#داستان_امروز
«تکرار یک عذاب... »
سالهاست دشمن عالمانه عرصه فرهنگ را به رگبار گرفته ومیداند واعلام کرده تنها راه نفوذ در همه ی عرصه ها از جمله سیاست زدن شاکله فرهنگی است
و مدتهاست دشمن با تزریق این تفکر که شرایط انتخابات حساس است وما باید سکوت کنیم؛ بستر را برای انواع قبح شکنیهایشان دم انتخابات آماده کرده
و نهایتا ما هربار بر سکوتمان افزودیم وآنها قبح بسیاری از مسائل فرهنگی را شکستند و از تهاجم فرهنگی وشبیخون فرهنگی که از خارج بود کارمان به وادادگی فرهنگی از درون رسید
وهمینطور که فرهنگمان از دست رفت نه سیاست را بردیم و نه اقتصاد را
هر بار هم در همین بستر زیرکانه با ترویج یک شایعه ی دروغ در زمان انتخابات به هدف دیگرشان دست یافتند و پیروز شدند
فراموشمان نشده که دور قبل مقابل همه ی قبح شکنیهایشان دعوت به سکوت شدیم و سکوت کردیم و آنها با دروغ دیوار کشی رای آورند؟
امر به معروف را ترک کردیم عذاب بر ما نازل شد و هشت سال کشیدیم
باز همان اشتباه؟!!!
در پایان؛
استفاده از بانوان ایران زمین به عنوان مانکن زنده ی تبلیغی عین ظلم به جنس زن است و بنده از این ظلم کوتاه نخواهم آمد.
✍️م. طالبی دارستانی
@hejabezahraii
#داستان_امروز
«هلیا؛ دختر ماه، دختر شب...»
از تهاجم فرهنگی تاشبیخون فرهنگی دشمن،با ژست روشن فکری وترس از مواجهه با چالش های منجر به ترک میز، نشستیم به تماشا
چرا امروز متعجب از ولنگاری فرهنگی از درون هستیم، نمیدانم!
خاطرم هست در دوران مسئولیت جلسه ای با یکی از دختران معروف موتور سوار داشتم تا درد دلها و خواسته هایش را بشنوم وراهی برای رفع نیاز عفیفانه اش بجویم
پس از جلسه یکی از مدیران گله کرد که:«در شان شما نیست کف خیابان با دختران بی حجاب یا خانمهای... دیده میشوید،یا امثال ایشان را به دفترکار خود دعوت میکنید!
شخصا فکر میکنم لازم است شان جایگاهی خود را حفظ کنید این کارها را بسپارید به بچه های بسیجی! بنشینید طرح بنویسید و فرمان حرکت صادرکنید!»
عرض کردم: آیا قبول دارید درشرایط جنگ فرهنگی هستیم؟
فرمودند: بله!
گفتم: درجنگ سخت فرمانده یاطراح عملیات چه میکند؟
آیا قبل از هرچیز نباید خودش کف میدان را مثل کف دستش بشناسد؟
ادامه دادم: یاد شهید باقری بخیر!
همین الان سردار سلیمانی کجا هستند؟
چرا رفتند سوریه؟!
شانشان را حفظ کنند و در دفترکارشان بنشینند و دستور صادرکنند دیگر!
ازنگاه عاقل اندر سفیهشان متوجه شدم متوجه نشدند
مینویسم شاید امروز کسی توجه کرد؛
مینویسم از درد انسان دعصر حیوانیت مدرن! مینویسم که بدانیم نمیشود با تناقض رفتار و گفتار اسلام را پیاده کرد
از درد جگرسوز #هلیا مینویسم
از موهای پریشانش که شانه ای ازچنگ جنگ خیابان دارد
مینویسم از هلیا از دخترماه، دخترشبهای بی فروغ فرهنگی کشورم ایران؛
مینویسم که شاید مسئولی بشنود؛
که ای کاش فقط یک هفته کف خیابانهای این کشور بازنان ودختران وپسران ومردان به ظاهر ناهنجار میزیستیم
تا واقعیت را از آنسوی دیوارهای منقش به اعداد وارقام وآمارهای تحقیقات وپژوهشهای مسیر داده شده ی بودجه بندی شده دریابیم
وبدانیم با درهم بافته ای از مدل فکری آموخته شده مکاتب غربی پا پس زمینه ی فرویدیسم واسلام نمیشود واقعیت دردهای جامعه ایران اسلامی را درک ودرمان کرد!
مینویسم که بدانیم وقتی در پژوهشهایمان سوال میکنیم حجاب اجباری خوب است یا بد! نباید توقع جواب درست داشته باشیم
هرچند که حتی پس همین سوالات غلط هم،باز ایرانی فریاد زده نجابتش را!
اما؛
کاش یکبار بپرسیم:«آیا دلت میخواهد متعلق به کسی باشی که چشمهایش فقط مال توست؟»
که پاسخ این سوال میرساند جامعه ایران عفیف است وعاشق عفت.
وشاید هلیا درد به در دنبال عفت دویده،نرسیده و ترسیده که مجبور شده قمه ای را درلباسش پنهان کند!
شاید روزی به این حقیقت رسیدیم که نبودنمان با مردم ما را غرق درفضایی کرده که حصررسانه ای دشمن درکنار پژوهشهای غلط برایمان ساخته اند.
لازم است کف میدان باشی تابچشی طعم زندگی هلیا و هلیاهایی را که درجامعه ی اسلامیمان دربه در گشته اند دنبال هویت انسانیشان!
درجامعه ای که کتابهای درسیش چیزی میگوید و محیطش متناقض آنرا طلب میکند!
جامعه ای که دادمیزند چادربپوش حجاب کن!
اما برای یک زن محجبه یا مرد چشم پوش در عموم جایگاهی جز طرد وتمسخر تعریف نکرده است.
جامعه ای که ازفیلمها تاتبلیغات صداوسیمای اسلامیش از جشنواره ی فجرش، ازپاساژها تا تفریحاتش،فرهنگ برهنگی و تن آرایی بچشم فرو میکند و همزمان با دهها دستگاه عریض وطویل مدام با داد حجاب خوب است گوشها را کر!
آقایان!
دانسته یاندانسته
هم به ریشخند کشیدید اسلام را و هم به بازی گرفتید فرهنگ ایرانی را!
کاش یک روز با هلیا مینشستید که میدیدید عطش هلیا درسن نوجوانی بجای آب گوارای انسانیت باچه شربت زهرآگینی ازسمت جامعه ی متناقض گزارشی شما به آتش کشیده شده
که اکنون اینچنین ازسوزش آتش درون،کف خیابانهای شهر مجنونانه فریاد خفه شدم به رفتار سرمیدهد
شاید روزی جمهوری اسلامی ایران دریافت که لازم است دفتر مدیران فرهنگیش را درندامتگاهها و زندانها یا پارکها ومیادین پرآسیب برپا کند
که ازپس دیوارها و درگعده های خوش دور از واقعیت نخواهیم فهمید آسیب چیست و از کجا نشات میگیرد
شاید آنگاه درک کنیم حقیقت را
حقیقتی که من از مناجاتهای شبانه ی زن تن فروش تواب با خدا دریافتم
که اگر او جای من بود و درمحیط تربیتی من رشد یافته بود چه بسا درمقام فرشته ای بیگناه به ملکوت معنویت پرکشیده بود واگر من جای او بودم....
کاش لااقل آنان که نشستند و باایشان دمخور شدند را به چوب ملامت به اسم خطاکار نزنیم!
هلیا و هلیاها دختران ماه ودختران شب سرزمین ما، برونداد تناقضات وملغمه ای هستند که ما از اسلام وغرب درفرهنگ ساخته ایم که باهیج ابزاری قابل تطبیق با هویت الهی انسان نیست
که ایرانی همیشه ی تاریخ تشنه صداقت وحقیقت بوده وهست
درآخر؛
از تهاجم و شبیخونی که زخمشان برپیکره فرهنگمان کاری بوده هم که بگذریم
لازم است باورکنیم غلط رفتیم وغلط کردیم،
بیایید تادیرتر نشده بازگردیم ازاین مسیر دوگانه ی غلط
که عرصه ی جنگ فرهنگی هم مردمیدان میخواهد
✍️م.طالبی دارستانی