eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.7هزار دنبال‌کننده
14.2هزار عکس
6.4هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
:_عکساشون مگه آماده است؟دیروز به آتلیه زنگ زدم گفتن هنوز آماده نیست.. :+نه.. یعنی... عکسای قبل از عقدشون اینجاست.. هجوم خون به رگ های صورتم،پوستم را میسوزاند. سرم را پایین میاندازم. صدای آرام مسیح میآید :مانی؟؟ زنعمو میخندد. :_عجب... زنعمو دورتر میرود،مانی هم به دنبالش. صدای کفش هایشان واضح است. صدای زنعمو را میشنوم :این آشپزخونه بوی زندگی میده مسیح با تحسین نگاهم میکند،سرم را پایین میاندازم. مانی میگوید:بسه دیگه مامان.. بیا بریم.. مثل اینکه زنعمو راضی به رفتن میشود. :_خیلی خب،برو تو ماشین رو روشن کن،منم الان میام مانی میگوید:نه اول شما.. خانما مقدم ترن... زنعمو میگوید:چه جنتلمن شدی.. بیا برو این حرف ها اصلا بهت نمیاد... مانی اعتراض میکند:آخه مامان... صدای باز شدن در راهرو میآید و بعد صدای زنعمو: برو بیرون... کم حرف بزن.. و صدای بسته شدن آرام در... چند لحظه میگذرد،هیچ صدایی از بیرون نمیآید. نگاهی به مسیح میاندازم. جلو میآید و دستگیره را بالا و پایین میکند. سرم را با تاسف تکان میدهم:قفله.. میگوید:چرا باز نکرد.. دیوونه.. و عصبی،در را فشار میدهد.روی تخت مینشینم:بی فایده است پسرعمو.. اون در قفله.. زندانی شدیم... مسیح،عصبی لگدی نثار در میکند و کنار تخت، با فاصله از من روی زمین مینشیند. میگوید:لعنتی...حتی موبایلم هم اینجا نیست که.. سریع موبایلم را به طرفش میگیرم:از این استفاده کنین موبایل را میگیرد و دست هایش را روی صفحه حرکت میدهد،شماره ی مانی را میگیرد و به انتظار میماند. بیشتر از چند ثانیه نگذشته که میگوید :الو مانی... پس کجا رفتی؟؟ چند لحظه میگذرد، آرام میپرسم :چی میگه؟ موبایل را،در حالت اسپیکر میگذارد. صدای مانی را میشنوم:سلامت باشین آقای احسانی،قربان شما ؟خانم بچه ها خوبن؟ جاتون راحته؟ مسیح عصبانیست:چی داری میگی؟؟ زود برگرد ببینم... مانی دوباره میگوید :بله آقای احسانی متوجه موقعیتتون هستم.. باشه،من الان مادرعزیزم رو برسونم منزل،خدمت میرسم.. صدای زنعمو،از ان طرف میآید:مانی بیخودی قول امروز رو به هیچ کس نده.. من باهات کار دارم.. انگار موبایل را از گوشش دور میکند،چون صدایش ضعیف میشود:مامان این بنده ی خدا،کارش گیر کرده،من باید برم... زنعمو محکم میگوید:نه مانی.. بگو امروز نمیتونی بری مانی اصرار میکند:مامان،باور کن کارواجبه باید برم... زنعمو با حالت قهر میگوید:اگه مسیح بود،حتما باهام میاومد... و این چنین پیروز میشود.. مانی آه میکشد:آقای احسانی متوجه شدین؟امروز نمیتونم بیام... مسیح فریاد میکشد:مـــــــــــانی؟ از صدایش میترسم،نگاهش میکنم. مانی میگوید:سلامت باشین آقای احسانی.. خدمت میرسم،خدانگه دار و تلفن را قطع میکند. 🌹به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹   ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
🌺✨🌺 ﷽ 🌺✨🌺 ✅ توبه در قرآن (6⃣) ✅💐 حال تائب (فرد توبه‌کننده) ✅ حضرت یونس (ع) 💐✨ حضرت یونس (ع) بر اثر ترک اولی گرفتار زندانِ شکم ماهی عظیم (نهنگ) شد و خیلی زود متوجه ماجرا گردید و با تمام وجودش رو به درگاه خدا آورد و از ترک اولای خویش استغفار کرد و سراسر وجودش را حال توبه فرا گرفت و مشغول گفتن ذکر معروف یونسیه شد (عبارت انتهایی آیه 87 سوره انبیاء). 💐✨ این اعتراف خالصانه و این حال و سوز توأم با ندامت و آن تسبیح و یاد خدا باعث استجابت دعای او شد: 💐💫 وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادَىٰ فِي الظُّلُمَاتِ أَنْ لَا إِلَٰهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ --- فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ ۚ وَكَذَٰلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ (آیه 87 و 88 سوره انبیاء) و ذاالنون [یونس‌] را (به یاد آور) در آن هنگام که خشمگین (از میان قوم خود) رفت؛ و چنین می‌پنداشت که ما بر او تنگ نخواهیم گرفت؛ (امّا موقعی که در کام نهنگ فرو رفت،) در آن ظلمتها (ی متراکم) صدا زد: «(خداوندا!) جز تو معبودی نیست! منزّهی تو! من از ستمکاران بودم!»--- پس ما دعای او را به اجابت رساندیم؛ و از آن اندوه نجاتش بخشیدیم؛ و این گونه مؤمنان را نجات می‌دهیم!               @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
دعای روز بیست و هشتم ماه مبارک رمضان بسم الله الرحمن الرحیم اللهمّ وفّر حظّی فیهِ من النّوافِلِ واکْرِمْنی فیهِ بإحْضارِ المَسائِلِ وقَرّبِ فیهِ وسیلتی الیکَ من بینِ الوسائل یا من لا یَشْغَلُهُ الحاحُ المُلِحّین. خدایا، بهره ام را در این ماه از مستحبات فراوان کن و مرا با تحقق درخواست ها اکرام فرما و از میان وسایل، وسیله ام را به سویت نزدیک کن، ای آنکه سرگرمش نکند اصرار و سماجت اصرار کنندگان. التماس دعای فرج 💖🌹🦋
AUD-20220429-WA0015.mp3
3.99M
📖 تلاوت تحدیر (تندخوانی) 🌺 📥توسط استاد معتز آقایی ⏲ «در 33 دقیقه یک جزء تلاوت کنید» 📩 به دوستان خود هدیه دهید. 🌙 هر روز ماه مبارک رمضان در کانال 🦋🌹💖
☘ امام خمینی(ره) در هر فرصتی حتی دقایقی قبل از آماده شدن سفره که معمولا به بطالت می گذرد قرآن تلاوت می کردند و بعد از نماز شب تا وقت نماز صبح قرآن می خواندند               @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به کوری چشم دشمنان و بد خواهان و منافقان و خود فروختگان خارج نشین، سرود دوم گروه سلام فرمانده هم ساخته شد💐               @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
عصر روز يازدهم محرّم است. عمرسعد از صبح مشغول تداركات است و دستور داده كه همه كشته هاى سپاه كوفه جمع آورى شوند تا بر آنها نماز خوانده و به خاك سپرده شوند، امّا پيكر شهدا همچنان بر خاك گرم كربلا افتاده است. عمرسعد دستور مى دهد تا سر از بدن همه شهدا جدا كنند و آنها را بين قبيله هايى كه در جنگ شركت كرده اند تقسيم كنند. كاروان بايد زودتر حركت كند. فردا در كوفه جشن بزرگى برگزار مى شود، آنها بايد فردا در كوفه باشند. امام سجّاد(ع) بيمار است. عمرسعد دستور مى دهد تا دست هاى او را با زنجير بسته و پاهاى او را از زير شتر ببندند. شترهاى بدون كجاوه آماده اند و زنان و بچّه ها بر آنها سوار شده اند. كاروان حركت مى كند. در آخرين لحظه ها، اسيران به نيروهاى عمرسعد مى گويند: "شما را به خدا قسم مى دهيم كه بگذاريد از كنار شهيدان عبور كنيم". اسيران به سوى پيكر شهدا مى روند و صداى ناله و شيون همه جا را فرا مى گيرد. غوغايى بر پا مى شود و همه خود را از شترها به روى زمين مى اندازند. زينب(س) نگاهى به برادر مى كند، بدن برادر پاره پاره است. اين صداى زينب(س) است كه همه دشمنان را به گريه انداخته است: "فداى آن حسينى كه با لب تشنه جان داد و از صورتش خون مى چكيد". صداى زينب(س) همه را به گريه مى اندازد. زمان متوقّف شده است و حتّى اسب ها هم اشك مى ريزند. سكينه مى دود و پيكر بى جان پدر را در آغوش مى گيرد. در كربلا چه غوغايى مى شود! همه بر سر مى زنند و عزادارى مى كنند، امّا چرا امام سجّاد(ع) هنوز بر روى شتر است؟ واى، دست هاى امام در غل و زنجير است و پاهاى او را از زير شتر به هم بسته اند. نزديك است كه امام سجّاد(ع) جان بدهد؟ زينب به سوى او مى دود: ــ يادگار برادرم، چر اين گونه بى تابى مى كنى؟ ــ عمّه جانم، چگونه بى تابى نكنم حال آنكه بدن پدر و عزيزانم را مى بينم كه بر روى خاك گرم كربلا افتاده اند. آيا كسى آنها را كفن نمى كند؟ آيا كسى آنها را به خاك نمى سپارد؟ ــ يادگار برادرم، آرام باش. به خدا پيامبر خبر داده است كه مردمى مى آيند و اين بدن ها را به خاك مى سپارند. دستور حركت داده مى شود و همه بايد سوار شترها شوند. سكينه از پيكر پدر جدا نمى شود. دشمنان با تازيانه، او را از پدر جدا مى كنند و كاروان حركت مى كند. كاروان به سوى كوفه مى رود و صداى زنگ شترها به گوش مى رسد. خداحافظ اى كربلا! <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
✅آداب خرید میوه ✍نبی رحمت صلوات الله علیه و آله: هرگاه میوه خریدی، به همسایه ات هدیه کن؛ وگرنه پنهانی وارد خانه کن؛ مبادا فرزندت با آن میوه بیرون بیاید و موجب ناراحتی فرزند همسایه شود! ‌ 📚 بحارالانوار، ج ۸۲، ص ۹۴               @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
♥امام علی (ع): کسی که خدا را فراموش کرد، خود را فراموش کرده است..               @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
┄┅─✵💝✵─┅┄ به نام خداوند لــــوح و قلم حقیقت نگـــار وجود و عـــدم خـــــدایی که داننده رازهاست نخســــــتین سرآغاز آغازهاست باتوکل به اسم اعظمت الهی به امید تو💚 💖🌹🦋
دعای روز بیست و نهم ماه مبارک رمضان بسم الله الرحمن الرحیم اللهمّ غَشّنی بالرّحْمَةِ وارْزُقْنی فیهِ التّوفیقِ والعِصْمَةِ وطَهّرْ قلْبی من غَیاهِبِ التُّهْمَةِ یا رحیماً بِعبادِهِ المؤمِنین. خدایا، در این ماه با رحمتت فروگیر و توفیق و خود نگهداری نصیبم کن و از تیرگی های تهمت دلم را پاک گردان، ای مهربان به بندگان با ایمان. التماس دعای فرج 💖🌹🦋
اندر آیینه ی دل، عکس شهی می طلبم به حریم حرم دوست، رهی می طلبم روز و شب ناله زنان، ندبه کنان، اشک فشان از خدا دیدن رخسار مهی می طلبم                 @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
🌺✨🌺 ﷽ 🌺✨🌺 ✅ توبه در قرآن (7⃣) ✅💐 حال تائب (فرد توبه‌کننده) ✅ حضرت داوود (ع) 💐✨ افرادى به عنوان دادخواهى، از محراب داوود بالا رفتند و نزد او حاضر شدند، او نخست وحشت کرد، و بعد از آن به شکایت شاکى گوش فرا داد که یکى از آن دو 99 گوسفند ماده داشته و دیگرى فقط یک گوسفند، صاحب نود و نه گوسفند از برادرش تقاضا داشته که آن یکى را هم به او واگذار کند، داوود (ع) حق را به شاکى داد، و این تقاضا را ظلم و تعدى خواند. 💐✨ حضرت داوود (ع) بلافاصله بعد از آن احساس کرد که بر اثر عجله در قضاوت، ترک اولایی را مرتکب شده، لذا در مقام استغفار و توبه برآمد و با سوز و گداز و حال توبه به رکوع و سجود افتاد: 💐💫 قَالَ لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤَالِ نَعْجَتِكَ إِلَىٰ نِعَاجِهِ ۖ وَإِنَّ كَثِيرًا مِنَ الْخُلَطَاءِ لَيَبْغِي بَعْضُهُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَقَلِيلٌ مَا هُمْ ۗ وَظَنَّ دَاوُودُ أَنَّمَا فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَخَرَّ رَاكِعًا وَأَنَابَ (آیه 24 سوره ص) (داوود) گفت: «مسلّماً او با درخواست یک میش تو برای افزودن آن به میش هایش، بر تو ستم نموده؛ و بسیاری از شریکان (و دوستان) به یکدیگر ستم می‌کنند، مگر کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده‌اند؛ امّا عدّه آنان کم است!» داوود دانست که ما او را (با این ماجرا) آزموده‌ایم، از این رو از پروردگارش طلب آمرزش نمود و به سجده افتاد و توبه کرد. 🌹به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹   ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
مسیح با ناراحتی،موبایل را روی تخت میاندازد. خوب شد حواسش هست که موبایل من است،وگرنه حتما با این همه ناراحتی،آن را به دیوار میکوبید!... بلند میشوم و چند قدم در طول اتاق راه میروم،کاش حداقل زندان بزرگتر بود،یا حداقل هم سلولی نداشتم! نگاهم روی دیوار سمت چپ،قفل میشود.. کتابخانه ای بزرگ و پر از کتاب رو به رویم میبینم،چرا تا به حال متوجه این نشده بودم؟! بلند میگوید:وای... اینجا... اینجا فوق العاده است... مسیح سرش را بلند میکند،با تعجب نگاهم میکند:چی؟ به کتابخانه اشاره میکنم:کتاب های شماست؟؟ بلند میشود و کنارم میایستد:مگه تا حالا ندیده بودیش؟؟ سرم را به شدت تکان میدهم ولی لبخند بزرگم را به هیچ عنوان نمیتوانم کنترل کنم. مسیح به صورتم زل زده.چشمانش می خندند. با لبخند میگویم:دیوونه ام نه؟ *مسیح* لبخندش،تمام غصه و ناراحتی و ِ جوابش را با لبخند میدهم،نمیدانم چرا ولی یک لحظه با دیدن عصبانیتم،محو شد! میگویم :_نه.. چرا دیوونه؟؟ دوباره لبخندش بزرگ میشود،مثل دختربچه ای که هم زمان برایش چندین اسباب بازی خریده ای. :+آخه مثل بچه ها.. از دیدن کتاب،این همه ذوق کردم!! :_پس اهل کتابی؟ :+آره خیلـــــی،تا دلتون بخواد... من امروز قسم خوردم...باید مسیح سابق باشم جلو میروم و یک قدمی کتابخانه میایستم :_چی میخونی حالا؟ شعر،رمان،تاریخی،روانشناسی؟ جلو میآید و کنارم میایستد :+هرچی.. زیاد اهل تاریخی و روانشناسی و اینا نیستم..کتابخانه تون خیلی بزرگه.. منم کتاب زیاد داشتم ولی خیلی به این و اون قرض دادم و متأسفانه خیلیاش برنگشت... 💖💖💖💖💖💖 🌹به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹   ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷             @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلم یهو حوس کرد برم حرم امام رضا علیه السلام........ خوش به حال اونائی که امام رضا علیه السلام خریدشون❤️❤️ @hedye110
😭😭 سفره دارد جمع می گردد، 😭گدا را عفو کن باز هم خوبی کن و این مبتلا 😭را عفو کن دیگر از این توبه ها دارم خجالت می کشم یا رب این شرمنده غرق خطا 😭را عفو کن بر در این خانه من بهر امیدی آمدم پس، نگیر از من تو این حال و 😭هوا را، عفو کن دست خالی آمدم، با دست خالی می روم یا کریم این روسیاهِ بی نوا را 😭عفو کن پیش مردم آبروی بنده ات را حفظ کن خوب و بد، در هم بخر، ای 😭یار، ما را عفو کن جان آقای خراسان، جان سلطان غریب هم وطن های علی، موسی 😭الرضا را عفو کن من گنهکار و تویی غفار، یا رب الحسین جان اربابم بیا این بنده ها را 😭عفو کن بوده ام این روزها مصداق فابک للحسین گریه کن های غم کرببلا را 😭عفو کن جان آن که دست و پا می زد به زیر تیغ و تیر حُرّ توبه کرده ی بی ادعا را عفو کن. 😭🤲               @hedye110 🔸🔶🔹💖🦋💖🔹🔶🔸
بسم الله الرحمن الرحیم سلام دوستان عزیز هدیه امروز مون #۹۲صلوات هدیه به و #۲۲صلوات به به سلامتی و ظهور امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف و حاجت روائیِ دوستانی که با ما در ذکر صلوات هم‌نوائی می‌کنند و عاقبت بخیری جوانها🌹🌹🌹 حدیث👇👇 خداوند تبارک و تعالی می فرمایند : خداوند و فرشتگان بر پیامبر درود می فرستند ای مومنان شما نیر بر او درود و سلام بفرستید. اِنَّ اللهَ وَ مَلائَکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبی یا ایُّها الَّذینَ امَنوا صَلُّوا عَلَیهِ وَ سَلِّموُا تَسلیما قرآن سوره احزاب آیه56 التماس دعای فرج 💖🌹🦋
سپاه عمرسعد به سوى كوفه حركت كرده است. ديگر هيچ كس در كربلا باقى نمى ماند. پيكر مطهر امام حسين(ع) و ياران باوفايش، روى خاك افتاده است و آفتاب گرم كربلا بر بدن ها مى تابد. تا غروب آفتاب يازدهم چيزى نمانده است. با رفتن سپاه عمر سعد، طايفه اى از بنى اَسَد كه در نزديكى هاى كربلا زندگى مى كردند، به كربلا مى آيند و مى خواهند بدن هاى شهدا را دفن كنند. آنها اين بدن ها را نمى شناسند، امّا كبوترانى سفيد رنگ را مى بينند كه در اطراف اين شهدا در حال پرواز هستند. به راستى، كدام يك بدن امام است؟ بنى اسد متحيّراند كه چه كنند؟ اين يك قانون است: پيكر امام را بايد امامِ بعدى به خاك بسپارد. اين يك قانون الهى است، ولى امام سجّاد(ع) كه اكنون در اسارت است؟ به راستى، چه خواهد شد؟ اين جاست كه خداوند به امام سجّاد(ع) اجازه مى دهد تا از قدرت امامت استفاده كند و به اذن خدا خود را به كربلا برساند و بر بدن پدر و ياران باوفاى كربلا، نماز بخواند و آنها را كفن نمايد و به خاك بسپارد. حتماً مى گويى، شهيد كه نيازى به كفن ندارد، پس چرا مى گويى شهدا را كفن كردند؟ آرى! شهيد نيازى به كفن ندارد و لباسى كه شهيد در آن به شهادت رسيده است، كفن اوست، امّا نامردان كوفه لباس شهدا را غارت كرده اند و براى همين، بايد آنها را كفن نمود و به خاك سپرد. امام سجّاد(ع) به راهنمايى بنى اسد مى آيد و آنها را در به خاكسپارى شهدا كمك مى كند. نگاه كن! امام به سوى پيكر پدر مى رود. او پيكر صد چاك پدر را در آغوش مى گيرد و با صدايى بلند گريه مى كند و بر بدن پدر نماز مى خواند. دست هاى خود را زير پيكر پدر مى برد و مى فرمايد: "بـسم الله و بالله" و پيكر پدر را داخل قبر مى نهد. خداى من! او صورت خود را بر رگ هاى بريده گلوى پدر مى گذارد و اشك مى ريزد و چنين سخن مى گويد: "خوشا به حال زمينى كه بدن تو را در آغوش مى گيرد. زندگى من بعد از تو، سراسر غم است تا آن روزى كه من هم به سوى تو بيايم". آن گاه روى قبر پوشانده مى شود و با انگشت روى قبر چنين مى نويسد: "اين قبر حسينى است كه با لب تشنه و غريبانه شهيد شد". بنى اَسَد نيز همه شهداى كربلا را دفن كرده اند. خداى من! اين بوى عطر از كجا مى آيد؟ چه عطر دل انگيزى! ــ اين بوى خوش از بدن آن شهيد مى آيد؟ ــ اين بدن كيست كه چنين خوشبو شده است؟ ــ اى بنى اسد! اين بدن جَوْن است، غلام سياه امام حسين(ع)! همان كسى كه از امام حسين(ع) خواست تا بعد از مرگ، پوستش سفيد و بدنش خوشبو شود. <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
4_5929224681662973660.mp3
9.12M
📖 تلاوت تحدیر (تندخوانی) 9⃣2⃣ جزء ۲۹ 🎤توسط استاد احمد دباغ 📩 به دوستان خود هدیه دهید. 🦋🌹💖
دلم می لرزد، خــــدا فقط یک افطار دیگر تا سوت پایان باقی مانده است. دلم می لرزد، خـــدا از شیطانی که پشت دروازه های رمضان، کمین کرده است. از دنیای شلوغی، که منتظر است، چنان مشغولم کند، که تو را در هیاهوی روزهايش، گم کنم. از نفس خبیثی، که آرامش امروزش را، حاصل عبادت هایش می داند، نه حاصل عنایت هايت! خـــدا..... دلم، تو را برایِ همیشه می خواهد! آغوش گرم و بی همتای تو را، که آرامشش را حتی در آغوش مادرم نیز، تجربه نکرده ام. مـن....از دنیای بدون تو، می ترسم. از شبهای سیاهی که نور یاد تو، دلم را روشن نمی کند. از روزهای سپيدي، که بدون هم نفسی با تو، تاریک ترین لحظه های عمر من هستند. قلبــ ــم... بهانه های لحظه وداع را آغاز کرده است. و دستانم، لرزش ثانیه های وداع را، پیش کشیده اند. چه کنــــم...؟ بی سحرهای روشـــن؟ بی زمزمه های ابوحـــمزه؟ بی اشکهای افتتــــاح؟ نـــرو از خانه ما، دلبـــرم! من بی تو، از پرِ کاهی سبک ترم، که به اشاره ای، اسیر دست شیطان می شود. نـــرو از خانه مـا، بمــان، همین جــا، در لابلاي تارو پود سجاده ای که به نگاهت خو گرفته است. 🌹💖🦋 @hedye110
کاش باشی و بتوان شامه پر کرد از بوی تو، اي شب بوی شبهای بی بوی من کجایی اي منِ من؟ کجایی اي من تا جانی دوباره بخشی این من را؟ بی تو این من تهی است، هیچ است و پوچ با تو این من، من است آری با تو اي مادرم ۱۲ اوردیبهشت سالگرد مادر مدیر کانال کمال بندگی و دلنوشته و حدیث شادی روحش صلوات و فاتحه 🖤🖤🖤🖤