eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.7هزار دنبال‌کننده
14.2هزار عکس
6.4هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 💟دعا برای شروع روز💟 ا🍃💕🍃 💙بسم الله الرحمن الرحیم💙 ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة ا🍃💕🍃 💠امين يا رب العالمین💠 التماس دعا 🙏🙏🙏🙏 💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 @hedye110
☀️ به رسم هر روز صبح ☀️ 🌻السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌻 💕💕💕💕💕💕💕💕 🌸السلام علیک یا امام الرئوف 🌸 🌻ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ🌻 💕💕💕💕💕💕💕 🌸 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌸 @hedye110
🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃 🍃 🌹 🍃 ❤️ توسل امروز ❤️ به حضرت زهرا سلام الله علیها و امیرالمؤمنین علیه السلام يَا أَبَا الْحَسَنِ، يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، يَا عَلِىَّ بْنَ أَبِى طالِبٍ، يَا حُجَّةَ اللّٰهِ عَلىٰ خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🦋🦋 يا فاطِمَةُ الزَّهْراءُ، يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ، يَا قُرَّةَ عَيْنِ الرَّسُولِ، يَا سَيِّدَتَنا وَمَوْلاتَنا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكِ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكِ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يَا وَجِيهَةً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعِي لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🍃 🌹 🍃 🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 @hedye110
1_898400391.mp3
1.82M
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍 ❤️ با صدای استاد : 👤فرهمند 🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤 @hedye110
🪴 🪴 🌿﷽🌿 سریع رفتم جلوی در کنار در اصلی منصور را دیدم. دستانش را توی جیبش فرو برده ، داشت این طرف و آن طرف را نگاه می کرد. چشمش که به من افتاد، جلو آمد. سلام کرد گفتم: علیک سلام، ها اومدی اینجا چه کار؟ مگه نگفتم از دا و بچه ها دور نشو. با مظلومیت گفت: خب اومدم براتون غذا آوردم. تعجب کردم. پرسیدم: غذا غذا از کجا آوردی؟ گفت: همسایه ها شامی پخته بودند، به ما هم دادند. وقتی می خوردیم دا گفت؛ کاش زهرا و لیلا هم بودن. منم یواشکی براتون نگه داشتم، دا فهمید و گفت: اون چیه قایم کردی؟ منم گفتم: می خوام برای شما بیارم. دلم لرزید. با مهربانی گفتم: تو این همه راه به خاطر ما بلند شدی اومدی؟ سرش را تکان داد و لقمه نان را از جیب شلوارش بیرون کشید. لقمه را گرفتم. دو، سه تا کتلت لای نان پیچیده شده بود. گفتم: چرا وایستادی جلو در؟ چرا ندادی به همین هایی که گفتی منو صدا کنن؟ گفت: آخه کم بود. روم نشد بدم به کسی براتون بیاره. شاید دلشون می خواست، من آوردم شما بخورید خم شدم. سرش را بوسیدم. گفتم: کاکا نمی خواست این همه راه بلند شی بیایی خودتون می خوردین، و سرش را به علامت به تکان داد، گفتم: حالا بیا تو و گفت: دا گفته زود برگرد یکی، دو بار اخیر که مسجد شیخ سلمان رفته بودم منصور را ندیده بودم. فکر کردم شاید همان دور و برهاست. ولی وقتی منتظرش شده و نیامد از دا سراغش را گرفتم. گفت: نمی دونم یا سر کوچه ای یا رفته مسجد جامع، روی همین حساب همان طور که به لقمه ها نگاه می کردم، نصیحتش کردم و گفتم: هی یواشکی این ور و اون ور نرو از مسجد بیرون نیا۔ دیگه هم نمی خواد این همه راه بیایی برای ما چیز بیاری. اینجا همه چی هست. معلوم هم نیس من همیشه اینجا باشم گفتم: خب حالا . از همین راهی که اومدی برگرد. زود بری ها من دلشوره میگیرم گفت: باشه منصور رفت ایستادم و رفتی را نگاه کردم. اشک چشمانم را پر کرد، توی همین چند دقیقه حس کردم، منصوری که توی خانه آن قدر آتیش می سوزاند و شیطنت می کرد، خیلی آرام شده. این حالت برای منصور که سیزده سال بیشتر نداشت، خیلی عجیب بود، به خاطر همین حال بدی داشتم، یاد پنیمی اش می افتادم و دلم زیر و رو می شد، می دیدم همانطور که گفته بودم، تند تند قدم بر می دارد و دور می شود. وقتی از تیررس نگاهم دور شده برگشتم. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
🪴 🪴 🌿﷽🌿 کتلت ها را دست لیلا دادم . لیلا با تعجب به کلت ها نگاه کرد گفتم: منصور آورده لیلا لقمه کوچکی برایم گرفت، دستش را رد کردم. بغضي داشت خفه ام می کرد. قبلآ هم حال و روز خوبی نداشت. حدس می زدم با دیدن دا و بچه ها بیشتر غصه دار شده، هر چند چیزی بروز نمی داد، ساکت بود و حرف نمی زد ولی من می فهمیدم درونش چه می گذرد، دو، سه بار تا حرف زدم اشک هایش ریخت، تصمیم گرفتم آن شب کنارش بمانم، حس کردم با ماندم می توانم او را از این وضع روحی بیرون بیاورم. نماز مان را توی اتاق خواندیم و آمدیم بیرون، دیدم توی ایوان موکت انداخته اند و بقچه شان را پهن کرده اند. پیرمردها، حسین و عبدلله یک طرفه زنها هم طرف دیگر نشسته بودند. من و لیال هم نشستیم. هندوانه ها را قاچ کردند و به هر کداممان تکه ایی دادند. دلم ضعف می رفت. همان طور که لقمه میگرفتم، حواسم به لیلاهم بود. هر حرفی می زدم، خیلی کوتاه جواب می داد، شاممان را که خوردیم، بلند شدم کفش هایم را پوشیدم و اسلحه ام را که معمولا از خودم جدا نمی کردم، برداشتم. لیلا پرسید کجا؟ گفتم: می خوام برم قدم بزنم. می آی؟ گفت: آره و بلند شد، چون از سمت پادگان در صدای شلیک و انفجار می آمد به طرف در جنت آباد که تقریبا در امتداد پادگان قرار داشت رفتم از جلوی در به خیابان نگاه کردم خلوتی و تاریکی خیابان آدم را می ترساند و فكر نفوذ نیروهای بعثی را تقویت می کرد. ولی وقتی به سمت پادگان در نگاه کردم با خودم گفتم: وقتی پادگان و نیروهایشی هستن پس امنیت هم هست. بعد دست لیلا را گرفتم و به داخل برگشتم و به طرف انتهای جنت آباد از گذشته می گفتم و از ليلا میپرسیدم یادش هست؟ او هم جواب می داد و تعریف می کرد همین طور که جلو می رفتیم، یکدفعه خودم را جلوی تابلوی اعلانات دیدم قلبم از جا کنده دست بابا را روی تابلو فرش بوسه می کردم. به سختی جلوی خودم را گرفتم و صدایم در نیامد. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃❣🕊ورق زدن خاطرات... 🍃❣🕊 کتاب فارسی کلاس اول و یادداوری دورانی که تا بحال خیلی از خاطراتش جزو درگذشتگان شدن ... 🍃❣🕊وقتی کتاب ورق میخوره ... تموم خاطرات دوران کودکی بیاد آدم میاد... 🍃❣🕊دوستا و خونواده ها و فامیلا و ... 🍃🌷❣روحشون شاد و مهمون اهل بیت ع... ➥ @hedye110
یاد خدا ۴۲.mp3
14.01M
مجموعه ۴۲ | ※ مداومت در ذکر همیشه هم به نتیجه نمی‌رسد و قلب انسان را زنده و نورانی نمی‌کند! مشکل کجاست که ذکر (یاد) در این مواقع نتیجه نمی‌دهد؟ @hedye110
یاد خدا ۴۳.mp3
10.81M
مجموعه ۴۳ | ※ من تا تصمیم می‌گیرم گناهی رو بذارم کنار، یا اخلاق زشتی رو ترک کنم، اتفاقاً بدتر میشه و میفتم توی چنگ همون گناه و بیشتر فرو میرم! این اتفاق واقعیه یا توهم منه؟ راه حل چیه؟ @hedye110
✾ ✾ ✾ ══════💚══   ✨امام رضا علیه السلام فرمودند: پدرم به نقل از پدرش (امام صادق(ع)) نقل كرد كه فرمود: روز غدير در آسمان مشهورتر از زمين است.✨ @hedye110
●⇦ حدیث ثقلین حدیث مشهوری از پیامبر(ص) درباره جایگاه قرآن و اهل‌بیت است. در این حدیث آمده است: «من در میان شما دو چیز باقی می‌گذارم که اگر آنها را دستاویز قرار دهید، هرگز گمراه نخواهید شد: کتاب خدا و عترتم که اهل‌بیتم هستند.» این حدیث در منابع شیعه و سنی نقل شده است. 📚 منابع: کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۱، ص۲۹۴. برای نمونه نگاه کنید به نسائی، السنن الکبری، ۱۴۲۱ق، ج۷، ص۳۱۰، حدیث ۸۰۹۲؛ کلینی، الکافی، ۱۴۰۷ق، ج۱، ص۲۹۴؛ مسلم، صحیح مسلم، دار احیاء التراث العربی، ج۴، ص۱۸۷۳، حدیث ۲۴۰۸؛ ابن‌حنبل، فضائل امیر المومنین علی بن ابی‌طالب، ۱۴۳۳ق، ص۱۸۰. @hedye110
مداحی_آنلاین_زنگ_در_بهشت_ذکر_یاعلی_است_حجت_الاسلام_رفیعی.mp3
2.11M
♨️زنگ در بهشت ذکر یاعلی است. 👌 بسیار شنیدنی 🎙حجت الاسلام 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. ➥ @hedye110
┄┅─✵💝✵─┅┄ صبح شد بازهم آهنگ خدا می‌ آید چه نسیم ِخنکی! دل به صفا می‌آید به نخستین نفسِ بانگِ خروس سحری زنگِ دروازه ی دنیا به صدا می‌آید سلام صبحتون بخیر🌺 ➥ @hedye110 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
AUD-20220611-WA0052.mp3
3.42M
حزب سی و دوم (۴۷ الی ۸۷ اعراف) 👤 با صدای استاد پرهیزگار @emame_mehraban           🕊🕊🕊🕊
💖 خاک پایت توتیای چشم ما یابن الزهرا کی می آیی از سفر @emame_mehraban           🕊🕊🕊🕊
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 💟دعا برای شروع روز💟 ا🍃💕🍃 💙بسم الله الرحمن الرحیم💙 ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة ا🍃💕🍃 💠امين يا رب العالمین💠 التماس دعا 🙏🙏🙏🙏 💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 @hedye110
☀️ به رسم هر روز صبح ☀️ 🌻السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌻 💕💕💕💕💕💕💕💕 🌸السلام علیک یا امام الرئوف 🌸 🌻ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ🌻 💕💕💕💕💕💕💕 🌸 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌸 @hedye110
1_898400391.mp3
1.82M
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍 ❤️ با صدای استاد : 👤فرهمند 🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤 @hedye110
و ترجمه قرآن کریم صفحه 1 نوشته استاد انصاریان ➥ @hedye110
001-hamd-ta-1.mp3
5.84M
سوره مبارکه بخش اول مفسر: استاد قرائتی ➥ @hedye110
001-hamd-ta-2.mp3
9.32M
سوره مبارکه بخش دوم مفسر: استاد قرائتی ➥ @hedye110
🪴 🪴 🌿﷽🌿 دوباره راه افتادیم. شب مهتابی بود و این باعث می شد، شب هایی که خانه مان در بصره یا محله فنزلی بود و برق نداشتیم یادم بیفتد و دلم بیشتر بگیرد. همان موقع لیلا گفت: کاش على بود. سه، چهار ماه است که رفته کاش بیاید. اگر علی اینجا بود این بار این قدر سنگینی نمی کرد. دا این قدر خودخوری نمی کرد همین طور که حرف می زدیم به طرف مزار بابا کشیده شدیم. وقتی سر خاکش نشستم دیگر نتوانستم خودم را کنترل کنم. مثل ابر بهاری اشک می ریختم. مرور خاطرات گذشته حالم را بدتر کرده بود، لیلا هم دست کمی از من نداشت. گریه های سوزناکش آتشم می زد. طاقت دیدن بی تابی هایش را نداشتم. به زحمت خودم را کنترل کردم تا بتوانم ليلا را تسلی بدهم. زود بلندش کردم و گفتم: دیر وقته، خطره که، پاشو بریم. الان زینب خانم هم نگران میشه بالیلا به طرف الوارها برگم پیرمردها توی ایوان نشسته بودند و سیگار می کشیدند یکی از آنها طبق هماهنگی رادیو بی بی سی را گرفته بود و اخبار ایران را از زبان آنها پیگیری میکرد. وقتی تحلیل آنها را از اوضاع ایران می شنید عصبانی میشد، فحش می داد و بد و بیراه می گفت کمی آن طرف تر هم زینب و مریم خانم با آن یکی پیرزن به دیوار تکیه داده چرت می زدند. حسین عیدی و عبدلله معاوى هم مشغول گشت زنی بودند. می خواستم کمی نگهبانی بدهم تا به حسن و عبدلله خیلی فشار باید به لیلا گفتم: تو برو بخواب. من یه کم نگهبانی میدم، بعد می یام، ولی چون موقعیت با هم بودن کم پیش می آمد لیلا قبول کرد و گفت: او هم با من بیدار می ماند و چون شیفت اول برای ما مناسب تر بود، به حسین و عبدلله گفتم: اول ما می ایستم، شما بخوابید، بعد بیایید شیفت را تحویل بگیرید. زیر بار نمی رفتند. کلی اصرار کردم تا قبول کردند. آنها که رفتند با لیلا کمی دورتر از اتاق کنار جدول نشستیم تا حرف زدن مان خواب بقیه را خراب نکند، 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😁 باشید، همین🤣😂 نبینید از دستتون رفته غوغا کردند😂 فقط خواهشا هر کدومتون برای حداقل یک نفر ارسال کنید و استوریش کنید تا بقیه ام ببیننو بخندن😍 ➥ @hedye110