༺🦋             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
غاٰفِلاٰن‌ٺَشدیٖدمـےٖخواٰنَندو عُشّاٰقِ‌تو ٺـاٰج اِےبِنـ‌اٰزَم«میــ‌ٖمِ»ناٰمـ‌َٺ‌بـ‌اٰ مُشَـ‌دَّدبـ‌ودَنَـ‌ش             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
گنبد خضرا تو برم_۲۰۲۱_۱۰_۲۳_۱۴_۵۵_۲۲_۰۸۴.mp3
6.03M
گنبد خضراتو برم🎉🎉 حاج سعید حدادیان🎤 ولادت پیامبر اکرم ﷺ♥️🌱             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
به نام یکتای بی همتا کاش آدم ها می دانستند که در هر دیدار، یک تکه از یکدیگر را با خود می برند... عده ای فقط غم هایشان را به ما می دهند! و چقدر اندک هستند ، آدم های سخاوتمندی که وقتی به خانه بر می گردی، می بینی تکه هایی از شادی هایشان را در مشت های تو جا گذاشته اند... فروغی چه زیبا میگفت: اگر یاد کسی هستیم،این هنر اوست،نه هنر ما...! چقدر زيباست كسی را دوست بداريم نه برای نياز... نه از روی اجبار... و نه از روی تنهايی... فقط برای اينكه " ارزشش را دارد".... "ذکر روز یکشنبه " 💖یا ذالجلال والاکرام 💖             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
عشاق الحسین(محب الحسین)_۲۰۲۱_۱۰_۲۴_۱۰_۱۵_۲۲_۵۵۷.mp3
4.81M
🌺ماه اومده 🌼جان و دل از راه اومده 🎤حاج سیدمجید_بنی فاطمه 👏 🎊میلاد پیامبر_اکرم(ص) 🎊میلاد امام_جعفر صادق(ع)             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌴🌸🎼📹 آوا و نماهنگی بسیاااار زیبا و دل انگیز برای والاترین و برترین خلقتِ خدا👌😍.             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
🍃🌈🌦داستان و تمثیلی بسیار زیبا از نگینِ حضرت سلیمان و پیرمرد هیزم شکن: 🍃🌷🌈 کارِبندگانِ‌خدا فقط بدستِ‌خداست: 🌿💐پیرمردی در دامنه کوه‌های شهر خودهیزم جمع می‌کرد و میفروخت. 🍃🌷روزی حضرت سلیمان پیرمرد را در حال جمع آوری هیزم دید تصمیم گرفت تغییری در زندگی پیرمرد به وجود بیاورد او یک نگینی قیمتی به پیرمرد داد 🌿💐پیرمرد تشکری کرد و بسوی خانه روان شد نگین رابه همسرش داد وهمسرشنیز نگین را در نمکدانی گذاشت اما ساعتی بعد به کلی فراموش کرد که نگین را کجا گذاشته است. 🍂🥀 همان روز زن همسایه که به نمک احتیاج پیدا کرده بود؛ به خانه آنها رفت و زن نمکدان را به او داد 🍂🥀اما وقتی زن همسایه چشمش به نگین داخل نمکدان افتاد نگین را نزد خود مخفی کرد؛!! 🌿💐پیرمرد از اینکه نگین گم شده بود ناراحت شد و زن پیرمرد هم گریه می‌کرد 🌿💐چند روز بعد پیرمرد به طرف کوه رفت آنجا دوباره با حضرت سلیمان روبرو شد و جریان گم شدن نگین را گفت 🍃🌷حضرت سلیمان نگین دیگری به او داد 🌿💐پیرمرد تشکر کرد و خوشحال به خانه رفت در میانه راه نگین را از جیب خود بیرون آورد و بالای سنگی گذاشت و نشست تا نگین را خوب ببیند و لذت ببرد ؛!! 🍃🕊 ناگهان پرنده‌ای نگین را به منقار گرفت و پرواز کرد و رفت؛! 🌿💐پیرمرد هرچه بدنبالش دوید فایده نداشت؛ تصمیم گرفت چند روز از خانه بیرون نرود. 🍃🌻بعد از چند روز همسرش گفت برای خوراک چیزی نداریم ؛!! 🌿💐پیرمرد دوباره به طرف کوه رفت و باز هم صدای حضرت سلیمان را شنید و دید که حضرت ایستاده و با حیرت بسوی او می‌نگرد 🌿💐پیرمرد قصه نگین را تعریف کرد که پرنده آن را ربود 🍃🌷حضرت سلیمان به او گفت: بیا این نگین از هر دو نگین قبلی گرانبهاتر است بگیر و مراقب باش که این را گم نکنی 🌿💐پیرمرد قول داد که آن را به قیمت خوبی بفروشد؛ پشته هیزم خود را گرفت و بسوی خانه حرکت کرد 🌿💐 اوهنگامی که به رودخانه رسید خواست کمی استراحت کندنگین را از جیب خود بیرون آورد و‌نگاهش کرد و به آب زد که ناگهان نگین از دستش سُر خوردبه رودخانه افتاد ؛ او هر چه کوشش کردفایده نداشت. 🌿💐 با ناراحتی به خانه برگشت و دیگر از خجالتِ حضرت سلیمان به کوه نمی‌رفت 🍃🌻همسرش به او اطمینان داد که صاحب نگین هر کسی که هست بزرگ است و سخاوتمند ؛به کوه برو و باز قصه ات را به او بگو. 🌿💐پیرمرد با خجالت به طرف کوه رفت پشته هیزمی جمع آوری و به طرف خانه روان شد که ناگهان حضرت سلیمان را دید؛از خجالت دوید و فرار کرد. 🍃🌷حضرت سلیمان خواست تا مانعش شود اما فرستاده خدا جبرئیل آمد و به او گفت:👇 🍃🕊ای سلیمان : خداوند می‌گوید که تو چه کسی هستی که می‌خواهی حال بنده مرا تغییر دهی و مرا فراموش کرده‌ای؟!!! 🍃🌷حضرت سلیمان به سجده رفت و از اشتباه خود معذرت خواست و توبه کرد. 🍃🌴☀️خداوند به واسطه جبرئیل به حضرت سلیمان گفت: تو حال بنده مرا نتوانستی تغییر دهی، 👇 🍃🌴☀️حال ببین من چگونه اینکار را انجام می‌دهم و زندگیش را تغییر میدهم؛! 🌿💐پیرمرد که با سرعت بسوی قریه روان بود با مرد ماهیگیری روبرو شد! 🍃🌾ماهیگیر به او گفت ای پیرمرد من امروز ماهی بسیاری گرفته‌ام بیا چند ماهی را بگیر. پیرمرد ماهی‌ها را گرفت وبطرف‌خانه رفت. 🍃🌻همسرش وقتی شکم ماهی‌ها را پاره کرد در شکم یکی از ماهی‌ها نگین را یافت و به شوهرش مژده داد که نگین پیدا شده است 🌿💐شوهر با خوشحالی به او گفت تو ماهی را نمک بزن من به کوه می‌روم تا هیزم بیاورم 🍃🌻 زن تا نام نمک را شنید ماجرای نگین اول نیز به یادش آمد که در نمکدان پنهان کرده بود سریع به خانه همسایه رفت و ماجرا را برای او تعریف کرد 🍂🥀وقتی که زن همسایه صحبت‌های زن را شنید ملتمسانه عذرخواهی کرد و نگینش را آورد و گفت: نگینت را بگیر من خطا کردم خواهش می‌کنم به شوهرم چیزی نگو چون او شخص پاک نفسی است اگر خبردار شود مرا از خانه بیرون خواهد کرد 🌿💐از آن طرف پیرمرد در جنگل که بالای درختی رفته بود تا شاخه خشک شده‌ای را قطع کند ناگهان چشمش به نگین قیمتی در آشیانه پرنده افتاد با خوشحالی نگین را گرفت و به خانه آمد 🌿💐فردای آن روز پیرمرد به بازار رفت و هر سه نگین را به قیمت بسیاار بالایی فروخت و زندگیش تغییر کرد و بشکرانه لطف خدا؛ از این ثروت ؛در راه خدا دستِ نیازمندانِ را گرفت و برایشان شغل و‌کاری مناسب برقرار کرد. 🌿🌼حضرت سلیمان علیه‌السلام که تمام ماجرا را به چشم می‌دید یقین یافت که👇 🍃🌺بنده ؛ زندگیِ بنده دیگر را نمی‌تواند تغییر دهد 🍃🌸مگر آنکه خداوند بخواهد.             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸