eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.7هزار دنبال‌کننده
14.2هزار عکس
6.4هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
گنبد خضرا تو برم_۲۰۲۱_۱۰_۲۳_۱۴_۵۵_۲۲_۰۸۴.mp3
6.03M
گنبد خضراتو برم🎉🎉 حاج سعید حدادیان🎤 ولادت پیامبر اکرم ﷺ♥️🌱             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
به نام یکتای بی همتا کاش آدم ها می دانستند که در هر دیدار، یک تکه از یکدیگر را با خود می برند... عده ای فقط غم هایشان را به ما می دهند! و چقدر اندک هستند ، آدم های سخاوتمندی که وقتی به خانه بر می گردی، می بینی تکه هایی از شادی هایشان را در مشت های تو جا گذاشته اند... فروغی چه زیبا میگفت: اگر یاد کسی هستیم،این هنر اوست،نه هنر ما...! چقدر زيباست كسی را دوست بداريم نه برای نياز... نه از روی اجبار... و نه از روی تنهايی... فقط برای اينكه " ارزشش را دارد".... "ذکر روز یکشنبه " 💖یا ذالجلال والاکرام 💖             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
عشاق الحسین(محب الحسین)_۲۰۲۱_۱۰_۲۴_۱۰_۱۵_۲۲_۵۵۷.mp3
4.81M
🌺ماه اومده 🌼جان و دل از راه اومده 🎤حاج سیدمجید_بنی فاطمه 👏 🎊میلاد پیامبر_اکرم(ص) 🎊میلاد امام_جعفر صادق(ع)             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌴🌸🎼📹 آوا و نماهنگی بسیاااار زیبا و دل انگیز برای والاترین و برترین خلقتِ خدا👌😍.             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
🍃🌈🌦داستان و تمثیلی بسیار زیبا از نگینِ حضرت سلیمان و پیرمرد هیزم شکن: 🍃🌷🌈 کارِبندگانِ‌خدا فقط بدستِ‌خداست: 🌿💐پیرمردی در دامنه کوه‌های شهر خودهیزم جمع می‌کرد و میفروخت. 🍃🌷روزی حضرت سلیمان پیرمرد را در حال جمع آوری هیزم دید تصمیم گرفت تغییری در زندگی پیرمرد به وجود بیاورد او یک نگینی قیمتی به پیرمرد داد 🌿💐پیرمرد تشکری کرد و بسوی خانه روان شد نگین رابه همسرش داد وهمسرشنیز نگین را در نمکدانی گذاشت اما ساعتی بعد به کلی فراموش کرد که نگین را کجا گذاشته است. 🍂🥀 همان روز زن همسایه که به نمک احتیاج پیدا کرده بود؛ به خانه آنها رفت و زن نمکدان را به او داد 🍂🥀اما وقتی زن همسایه چشمش به نگین داخل نمکدان افتاد نگین را نزد خود مخفی کرد؛!! 🌿💐پیرمرد از اینکه نگین گم شده بود ناراحت شد و زن پیرمرد هم گریه می‌کرد 🌿💐چند روز بعد پیرمرد به طرف کوه رفت آنجا دوباره با حضرت سلیمان روبرو شد و جریان گم شدن نگین را گفت 🍃🌷حضرت سلیمان نگین دیگری به او داد 🌿💐پیرمرد تشکر کرد و خوشحال به خانه رفت در میانه راه نگین را از جیب خود بیرون آورد و بالای سنگی گذاشت و نشست تا نگین را خوب ببیند و لذت ببرد ؛!! 🍃🕊 ناگهان پرنده‌ای نگین را به منقار گرفت و پرواز کرد و رفت؛! 🌿💐پیرمرد هرچه بدنبالش دوید فایده نداشت؛ تصمیم گرفت چند روز از خانه بیرون نرود. 🍃🌻بعد از چند روز همسرش گفت برای خوراک چیزی نداریم ؛!! 🌿💐پیرمرد دوباره به طرف کوه رفت و باز هم صدای حضرت سلیمان را شنید و دید که حضرت ایستاده و با حیرت بسوی او می‌نگرد 🌿💐پیرمرد قصه نگین را تعریف کرد که پرنده آن را ربود 🍃🌷حضرت سلیمان به او گفت: بیا این نگین از هر دو نگین قبلی گرانبهاتر است بگیر و مراقب باش که این را گم نکنی 🌿💐پیرمرد قول داد که آن را به قیمت خوبی بفروشد؛ پشته هیزم خود را گرفت و بسوی خانه حرکت کرد 🌿💐 اوهنگامی که به رودخانه رسید خواست کمی استراحت کندنگین را از جیب خود بیرون آورد و‌نگاهش کرد و به آب زد که ناگهان نگین از دستش سُر خوردبه رودخانه افتاد ؛ او هر چه کوشش کردفایده نداشت. 🌿💐 با ناراحتی به خانه برگشت و دیگر از خجالتِ حضرت سلیمان به کوه نمی‌رفت 🍃🌻همسرش به او اطمینان داد که صاحب نگین هر کسی که هست بزرگ است و سخاوتمند ؛به کوه برو و باز قصه ات را به او بگو. 🌿💐پیرمرد با خجالت به طرف کوه رفت پشته هیزمی جمع آوری و به طرف خانه روان شد که ناگهان حضرت سلیمان را دید؛از خجالت دوید و فرار کرد. 🍃🌷حضرت سلیمان خواست تا مانعش شود اما فرستاده خدا جبرئیل آمد و به او گفت:👇 🍃🕊ای سلیمان : خداوند می‌گوید که تو چه کسی هستی که می‌خواهی حال بنده مرا تغییر دهی و مرا فراموش کرده‌ای؟!!! 🍃🌷حضرت سلیمان به سجده رفت و از اشتباه خود معذرت خواست و توبه کرد. 🍃🌴☀️خداوند به واسطه جبرئیل به حضرت سلیمان گفت: تو حال بنده مرا نتوانستی تغییر دهی، 👇 🍃🌴☀️حال ببین من چگونه اینکار را انجام می‌دهم و زندگیش را تغییر میدهم؛! 🌿💐پیرمرد که با سرعت بسوی قریه روان بود با مرد ماهیگیری روبرو شد! 🍃🌾ماهیگیر به او گفت ای پیرمرد من امروز ماهی بسیاری گرفته‌ام بیا چند ماهی را بگیر. پیرمرد ماهی‌ها را گرفت وبطرف‌خانه رفت. 🍃🌻همسرش وقتی شکم ماهی‌ها را پاره کرد در شکم یکی از ماهی‌ها نگین را یافت و به شوهرش مژده داد که نگین پیدا شده است 🌿💐شوهر با خوشحالی به او گفت تو ماهی را نمک بزن من به کوه می‌روم تا هیزم بیاورم 🍃🌻 زن تا نام نمک را شنید ماجرای نگین اول نیز به یادش آمد که در نمکدان پنهان کرده بود سریع به خانه همسایه رفت و ماجرا را برای او تعریف کرد 🍂🥀وقتی که زن همسایه صحبت‌های زن را شنید ملتمسانه عذرخواهی کرد و نگینش را آورد و گفت: نگینت را بگیر من خطا کردم خواهش می‌کنم به شوهرم چیزی نگو چون او شخص پاک نفسی است اگر خبردار شود مرا از خانه بیرون خواهد کرد 🌿💐از آن طرف پیرمرد در جنگل که بالای درختی رفته بود تا شاخه خشک شده‌ای را قطع کند ناگهان چشمش به نگین قیمتی در آشیانه پرنده افتاد با خوشحالی نگین را گرفت و به خانه آمد 🌿💐فردای آن روز پیرمرد به بازار رفت و هر سه نگین را به قیمت بسیاار بالایی فروخت و زندگیش تغییر کرد و بشکرانه لطف خدا؛ از این ثروت ؛در راه خدا دستِ نیازمندانِ را گرفت و برایشان شغل و‌کاری مناسب برقرار کرد. 🌿🌼حضرت سلیمان علیه‌السلام که تمام ماجرا را به چشم می‌دید یقین یافت که👇 🍃🌺بنده ؛ زندگیِ بنده دیگر را نمی‌تواند تغییر دهد 🍃🌸مگر آنکه خداوند بخواهد.             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
4_5924692889870272061.mp3
4.93M
🌸 (ص) 💐ماه اومده 💐جان و دل از راه اومده 🎤 👏 👌فوق زیبا             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
سید مجید بنی فاطمه_۲۰۲۱_۱۰_۲۲_۰۸_۴۳_۳۹_۴۱۷.mp3
15.57M
شور 🎉🎉 | عزیز عالم اومده شرف آدم اومده |سید مجید بنی فاطمه ولادت پیامبر اکرمﷺ♥️🦋             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ انسانیت را از حیوانات بیاموزیم 👌 لاک‌پشت به داد هم‌نوع خود می‌رسد.             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
1_898400391.mp3
1.82M
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍 ❤️ با صدای استاد : 👤فرهمند 🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
┄┅─✵💝✵─┅┄ بنام‌ دوست گشاییم دفتر صبح را بسم الله النور✨ روزمان را با نام زیبایت آغاز میکنیم در این روز به ما رحمت و برکت ببخش و کمک‌مان کن تا زیباترین روز را داشته باشیم الهی به امید تو 💚 السلام علیک یا امیرالمؤمنین علیه السلام....... 💖🌹🦋🇮🇷🇮🇷🇮🇷
من منتظرم، به انتظار تو نشستم، آقا! سالها در دل بغیر از تو ببستم آقا!             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
006024.mp3
78K
آیه ۲۴ سوره انعام             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
006024 (1).mp3
28.7K
ترجمه آیه ۲۴ سوره انعام             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
تفسیر آیه تفسیر نوراثنی عشریروان جاویداطیب البیانبرگزیده تفسیر نمونهسایر تفاسیر تفسیر نور (محسن قرائتی) ثُمَّ لَمْ تَكُنْ فِتْنَتُهُمْ إِلَّا أَنْ قالُوا وَ اللَّهِ رَبِّنا ما كُنَّا مُشْرِكِينَ «23» پس (از آن همه فريفتگى به بتان، در پيشگاه خدا) عذرى نيابند جز آنكه (از بتان بيزارى جسته و) بگويند: سوگند به خدا! پروردگارمان، ما هرگز مشرك نبوده‌ايم. انْظُرْ كَيْفَ كَذَبُوا عَلى‌ أَنْفُسِهِمْ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما كانُوا يَفْتَرُونَ «24» بنگر كه چگونه عليه خود دروغ گفتند و (تمام بت‌ها و شريكان كه همواره مى‌ساختند از نزد آنان محو شد و) آنچه به دروغ و افترا به خدا نسبت مى‌دادند از دستشان رفت. نکته ها امام صادق عليه السلام فرمود: «مراد از «فتنه» در «لَمْ تَكُنْ فِتْنَتُهُمْ»، معذرت‌خواهى مشركان مى‌باشد». «3» «ضلّ الشى‌ء» به معناى ضايع شدن، هلاكت و نابودى چيزى است. «4» «3». تفسير مجمع‌البيان.             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
🌺✨🌺 ﷽ 🌺✨🌺 ✅ نفس در قرآن (4⃣) ✅💐 نفس ملهمه 💐✨ در آیه ۸ سوره شمس به نفس مُلهَمه اشاره شده ‌است. این نفس، موجب نوعی پیوند میان انسان و عالم غیب است و از عالم غیب به او الهام می‌شود. 💐✨ انسانی که دارای نفس ملهمه باشد به او میزان زشتی و خوبی کارها الهام می‌شود و انسان می‌فهمد که چه راهی او را به سعادت و کمال می‌رساند و چه راهی او را به بدبختی می‌کشاند: 💐💫 فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا (آیه 8 سوره شمس) پس بزه کاری و پرهیزکاری اش را به او الهام کرد. ✅💐 در تفاوت ميان وحى و الهام، گفته‌اند كه الهام، دركى است كه انسان سرچشمه آن را نمى‌شناسد، در حالى كه گيرنده وحى، سرچشمه وحى را مى‌شناسد. ✅💐 نفس ملهمه به طور ضعیف‌تر در برخی افراد وجود دارد که رؤیای صادقانه، نمونه آن است.             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
💌 💗 🌼 فردا، آخرین روز بود ... می رفتیم شلمچه ... دلم گرفته بود ... کاش می شد منو همون جا می گذاشتن و برمی گشتن ... تمام شب رو گریه کردم ... . راهی شلمچه شدیم ...برعکس دفعات قبل، قرار شد توی راه راوی رو سوار کنیم ... ته اتوبوس برای خودم دم گرفته بودم ... چادرم رو انداخته بودم توی صورتم ... با شهدا حرف می زدم و گریه می کردم توی همون حال خوابم برد ... . بین خواب و بیداری ... یه صدا توی گوشم پیچید ... چرا فکر می کنی تنهایی و ما رهات کردیم؟ ... ما دعوتتون کردیم ... پاشو ... نذرت قبول ... . چشم هام رو باز کردم ... هنوز صدا توی گوشم می پیچید ... . اتوبوس ایستاد ... در اتوبوس باز شد ... راوی یکی یکی از پله ها بالا میومد ... زمان متوقف شده بود ... خودش بود ... امیرحسین من ... اشک مثل سیلابی از چشمم پایین می اومد ... . اتوبوس راه افتاد ... من رو ندیده بود ... بسم الله الرحمن الرحیم ... به من گفتن ... شروع کرد به صحبت کردن و من فقط نگاهش می کردم ... هنوز همون امیرحسین سر به زیر من بود ... بدون اینکه صداش بلرزه یا به کسی نگاه کنه ... اتوبوس توی شلمچه ایستاد ... خواهرها، آزادید. برید اطراف رو نگاه کنید ... یه ساعت دیگه زیر اون علم ... از اتوبوس رفت بیرون ... منم با فاصله دنبالش ... هنوز باورم نمی شد ... . صداش کردم ... نابغه شاگرد اول، اینجا چه کار می کنی؟ ... . برگشت سمت من ... با گریه گفتم: کجایی امیرحسین؟ ... . جا خورده بود ... ناباوری توی چشم هاش موج می زد ... گریه اش گرفته بود ... نفسش در نمی اومد ... . همه جا رو دنبالت گشتم ... همه جا رو ... برگشتم دنبالت ... گفتم به هر قیمتی رضایتت رو می گیرم که بیای ... هیچ جا نبودی ... . اشک می ریخت و این جملات رو تکرار می کرد ... اون روز ... غروب شلمچه ... ما هر دو مهمان شهدا بودیم ... دعوت شده بودیم ... دعوت مون کرده بودن ... . پایان..... 🎁 🎁🎁 🎁🎁🎁 eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
~id➜|•@mola113•|↰ 5.mp3
4.3M
🎤•|کربلایۍ‌حسن‌عطایۍ‌|• 🔊شور_یِه‌دُنیا‌عاشِق‌داری‌،فَدایِ‌اِسمِ‌ زیبات‌حَسَن..؛💚🌿•~ ↓ https://eitaa.com/oshaghalhosein_313
‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦‌‌✺‌﷽‌‌‌✺✦۞✦┄ ✨حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم فرمودند: بهترين اعمال، خداشناسى است، زيرا با وجود علم و معرفت، عمل، كم يا زياد تو را سود مى بخشد اما با وجود نادانى (نسبت به خدا) عمل، نه اندكش تو را سود مى بخشد نه بسيارش.✨             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
با وضو وارد شوید اول حسن خودش را معرفی کرد. بعد مسائل کلی مطرح شد و ایشان در همه حرف ها، تاکیدش روی مسائل اخلاقی بود. یادم نمی رود؛ قبل از اینکه وارد این جلسه شوم، وضو گرفتم و دو رکعت نماز خواندم و گفتم: «خدایا خودت از نیت من باخبری؛ هر طور صلاح می دانی این کار را به سرانجام برسان.» بعدها در دست نوشته های او هم خواندم که نوشته بود: برای جلسه خواستگاری با وضو وارد شدم و همه کارها را به خدا واگذار کردم. شهید غلامحسین افشردی (حسن باقری) بانوی ماه 6 قرآن کریم من کار خود را به خدا واگذار می کنم که خداوند نسبت به بندگانش بیناست. سوره غافر، آیه44             @hedye110 🔸🔶🔹🎁🔶🎁🔹🔶🔸
بعد از تو، عبّاس نزد حسين(ع) مى آيد، حسين(ع) از او مى خواهد كه به سوى نهر عَلقَمه برود و آبى براى كودكان تشنه بياورد، عبّاس مشك را برمى دارد و به سوى علقمه رهسپار مى شود، او همچون شيرى مى غرّد و جلو مى رود، او به آب مى رسد، مشك را پر از آب مى كند و با لب تشنه برمى گردد. دشمنان او را محاصره مى كنند، باران تير و نيزه ها آغاز مى شود و عباس در كنار نهر علقمه در خون خود مى غلطد. حسين(ع) ديگر يار و ياورى ندارد، او مى خواهد به سوى ميدان برود، خواهرش زينب را صدا مى زند: "خواهرم، شيرخواره ام را بياور!". على اصغر، بى تاب شده است. زينب او را از مادرش رباب مى گيرد و در آغوش مى فشارد و روى دست برادر قرار مى دهد. حسين(ع)على اصغر را در آغوش مى گيرد، او را مى بويد و مى بوسد: "عزيزم! تشنگى با تو چه كرده است!". حسين(ع) على اصغر را به ميدان مى برد تا شايد از دل سنگ اين مردم، چشمه عاطفه اى بجوشد! شايد اين كودك سيراب شود، او فرياد برمى آورد: "اى مردم! اگر به من رحم نمى كنيد، به كودكم رحم كنيد". عُمرسعد با نگرانى، سپاه كوفه را مى بيند كه تاب ديدن اين صحنه را ندارند. آرى! امام حجّت ديگرى بر كوفيان آشكار مى كند. على اصغر با دستان كوچكش بر همه قلب ها چنگ زده است. چه كسى به اين صحنه پايان خواهد داد؟ سكوت است و سكوت! ناگهان حَرْمَله تيرى در كمان مى گذارد. او زانو مى زند. سپاه كوفه با همه قساوتى كه در دل دارند چشمانشان را مى بندند، تير رها مى شود، خون از گلوىِ على اصغرمى جوشد... <====♡♡♡♡♡♡♡====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef