⚜سختترين چالش زندگى اينه كه 👇
👈به آدمى كه قبلا بودى غلبه كنى...
▪️خودت رو از نو بساز...
▪️باور كن ميتونى
▪️و اينجورى نصف راه رو رفتى.
▪️تو با اين باور به اين دنيا اومدى كه
همه چيز ممکنه،
▪️اين باور رو از خودت نگير.
▪️به عقب نگاه کن، ببین چقدر راه رو اومدی،
▪️افکار فقیرانه رو از ذهنت دور کن،
▪️اونا زندگی فقیرانه رو برای تو بوجود میارن،
▪️خدا انسانهای فقیر رو دوست نداره،
▪️پاااا شوووو و حرکت کن،
▪️قدمهای بزرگ زندگی، تورو میسازه
👈و این و یادت باشه
تا وقتی داری به آب نگاه میکنی
👈ترست از بین نمیره
👈باید پاااا بزاری توی آب
تا سرد و گرم بودنش رو احساس کنی.
▪️برای رویاهات بجنگ...
▪️چشم از هدفت برندار...
▪️قوی باش ک بهترینها در انتظار تو است .
_
چگونه سطح ارتعاشات مثبت مان را افزایش دهیم؟
⚪️ ۱ – شكرگزار باشید.
⚪️ ۲ – تحرك داشته باشید.
⚪️ ۳ – مراقب تغذیه خود باشید.
⚪️ ۴ – همیشه در حال یادگیری باشید.
⚪️ ۵ – با طبیعت در تماس باشید.
⚪️ ۶ – خود و دیگران را ببخشید.
⚪️ ۷ – با خودتان خلوت كنید.
⚪️ ۸ – در حق دیگران كار نیك انجام دهید.
⚪️ ۹ – قدرت خنده را جدی بگیرید.
⚪️ ۱۰ – به حیوانات غذا بدهید.
⚪️ ۱۱ – اگر بچه كوچكی در خانواده دارید، با او وقت بگذرانید.
⚪️ ۱۲ – با گیاهان صحبت كنید.
⚪️ ۱۳ – در حق دیگران دعای خیر كنید.
⚪️ ۱۴ – به كارهای جانبی مثل نقاشی و آشپزی و عكاسی بپردازید.
⚪️ ۱۵ – كارها را صرفا از روی مهربانی انجام دهید.
⚪️ ۱۶ – مراقبه كنید.
⚪️ ۱۷ – جنبه مثبت قضایا را نگاه كنید.
⚪️ ۱۸ – گاهی به تنهایی سفر كنید.
⚪️ ۱۹- از خودتان مراقبت كنید و منظم باشید.
⚪️ ۲۰- با افرادی دارای فركانس ارتعاشی مثبت هستن و شمارا به یاد خدا ❤️ می اندازن بیشتر در ارتباط باشید..
T
*چند تمرین شخصیتی خوب* :
در جر و بحثهای دیگران دخالت نکنید.
تا زمانی که نظری از شما نپرسيدند، پاسخی ندهید.
در هنگام قضاوت و داوری در مورد ديگران، لحظهای درنگ کنید و با خود بگویید آیا من جای طرف مقابل هستم که در مورد او اظهار نظر میکنم؟
در مقابل افراد عصبانی و خشمگین، چند دقیقهای درنگ کنید تا آنان آرام شوند.
☑️بعد از این تمرین ها خواهید دید که شخصیتتان تا چه حد قوی و مورد احترام دیگران خواهد شد.
صلوات+امام+رضا.mp3
156.1K
🖤🥀🍂
🥀
❇️صلوات خاصه امام رضا علیهالسلام
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِیِّ النَّقِیِ وَ حُجَّتِکَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّیقِ الشَّهِیدِ صَلاَةً کَثِیرَةً تَامَّةً زَاکِیَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ
پرسیدند بدترین درد کدومه ؟
یکی گفت: عاشقی
یکی گفت: تنهـایی
یکی گفت: دلتنگی
یکی گفت: فقر
اما هـیچکس نگفت :
پیر شدن پدر و مادرا
قدر گنج هـای زندگیمان رابیشتر بدانیم
روزی حاکمی به وزیرش گفت:
امروز بگو بهترین قسمت گوسفند را برایم کباب کنند و بیاورند.
وزیر دستور داد خوراک زبان آوردند.
چند روز بعد حاکم به وزیر گفت:
امروز میخواهم بدترین قسمت
گوسفند را برایم بیاوری .
و وزیر دستور داد باز هم خوراک زبان آوردند.
حاکم با تعجب گفت:
یک روز از تو بهترین خواستم و یک روز بدترین هر دو روز را زبان برایم آوردی چرا؟؟؟
وزیر گفت:
"قربان بهترین دوست برای انسان زبان اوست و بدترین دشمن نیز باز هم زبان اوست
یک نقاش وقتی رنگ به تابلو میزنه،
ممکنه خطا کنه
اما برای جبران این اشتباه نمی تونه
رنگ رو از بدنه بوم نقاشی پاک کنه!
مجبور میشه ی لایه رنگ دیگه
به اون اضافه کنه
و از روی اون طرح خودش رو دوباره نقاشی کنه.
حال و روز ما بی شباهت به این داستان نیست!
خطا می کنیم
اشتباه می کنیم
شکست می خوریم
شکسته می شویم
اما چیزی نمی تونه این لکه رو از وجودمون پاک کنه.
باید از نو رنگ بزنیم و روی آن طرحی دیگر پیاده کنیم.
حتی وقتی می خندیم دیگران نمیدونن چند لایه زخم زیر این لب ها پنهونه!
.
📚 #داستان_زیبای_آموزنده
می گویند سال ها پیش در جزیره ای
آهو های زیادی زندگی می کردند.
خوراک فراوان و نبود هیچ خطری
باعث شد که تحرک آهوها کم و به
تدریج تنبل و بیمار شده و نسل آنها رو
به نابودی گذارد.
برای حل این مساله تعدادی گرگ در
جزیره رها شد. وجود گرگ ها باعث
تحرک دوباره آهوان گردید و سلامتی
به آنها باز گشت.
ناملایمات، مشکلات و سختی ها هم
گرگهای زندگی ما هستند که ما را قوی تر
می کنند و باعث می شوند پخته تر شویم.
مردی در یک باغ درخت خرما را با شدت تکان میداد و بر زمین میریخت.
صاحب باغ آمد و گفت ای مرد احمق! چرا این کار را میکنی؟ دزد گفت: چه اشکالی دارد؟ بنده خدا از باغ خدا خرمایی را بخورد و ببرد که خدا به او روزی کرده است.
چرا بر سفره گسترده نعمتهای خداوند حسادت میکنی؟
صاحب باغ به غلامش گفت: آهای غلام! آن طناب را بیاور تا جواب این مردک را بدهم.
آنگاه دزد را گرفتند و محکم بر درخت بستند و با چوب بر ساق پا و پشت او میزد. دزد فریاد برآورد،
از خدا شرم کن. چرا میزنی؟ مرا میکشی. صاحب باغ گفت : این بنده خدا با چوب خدا در باغ خدا بر پشت خدا میزند.
من ارادهای ندارم کار، کار خداست. دزد که به جبر اعتقاد داشت گفت: من اعتقاد به جبر را ترک کردم تو راست میگویی ای مرد بزرگوار نزن.
برجهان جبر حاکم نیست بلکه اختیار است اختیار است اختیار.