eitaa logo
حجاب فرشته ها(کودک و نوجوان)🇵🇸
7.9هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
103 ویدیو
1 فایل
#پوشاک_هویت_ساز #تولیدکننده تلاشی به نوبه ی خود خلاقانه! در جهت ترویج فرهنگ حجاب برای کودکان و نوجوانان🧕 ✅https://hejab-fereshteha.ir/ 🎀ویترین+کدمرسولات پستی @vitrin_hejab_fereshteha 🎀 ثبت سفارش تکی @hejab_fereshteha_admin 🎀سفارشات عمده @a_s_safavi
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام از مشایه💗 از همه عزیزانی که این مدت پیام هاشون بی جواب مونده عذرخواهی میکنیم ان شاالله بعد از اربعین پاسخگو هستیم🙏🌷
راستش ما امسال یک و متفاوت برای رسیدن به کربلا انتخاب کردیم شروع مسیرمون از مرقد شریف طفلان حضرت مسلم بود
الان که اینترنت دارم مهمان منزل عزیزی هستیم که اسمش رو گذاشتم ! ازوقتی وارد شدیم اتاق پذیرایی منزلش رو دراختیارمون گذاشته ، با عشق میگه لباسهاتون رو بدید بشورم بچه هات رو بده من حمام کنم، گرمشونه دوغ خنک بده بچه هات بخورن بفرمایید خرما حتی دو تا پوشک هم آورد برای دخترکوچولوم! و الان هم بچه هام با بچه های دارن بازی میکنن و نقاشی میکشن 💗 و هر چند دقیقه یکبار میان ترجمه عربی لغاتی که برای ارتباط با بچه های عراقی لازم دارن میپرسن😉 کلمه درخواستی آخرشون: مامان به عربی چی میشه؟
بازهم سلام خب من باز اینترنت گیر آوردم! بسته ی رومینگ همراه اولم که در ایران فعال کردم که نمیدونم چرا کار نمیکنه یا آنتن نداره😥
یکی از تفاوتهای این مسیر با مسیر نجف به کربلا کنار قدم زدنه... و تو ای آب فرات، چگونه تاب آوردی این همه عطش را؟ ...ای کاش جاری می شدی، آرام آرام و راهی می جستی به سوی خیام حسین... به سوی کودکان عطشناکی، که تو را انتظار می کشیدند😭
از تفاوتهای دیگه ی این مسیر ، و به خصوص مزیتش برای ها اینه که هم مسافتش برای پیاده روی کوتاهتر هست (کلا حدود ۴۰کیلومتره) و همینطور وجود در بین مسیر... معمولا بین نجف تا کربلا ها برای استراحت و خواب شب هستند که برای استحمام و سرویس بهداشتی صف های طولانی دارند. اما منازل () ، برای بچه دارها غالبا از خیلی جهات مناسبتره... پ.ن: نمایی از استراحت های مکرر ما در طی مسیر😉
امشب بچه ها رو حمام کردم و خوابوندم خودم اومدم تو آشپزخونه با خانم صاحبخونه ای که امشب شون هستیم به صحبت... با عربی و فارسی و انگلیسی دست و پاشکسته ای که هر دو بلدیم منظورمون رو به هم میرسونیم ... از همه دَری حرف زدیم تا داشت می پخت نذر بود... به قول خودش؛ علیه السلام
تا خانم صاحبخونه داشت شله زردها رو تزیین و تقسیم میکرد منم قابلمه و ظرفها رو شستم خییییییلی تشکر کرد ... انگار توقع کمک کردن از جانب مهمان های خسته ی از راه رسیده رو نداشت اما معلوم بود چقدر خوشحال شده از این همراهی و همصحبتی💗 من هم..
دیروز از دور توجهم رو در جلب کردن😍 دم اذان ظهر و اوج گرما بود این دوتا پسر افغانستانی برای مادرشون که با کمرِخمیده و عصا راه میرفتن، سایه بان سیار! درست کردن... ؟ ، در هر نژادی...
یکی از جذابیت های مسیر برای بچه ها همراهی چند دقیقه ای مون با زائرانی هست که با خودشون میبرن این گوسفند هم خیلی شیطون بود! مدام میپیچید دور پاهای پیر و عصای صاحبش...🤪
دیروز برای نماز ظهر و نهار منزلی دعوت شدیم حساااااابی اسباب استراحت فراهم بود!! چرا؟ چون تو حیاطشون دو تا گوسفند داشتن🤩
در مسیر کنار رود فرات خانه ها، معمولا نخلستان در اطرافشون دارن مثلا این نمایی از درب پشتی منزلی هست که دیروز مهمانشان بودیم....
یکی از خوبی های این مسیر خلوتی و آرامش و دور از سرو صداهای زیاد بودنه... و شاید کمی بیشتر فرصت تفکر...
در این مسیر تعداد موکب ها کم و پذیرای زوار هستند در طی روز که هوا گرمتره گاهی فقط خودمان در طریق هستیم...
و اممممما از استراحت عصرگاهی دیروز برایتان بگویم... بعد از ساعتی پیاده روی زیر آفتاب ، بچه ها نیاز به نشستن و استراحت داشتند داخل حیاط خانه هایی که امکان استراحت وجود دارد، درب را باز و ردیفی از صندلی گذاشته اند و این یعنی میتوانیم برویم داخل در سایه ی حیاط منزل استراحت کنیم. وقتی رفتیم داخل، قفس این پرنده ها گوشه ی حیاط بود بچه ها رفتند از نزدیک ببینند صاحبخانه رسید و به ما فهماند که زوار ایرانی را خیلی دوست دارد قفس را آورد جلوی ما تا ما هم ببینیم و بچه ها راحتتر بازی کنند...
کمی که نشستیم خانم صاحبخانه که داشت گوشه ی حیاط پسرهایش را حمام میکرد، آمد و برامون غذا آورد و پسرها با هم مشغول فوتبال شدند...
بعد پدر خانواده به پسرش پولی داد و دست بچه های ما و را در دست هم گذاشت و راهی بیرون خانه کرد... وقتی برگشتند یک پلاستیک بزرگ پر از خوراکی دست بچه ها بود. پدر به پسرش گفته بود هرچه خودت دوست داری بخر برای زوار امام حسین😭 چیپس، انواع شکلات، آبمیوه، پسته و... بچه ها که از دیدن چیپس! ذوق کرده بودند همانجا بسته را باز کردند اول به تعارف کردند اما هرچه کردند اصلا لب نزد و گفت برای شماست...
خانم خانه کنار من و آقای صاحبخانه در کنار همسرم نشسته بودند و مشغول صحبت بودیم... من دفترچه پسرم را از کیفم درآوردم تا شماره تماس و آدرسمون رو براشون بنویسم و دعوتشون کنیم به زیارت حضرت معصومه... روی دفترچه عکس بود، تا دفترچه را دید دست کشید روی عکس، و بر صورت کشید ... بعد او هم دفتر راگرفت و آدرس و شماره تماسش را برایم نوشت که منزلش را گم نکنیم🌿
در آخر موقع خداحافظی آقای صاحبخانه ، پولی در دستان همسرم گذاشت و وقتی همسرم امتناع و تشکر کردند ، گفت برای در خرج کنید... و ما مبهوت از این همه و و این خانواده... بچه ها باهم دست دادند و به سختی دل کندند و راهی ادامه ی شدیم...
گاهی که میشینیم برای استراحت بچه ها های اطرافمون رو جمع میکنند ... به امید قبولی شون🤲 پ.ن: ببخشید بابت اینکه عکس هام کیفیت ندارن یه دلیلش اینکه کیفیت دوربین گوشیم خوب نیست و دوم اینکه موقع عکس گرفتن ، صرفا یک عکس فوری میگیرم تا برایتان روایتی بگویم... خیلی برای عکس مته به خشخاش نمیگذارم که بچه ها هم حساس نشن... خلاصه که به دید زیبا بین خودتون ببخشید🙏🌷
و ممنون از لطف بسیارتون هستم💗 ببخشید که همچنان نمیتونم تمام پیامها را پاسخ بدم🙏
بهشت ارزانی خوبان عالم بهشت من تماشای حسین است...
الان دیگه در خاک ایرانیم... و من عکسهای گالری گوشیم رو ورق میزنم و با یاد این سفر رویایی خاطره بازی میکنم🥺 اینجا منزل یک خانواده خونگرم عراقی صاحب ۴دختر به نام های زهرا ، زینب، جنات ، نور و یک پسر بنام عباس نانوای نان های موکب... شب با تعارف و اصرار به رفتن در منزلشان و نشستن و گفتگو راجع به خودمون، سفرمون و ذکراباعبدالله خوابیدیم.. صبح هم با عطر نان تازه ای که برامون آوردند بیدار شدیم و با این عکس یادگاری از هم خداحافظی کردیم...
در مسیر کنار فرات که ایرانیها خیلی کمتر حضور دارند، دیدن عکسی از و مثل دیدن در غربت برامون شیرین بود... پ.ن: کودکان واقعی را در عکس بیابید! 😅