🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🍃🌸🍃
🌹🍃
🍃
🌹
🍃
❤️ توسل امروز ❤️
اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ وَأَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ بِنَبِيِّكَ نَبِيِّ الرَّحْمَةِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، يَا أَبَا الْقاسِمِ، يَا رَسُولَ اللّٰهِ، يَا إِمامَ الرَّحْمَةِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلَانَا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حَاجاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛
🍃
🌹
🍃
🌹🍃
🍃🌸🍃
🌹🍃🌹🍃🌹🍃
@hedye110
❂◆◈○•--------------------
﴾﷽﴿
❂○° #یک_فنجان_چای_باخدا °○❂
🔻 #قسمت_پنجاه_هشت
سرگردانتر از مسافری راه گم کرده در کویر بودم. کاش دنیا یک روزاستراحت برایم قائل میشد.
دوباره درد همچون گربه ایی بی چشم و رو به شیشه ی ترک خورده ی وجودم چنگال کشید. سرم پر بود از سوالات مختلف. حسام چه چیزی از دانیال میخواست؟؟ چرا از یان خبری نبود؟ حتی تماسهایم را بی پاسخ میگذاشت..
حسام.. حسام.. حسام.. تنفرِ دلنشین زندگیم.. کاش بود و میخواند تا درد، فرار را برقرار ترجیح دهد..
آن شب تا صبح با بی قراری دست و پنجه نرم کردم.
صدایِ یالله گویی حسام در محیط پیچید.. سرطان که جانم را به یغما برده بود، کاش حداقل موهایم را برایم میگذاشت، مطمئنا ابزارخوبی بود محضه شکنجه ی این بچه مسلمان.. کلاهم را روی سرم گذاشتم. عطر بد خاطره یِ چای به وضوح در بینی ام نشست و صدایِ حسام از چارچوب درب در گوشهایم..
به سمتش چرخیدم. سینی به دست منتظرِ اجازه ی ورود بود و من صادرش کردم. سینیِ پر شده از چای، نان، پنیر و گردو را روی میز گذاشت ومیز را جلویِ پای قرار داد. ( حاج خانوم میگن اعتصاب غذا کردین..) به دستانِ مردانه اش که با نظم خاصی در حالِ درست کردن لقمه بود نگاه کردم. پنج لقمه ی کوچک دست کرد و کنار یکدیگر در سینی قرار داد. در چای استکان شکر ریخت و به رسم ایرانی بودنش، قاشق ظریفِ چای خوری را بعد از چرخاندن در استکان، درونِ نعلبکیِ گلدار گذاشت..
چای دوست نداشتم، اما این حسِ ملس را چرا.. (من از چایی متنفرم.. جمعش کن..)
لبخند زد ( متنفرین؟؟ یاااا.. ازش میترسید؟؟)
ابروهایم گره خورد. ( میترسم؟؟ از چی؟؟ از چایی؟؟)
لبخند رویِ لبش پر رنگتر شد ( اوهوم.. آخه ما مسلمونا زیاد چایی میخوریم..)
سکوت کردم.. او از کجا میدانست که دلیلم برایِ نخوردن چای، مسلمانان بودند؟؟ این را فقط دانیال میدانست.. اما ترس.. ترس کجایِ کار قرار داشت؟؟ ( من از مسلمونا نمیترسم..)
دستی به صورتش کشید. لبانش کمی جمع کرد ( از مسلمونا که نه.. امااا.. از خداشون چی؟)
میترسیدم؟؟ من از خدایشان میترسیدم؟؟ ( نه.. من فقط از اون نفرت دارم).
رو به رویم، رو زمین نشست (از نظرمن نفرت، نوعی ترسِ گریم شده ست.. ترس هم که تکلیفش معلومه.. باید جفت پا پرید وسطش، باید حسش کرد.. اونوقتِ که خدا شیرین تر از این چایی میشه..)
راست میگفت.. من از خدا میترسیدم.. از او و کمرِ همتش برایِ نابودیِ زندگیم..
با انگشتان دستش بازی میکرد ( گاهی.. بعضی از آدما چایی شون با طعم خدا میخورن.. بعضی ها هم.. فنجانِ چایِ شونو با خودِ خدا..)
حرفهایش عجیب، اما دلنشین بود. نفسی عمیق کشید که بی شباهت به آه نبود ( اما اون کسی میبره که چایی رو با طعم خدا ، مهمونِ خودِ خدا بخوره..)
شاید راست میگفت.. من از ترسِ طعمِ خدا، هیچ وقت مزه ی چای را امتحان نکردم..
سینی را با لبخندی مهربان به سمتم هل داد (خب.. پروین خانووم منتظرن تا سینی رو خالی تحویلشون بدم.. )
لقمه ایی را که درست کرده بود در دهانم گذاشتم.. فنجانِ چای را به سمتم گرفت. نمیدانم چرا؟ اما دوست داشتم، برایِ یکبار هم که شده امتحانش کنم.. با اکراه استکان را از دستش گفتم.
لبخندِ مردانه اش عمیق تر شد. جرعه ایی نوشیدم.. مزه اش خوب بود.. انقدر خوب که لبانم به خنده باز شد.. یعنی خدایِ مسلمانان به همین شیرینی بود؟؟
حسام رفت و من واماندم در شاعرانه هایش و چایی که طعم خدا میداد.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#کانالکمالبندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
مداحی آنلاین - حالات قلب انسان - استاد عالی.mp3
2.9M
♨️حالات قلب انسان
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎙حجت الاسلام #عالی
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#فقط_حیدرامیرالمومنین_است
#کمالبندگی
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
◇◇◇◆◇◇◇
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄
#ختم_روزانه
✨پیامبر اسلام (ص) فرمودند:
در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد.✨
📚 کنز العمال، ج ۱، ص ۴۸۹.
قرار ما هر روز نفری حداقل ۱۴ صلوات، به نیت تعجیل در ظهور و سلامتی امام عصر (عج)
دوستان لطفا مشارکت کنید که با هم، هر روز ختم چند هزار صلواتی هدیه به ساحت مقدس امام عصر (عج) داشته باشیم.🙏🌷
#التماس_دعا_برای_ظهور
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#فقط_حیدرامیرالمومنین_است
#کمالبندگی
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
◇◇◇◆◇◇◇
انسان شناسی ۲۶۹.mp3
11.75M
#انسان_شناسی ۲۶۹
✘ من همش حسرت گذشته رو دارم!
چرا فلان جا، جا موندم، چرا فلان کارو نکردم، چرا فلان چیزو یاد نگرفتم، حسرتهای ما از چه جنسیه؟
برای خودمون بشماریم و بعد این فایل صوتی رو گوش کنیم.
#رهبری #استاد_شجاعی
@hedye110
انسان شناسی ۲۷۰.mp3
11.24M
#انسان_شناسی ۲۷۰
• بعضی وقتها یهو غمگین میشم!
• بعضی وقتها الکی غصه دار میشم!
• بعضی وقتها الکی ناامید میشم!
✘ چرا؟
#امام_خمینی (ره)
#استاد_عالی #استاد_شجاعی
@hedye110
✾ ✾ ✾ ══════💚══
#فرازی_از_خطبه_غدیر
#مبلغ_غدیر_باشیم
ای مردم آگاه باشید که خداوند علی را سرپرست و پیشوا بر شما قرار داده و اطاعت او را بر مهاجر و انصار و همه مردم واجب فرموده است، شهری و بیابانی، عرب و عجم، بنده و آزاد، کوچک و بزرگ، سفید و سیاه، هر که خدا را می پرستد باید فرمان علی را اطاعت کند.
@hedye110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر صبح شروع جدیدی برای زندگی است
گذشته را فراموش کن و از زمان حال لذت ببر
صبح بخیر دوست خوبم
روز خوبی داشته باشی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#فقط_حیدرامیرالمومنین_است
#کمالبندگی
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
◇◇◇◆◇◇◇
#سلام_وصلوات_بر_پیامبر_مهربانی
گل، بوی بهشت را ز احمد دارد
این بوی خوش از خالق سرمد دارد
گویند که گل عطر محمد دارد
نور و شعف از وجود احمد دارد
#شنبه_های_نبوی
#اللهمصلعلیمحمدوآلمحمدوعجلفرجهم
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#فقط_حیدرامیرالمومنین_است
#کمالبندگی
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
◇◇◇◆◇◇◇
hamed-zamani-eshghe-paak.mp3
1.14M
🎧🎼آوای شاد وزیبای : عشقِ پاک...
🎤حامد زمانی...
@hedye110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃💐یکنکته از هزاران💐🍃
🍃🌷❣به عمل کار برآید نه سخندانی نیست...
🍃🌷❣مردانِ مردِ میدان عمل رو در امتحانات بشناسیم.
🍃🌷استاد مسعود عالی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#فقط_حیدرامیرالمومنین_است
#کمالبندگی
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
◇◇◇◆◇◇◇
#ماجرایغدیر_و_ولایت
#امیرالمومنینعلی(ع)
#قسمتچهارم
🌿﷽🌿
وقتی کلام حضرت پایان یافت همه مردم سخن ایشان را تکرار نمودند و بدینوسیله بیعت عمومی گرفته شد. در مراسم بیعت، پیامبر (ص) عمامه خود را که «سحاب» نام داشت، به عنوان تاج افتخار بر سر امیرالمومنین (ع) قرار دادند.
ادعای منافقان و دشمنان علی مبنی بر اینکه هدف از مراسم غدیر، اعلان دوستی حضرت پیامبر(صلیاللهعلیهو اله) به علی(علیهالسلام) است:
پیامبر زمانی که صحابه جمع شدند تا ایشان خطبه غدیر و مراسم غدیر را اجرا کنند و فرمودند: «ای مردم من علی را دوست دارم!» و چند بار این جمله را تکرار نمودند و سؤالی که مطرح میشود این است که آن حادثهای که پیامبر میخواست مردم ببینند و آن را به گوش دیگران برسانند آیا به این علت بود که پیامبر علی را دوست دارد؟ آیا چنین حرکتی از یک انسان عادی قابل قبول است؟ و آیا حرکتی بیهوده نبوده است؟ و مگر مسلمانان نمیدانستند که پیامبر را دوست دارد؟ ولی میتوان این موضوع را اینگونه پاسخ داد که اگر روز غدیر تنها برای ابلاغ دوستی بود، پس چرا جبرییل، آن فرشته بزرگ وحی بیاید و رسول خدا را از پیام وحی آگاه کند و چنانکه خود شخص رسول خدا (ص) فرمودند: همانا جبرییل که درود خدا بر او باد سه بار بر من نازل شده و سلام خدا را رساند، و فرمود که در این مکان (غدیرخم) توقف نمایم، و به سیاه و سفید شما اعلام کنم که علیبنابیطالب وصی و جانشین و پیشوای شما بعد از من است، جایگاه او نسبت به من، مانند هارون نسبت به موسی پیامبر است، با این تفاوت که پس از من پیامبری نخواهد آمد، علی(ع) پس از پیامبر، رهبر شماست، و خداوند بزرگ آیهای در قرآن در همین مسئله نازل فرموده که: همانا رهبر و سرپرست شما خدا و رسول او و کسانی که ایمان آوردند و نماز را به پای دارند، و در حال رکوع زکات بپردازند. همانطور که میدانیم علی(علیهالسلام) نماز را به پاداشت، و در حال رکوع زکات پرداخت و در هر حال خدا را میطلبید و اگر هدف آن حضرت تنها اعلان دوستی با علی (علیهالسلام) بوده، پس چرا آیه نزول آیه ۵۵ سوره مائده (بلغ ما انزل الیک) به اعلام رهبری امام علی (علیهالسلام) ارتباط دارد که در این آیه خداوند میفرماید: ای رسول خدا آنچه درباره علی از طرف خدا بر تو نازل شد، ابلاغ کن یعنی رهبری علی (علیهالسلام) بر امت اسلامی را به مسلمانان بازگو و چرا در سخنرانی خود، امامت و وصایت امام علی (علیهالسلام) را آشکارا بیان نمود.
#ماجرایغدیر_و_ولایت
#امیرالمومنینعلی(ع)
#نشرحداکثری
#پانزدهمينمسایقه
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#فقط_حیدرامیرالمومنین_است
#کمالبندگی
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
◇◇◇◆◇◇◇
⭕️ دستورالعمل های مجرب آیت الله بهجت رضوان الله علیه برای بطلان سحر و جادو و مشکلات ماورایی
1️⃣ قرآن کوچکی، همیشه همراه داشته باشید.
2️⃣ معوذتین(سورههای فلق وناس) را بخوانید و تکرار نمائید.
3️⃣ آیة الکرسی را بخوانید و در منزل نصب نمایید.
4️⃣ چهار قل را بخوانید و تکرار نمائید خصوصا وقت خواب.
5️⃣ درمواقع اذان با صدای نسبتا بلند اذان بگویید.
6️⃣ روزی ۵٠ آیه از قرآن کریم را باصدای نسبتاً بلند بخوانید.
7️⃣ همراه داشتن حرز کبیر امام جواد علیه السلام
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#فقط_حیدرامیرالمومنین_است
#کمالبندگی
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
◇◇◇◆◇◇◇
جایگاه زن و مادر در اسلام این است!
#زن_زندگی_اگاهی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#فقط_حیدرامیرالمومنین_است
#کمالبندگی
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
◇◇◇◆◇◇◇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️مواظب باشیم #غدیر رو از دست ندیم
🔹انصافا نسبت به غدیر کوتاهی کردیم حق غدیر اینی که میبینیم نیست تعابیری که برای غدیر شده برای هیچ مناسبت دینی نداریم
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#فقط_حیدرامیرالمومنین_است
#کمالبندگی
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
◇◇◇◆◇◇◇
#روز_شـــــمار_غـــدیـــــــر
✿↜تنها 13 روز… به #عيد_غدير_خم، برترين #عيد_الهي باقي است
#یاعلی_ذکر_قیام_قائم_است
#فقط_حیدر_امیرالمؤمنین_است
@hedye110
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
خدایا،
کمک کن دیرتر برنجم،
زودتر ببخشم،
کمتر قضاوت کنم
و بیشتر فرصت دهم ...
سلاااام
الهی به امیدتو
صبحتون بخیر💖
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
@hedye110
#سلام_امام_زمانم
#مهـدے_جان
از نسل گل و بهار و آيينه تويي
منظومه انتظار ديرينه تويي
ما منتظران وعده ديداريم
خورشيد زلال روز آدينه تويي
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#فقط_حیدرامیرالمومنین_است
#کمالبندگی
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
◇◇◇◆◇◇◇
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃
💟دعا برای شروع روز💟
ا🍃💕🍃
💙بسم الله الرحمن الرحیم💙
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة
ا🍃💕🍃
💠امين يا رب العالمین💠
التماس دعا 🙏🙏🙏🙏
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃
@hedye110
☀️ به رسم هر روز صبح ☀️
🌻السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌻
💕💕💕💕💕💕💕💕
🌸السلام علیک یا امام الرئوف 🌸
🌻ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ🌻
💕💕💕💕💕💕💕
🌸 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌸
@hedye110
🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🍃🌸🍃
🌹🍃
🍃
🌹
🍃
❤️ توسل امروز ❤️
به حضرت زهرا سلام الله علیها
و امیرالمؤمنین علیه السلام
يَا أَبَا الْحَسَنِ، يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، يَا عَلِىَّ بْنَ أَبِى طالِبٍ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛
🦋🦋
يا فاطِمَةُ الزَّهْراءُ، يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ، يَا قُرَّةَ عَيْنِ الرَّسُولِ، يَا سَيِّدَتَنا وَمَوْلاتَنا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكِ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكِ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يَا وَجِيهَةً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعِي لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛
🍃
🌹
🍃
🌹🍃
🍃🌸🍃
🌹🍃🌹🍃🌹🍃
@hedye110
❂◆◈○•--------------------
﴾﷽﴿
❂○° #یک_فنجان_چای_باخدا °○❂
🔻 #قسمت_پنجاه_نه
نیمه های شب صوفی تماس گرفت و با عجله اما شمرده شمرده نقشه ی فرار را برایم توضیح داد. ترسیدم ( پس مادرم چی؟ اونم اینجاست ..) صوفی با لحنی نه چندان مهربان گفت که همزمان با من، فرد دیگری مادر را از چنگال حسام درمیآورد.
اما مگر حسام میتوانست به مادرم آسیب برساند..؟؟ نقشه ی فرار برای فردا کشیده شده بود. درست در زمانی که برایِ معاینه نزد پزشک میرفتم. اما صوفی این اطلاعات را از کجا آورده بود؟؟
باز هم حسی، گوشم را میپیچاند که حسام نمیتواند بد باشد.. و شوقی که صدایِ خنده های دانیال را در قلبم زمزمه میکرد.. کدام یک درست بود؟؟ آرامشِ حسام یا حرفهای صوفی؟ با صدایِ خنده هایِ بلند حسام که از سالن میآمد، چشمانم را باز کردم.. کاش دیشب خورشید میمرد تا باقی مانده یِ عمرم، بی فردا میماند.. حالم بدتر از هر روز دیگر بود.
میترسیدم و دلیلش را نمیدانستم، شاید از اتفاقی که ممکن بود برای این دشمنِ نجیب بیوفتد.. بی رمق از اتاق بیرون رفتم.. لیوان به دست رویِ یکی از مبلها نشسته بود. با پروین حرف میزد، میخندید، سر به سرش میگذاشت.. یعنی تمامِ اینها هنرِ بازیگریش بود؟؟
چقدر زندگی در وجودش وجود داشت. عطر چای آمد، مزه اش زیر زبانم تجدید شد.. کلاه به سر روی یکی از مبلها نشستم، سر به زیر سلام کرد. نمیدانم چه در ظاهرم دید که با لحنی نگران و متعجب جویایِ حالم شد. بی توجه به سوالش، جمع شده در پُلیورِ یادگار از دانیال رویِ مبل نشستم. هوا بیشتر از همیشه سرد نبود؟؟ ( از اون صبحونه ی دیروزی میخوام..)
سعی کرد لبخندش را زیر انگشتانش مخفی کند ( با چایی شیرین یا..) حرفش را کور کردم ( اگه نیست، میرم اتاقم..) از جایم بلند شدم که خواست بمانم (حاج خانووم.. بی زحمت یه صبحونه ی مامان پسند حاضر کنید..) و جمله ایی زیرِ لبی که به سختی شنیدم ( و یه استکان چایی با طعم خدا..) چند دقیقه بعد حسام سینی به دست روبه رویم ایستاد .
آن را روی میز گذاشت و درست مثله روز قبل، شیرینش کرد. لقمه هایِ دست سازش را یک دست و مرتب، کنارِ هم قرار داد و منتظر نشست. (خب.. یاعلی.. بفرمایید..).
پدر کجا بود که نامِ علی را در خانه اش بشنود..؟؟ خوردم.. تمام لقمه ها، را با آخرین قطره ی چایِ شیرین شده به دستِ مهربان ترین دشمن دنیا. کاش گینس، ستونی برایِ ثبت آرامش داشت..
صدایش بلند شد ( پروین خانووم از اینکه چیزی نمیخوردین خیلی ناراحت بودن، البته زنِ ایرانیو نگرانی هایِ بی حدش.. خب دیگه کم کم باید آماده شید که بریم دکتر، یه ساعت دیگه نوبت دارین.. امروز خیلی رنگتون پریده ، مشکلی پیش اومده؟؟ باز هم درد دارین؟؟) درد که همزاده ثانیه ثانیه های زندگیم بود..
اما درد امروز با همیشه فرق داشت رنگش بی شباهت به نگرانی نبود.. نگرانی از جنسِ روزهایِ بی قراریِ برای دانیال.. آماده شدم. پیچیده در پالتو و شالِ مشکی در ماشین نشستم.
هر وقت که از خانه بیرون میآمدیم، تمام حواسش به من و اطرافم بود. باور نمیشد که زندانیش باشم.. در طول مسیر مثله همیشه سکوت کرد. وقت پیاده شدن صدایم زد ( سارا خانووم..). ایستادم. (من بهتون قول دادم که هیچ اتفاقی براتون نیوفته.. تا پایِ جوونمم سر قولم هستم..) نمیدانم چه چیز در صورتِ یخ زده ام دید که خواست آرامم کند..
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
↷↷↷
#کانالکمالبندگی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef