eitaa logo
🧕🏻حجاب و عفاف🧕🏻
3.2هزار دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
10هزار ویدیو
75 فایل
﷽ حـجاب بوته خوش بوی گل عفاف است🌱 [برای تعقل و تفکر آزاد اندیشانه ؛حول مسئله عفاف و حجاب گرد هم آمده ایم ] بگوشیم @fendreck @Sarbaaz_mahdi313 کپی باذکرصلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
📜 🔻 🔹چگونه وضو باطل مى شود؟ ⁉️🤔 ✅ 🔸خارج شدن ادرار يا مدفوع از انسان . 🔸خارج شدن باد معده و روده از مخرج غائط. 🔸خواب چنانچه گوش نشنود و چشم نبيند. 🔸چيزهايى كه عقل را از بين مى برد; مانند ديوانگى مستى بيهوشى . 🔸استحاضه زنان . 🔸آنچه سبب غسل شود; مانند جنابت و مسّ ميّت 🧕🏻حجــــــاب و عفـــــــاف🧕🏻 https://eitaa.com/Hejab_O_Efaf 😍
علیه السلام: اگر مردم میدانستند در ها چه میگذرد حتی یک هم نمیکردند‼️
🍃🌸﷽🌸🍃 ✍از بزرگی پرسیدند : بـرڪت در مال یعـنی چـه؟ در پاســـخ مـثالی زد و گـــفت: گــوسفند در ســـال یڪـبار زایــمان می‌ڪند و هر بار هـم یڪ بـره به دنـــیا می آورد. سگ در سال دو بار زایمان میڪند و هربار هم حداقل ۶،۷ بچـــــه! به طـــور طبیعی شــما باید گله های سگ را ببینید که یڪ یا دو گوسفند در ڪــنار آن اسـت ‌ولی در واقـــــع برعڪس اسـت. گــله های گــوسـفند را می بیـنید و یڪ یا دو سگ در ڪنار آنها چـــون خداوند برڪت را در ذات گوسفند قـــرار داد و از ذات سـگ برڪت را گـــــرفت. 👌مــال حـرام اینگــونه است فــزونی دارد ولی برڪت نـدارد. 🧕🏻حجــــــاب و عفـــــــاف🧕🏻 https://eitaa.com/Hejab_O_Efaf
همسر‌ شہید مدافع امنیت در برنامہ بۍ‌تعارف دیشب گفت : 《 من یڪ حسینم را تقدیم ڪردم ، حسین دومم پسرم است ، آن را هم تقدیم می‌ڪنم حسین سوم هم خودم هستم 》 🧕🏻حجــــــاب و عفـــــــاف🧕🏻 https://eitaa.com/Hejab_O_Efaf 🖤🕊
همسر‌ شہید مدافع امنیت در برنامہ بۍ‌تعارف دیشب گفت : 《 من یڪ حسینم را تقدیم ڪردم ، حسین دومم پسرم است ، آن را هم تقدیم می‌ڪنم حسین سوم هم خودم هستم 🧕🏻حجــــــاب و عفـــــــاف🧕🏻 https://eitaa.com/Hejab_O_Efaf 🖤🕊
گفت: این‌همہ‌حجاب،حجاب‌‌می‌کنیدچہ‌فایده‌اۍ‌ داره؟! گفتم‌فوایدش‌کہ‌خیلی‌زیاده،امااگہ‌بخوام خلاصہ‌بگم: خیابان‌هاامن‌تر،خانہ‌هاگرم‌تر،زنان‌ ارزشمندترمی‌شوند🌚💙". . 🧕🏻حجــــــاب و عفـــــــاف🧕🏻 https://eitaa.com/Hejab_O_Efaf
چادرم را باد نیاورده که باد ببرد... پرچم غیرت همه مردان سرزمینم است که سرخی خونشان را به سیاهی آن بخشیدن من امانت دار خونتان می مانم.✌ اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🤲 به حق مادرم فاطمه زهرا (س) 🧕🏻حجــاب و عفــاف🧕🏻 https://splus.ir/hejab_o_efaf. کانــال سـروش✳️ ┈┉┅━❀🌸💌🌸❀━┅┉┈ https://eitaa.com/Hejab_O_Efaf. کانـــــال ایتــــا ✳️
🌼🌹رمـــــــــان رنـــــج مقـــــدس🌹🌼
ایــــــــــران همــــــــــدل: این مهمانی هم تمام شد و آن شب هم زیر نگاه های خریدارانه ی خاله و توجه های پسرخاله، حال و حوصله ام سررفت. مبینا کنارگوشم تهدیدم کرد : - اگرخاله خواستگاری کرد و تو هم قبول کردی، اعتصاب می کنم و عروسیت نمی آم. علی کارش را بهانه کرد و زودتر از بقیه بلند شد. در برگشت، مادر کنارگوش علی چیزی گفت و علی هم ابرو درهم کشید و گفت : - بی خود کردند. اصلا تا یکسال هیچ برنامه ایی نداریم. نه سامان، نه کس دیگه. خاله بعداز آن شب، چندبار هم زنگ زده بود و مادر هر بار به سختی، به خواستگاری اش جواب رد داده بود. رد موج‌های ریز و درشت آب را که به دیوارهای حوض می‌خورند و آرام می‌گیرند، دنبال می‌کنم. از وقتی مبینا رفته خیلی تنها شده ام. بی حوصله که می‌شوم حیاط و حوض آب همدمم می‌شود. دلم هوای طالقان کرده است. ظهرها که همه می‌خوابیدند کتابم را بر می‌داشتم و از خانه بیرون می‌رفتم. آرام دست به دیوارهای کاهگلی می‌کشیدم گل های سر راه را نوازش می‌کردم، دور تک درخت‌ها چرخ می‌زدم تا به کنار چشمه برسم. قمقمهء آبم را پر می‌کردم و دنبال خیالاتم به کوه می‌زدم. تنهایی و عظمت کوه روحم را آرام می‌کرد و فکرم را به حرکت وا می‌داشت. گاهی دیگران همراهم می‌شدند. با آن‌ها بودن شور خاص خودش را داشت؛ اما لذت تنهایی، حس متفاوتی بود که در سر و صدا و شیطنت‌ها نبود. همین هم بود که کمتر کسی را به خلوت‌هایم راه می‌دادم. هیچ کس نبود جز گل‌ها و سبزی‌های کوهی، پروانه‌ها و کلاغ‌های پر سر و صدا و مارمولک‌های ریز تندرو که با دیدنشان وحشت می‌کردم و با نزدیک شدنشان جیغ می‌کشیدم. " دخترک کوه نشین، زیبای سرگردان، پری کوهی، کفتر جلد امامزاده ... " همه این‌ها لقب‌هایی بود که پدربزرگ حواله‌ام می‌کرد. علی کنارم می‌نشیند، یک لحظه جا می‌خورم. می‌خندد و میگوید: _ کجایی؟ شانه‌هایم را بالا می‌اندازم. نمی‌گویم که در خیال طالقان بوده‌ام و دلم تنگ شده است. _ توی آب. هومی می‌کند: _ کجای آب مهمه. عمقی یا سطح. سرم را بالا می‌آورم. با نگاهم صورتش را می‌کاوم که نگاه از من می‌گیرد. دست می‌کند داخل آب و آرام آرام تکان می‌دهد. می‌گوید: _ می‌دونی آب اگه موج نداشته باشه چی می‌شه؟ ذهنم دنبال آب راکد می‌گردد. دستم را تکان نمیدهم تا آب آرام بگیرد. _ مرداب می‌شه. مرداب و بوی بدش را دوست ندارم. نگاهم خیره به دستانش است که با هر تکانش تولید موج می‌کند. _ زندگی مثل دریاست، پر از حرکت‌های آرام و موج‌های ریز و درشت؛ بیشتر موج‌هایی که تو زندگی آدم‌ها می‌افته به خواست خودشونه، با فکر خودشون کاری می‌کنن یا حرفی می‌زنن که موج می‌اندازه توی زندگیشون. چشم از آب بر می‌دارد و نگاهم می‌کند: _ منظورم رو گرفتی؟ سر تکان می‌دهم که یعنی: تاحدودی. _ اگر درست عمل کنند مثل این موج نتیجه‌ی درست عملشون با زیبایی نوازششون می‌ده. اگر هم بد که ... دستش را محکم توی آب تکان می‌دهد و موج تندی به لبه‌ی حوض می‌رسد و تا به خودم بجنبم خیس شده‌ام. جیغ می‌کشم و از جا می‌پرم. سرم را بالا می‌آورم تا حرفی بزنم. ایستاده و سرش را هم چپ و راست می‌کند: باور کن‌ قصد بدی نداشتم. می‌خواستم بگم، یعنی منظورم این بود که ... چرا این‌جوری نگام می‌کنی؟ درس عملی دادم. می‌دونی تو علم امروز تئوری درس دادن فایده نداره، ولی عملی، برای همیشه توی ذهن می‌مونه. منتظرم ببینم معذرت خواهی می‌کند یا نه. خبلی جدی دستش را توی جیب شلوارش می‌کند و می‌گوید: _ باشه باشه. بقیش رو می‌ذاریم بعداً. نمی‌خوای نگاهتو مهربون کنی؟ من الآن باید برم خرید. برگشتم صحبت می‌کنیم ادامه دارد . . .✍ 🧕🏻حجــــــاب و عفـــــــاف🧕🏻 https://eitaa.com/Hejab_O_Efaf
پوشیدن لباس ضخیم :: حجاب و عفاف دختران امروز 🧕🏻حجــــــاب و عفـــــــاف🧕🏻 https://eitaa.com/Hejab_O_Efaf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا